فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

گاه نوشته های محمد پور خوش سعادت

فومنی

بسم رب الحسین (ع)
وما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر
محمد پور خوش سعادت هستم .
در اینجا مقالات و دغدغه هایم را منتشر می کنم


 

نامه دوم

از گیلان، برای گیلان

گامی از گفت‌وگو تا اقدام

آقایان و خانم‌ها:

علی عباس‌زاده، سعید آقایی ملاسرایی، سعید سیمیاری همدم، فاطمه قلی‌پور، بهرنگ مودب، علی رمضانی، مهدی صفاتی، حجت سجادی، بابک صیاد، مهدی محوی، سید فرشید فلاح، کامبیز راحمی‌پور، نریمان یوسفی، مرتضی فلاح کرگان، مرتضی یوسف‌پور، زهرا میر اعلمی، حسین استقامتی، امین مغفرتی، مازیار سیدنژاد، ابوعلی گلزاری، عرفان منصوریان، علیرضا فدایی‌پور، محمد مهدی پور، سارنگ حسن‌پور، رضا نادم، حسین نقاشی، سعید آفتابی، علی انجم‌روز، ابراهیم خردکیش، مهدی هدایتی، علی‌اکبر پورعلی، جواد نظری‌مقدم، سجاد ستوده، جواد حسن‌بیگی، علی شفاهی، حمزه کامران‌زاده، حسین عزیزی، سیامک احمدزاده، محمد علی بصیری، احمد گلزار، علیرضا زادبر، سید جلال نورحسینی، علی باستی، عادل علوی، مجتبی نعیمی، علیرضا سحرخیز، حجت نظری، مهدی جعفری، سیدعلی زربافی، علیرضا کنعان‌رو، پیروز فخر محمدیان، سجاد مصلحی، روح‌الله بخشی‌نژاد، ناصر اسماعیل‌پور، مجید عزیزی، جهانبخش جم، آرمان پورقربان، فرشاد شریفی، مرتضی برگستان، معین مهدوی‌نیا، فرزاد پریزاد، عبدالرضا ابراهیمی، مانی زرشکی، صادق زرین، حامد رضایی‌مناف، فرزانه طواف‌زاده، علی کامران‌زاده فومنی، طاهر کرم‌دوست، محمد انام‌پور، محمد فرحی، فریبرز سعیدی‌کیا، ایمان ظلمتی، حامد قلی‌زاده، محمد قنبرزاده، کیان پوررهنما، روح‌الله غفاری، نازنین اسماعیل‌پور، جواد شفیعی‌ثابت، رضا جمشیدی چناری، بابک شکوهی‌راد، مهرداد ورزل‌دوست، طهمورث عموپور، مجید بهستانی، مصطفی انصاری، نسیم طواف‌زاده، محمد حسین ضمیریان، فرشاد نوروزپور، سهیل سجودی، سجاد حسینی، میثم عفتی، تقی زاده، روح الله پوراسماعیلی، سیاوش آقاجانی، حسین بهمنش، امین مهر‌اور، سامان جوزی، حمیدرضا راغب، مازیار حسینی، محمدجواد باقری ارومی، هادی ادیب، ابوذر باقرسلیمی، داوود سیابی، سید محمد اسحاقی، قاسم مصفا، مجید فاتحی، نسیم خاصی، امیر محمد پور، مهدی نورسته، پیمان قاسم‌زاده، مهدی خورشند، محمد امین مظلوم، حامد توکلی دارستانی، سعید بابایی، مرتضی عبدالهی، حجت عمویی فومنی، بهاره پورمرادی، مجید استوار، محمدرضا یاوری، ایمان رنجکش، مهدی لطفی چهارده، مهدی علیزاده، مرتضی مسرور نودهی، عباس نعیمی جور‌شری، حامد نقوی، علی پیک حرفه، امیرحسین ابرشهر، مجتبی یوسفی‌نژاد، کوثر غریب، ثمانه حسینی‌نوید، وحید بافکری، روح‌الله وحیدی رودپیشی، مجتبی جعفری، امید ساعی، محمد منسومی، سجاد باشی، غلامرضا رضایی بازنشین،

 

سلام علیکم

شش ماه پیش، در بیست‌و‌پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴، نامه‌ای با عنوان دعوتی برای ساختن آینده‌ای بومی نوشتم؛ نامه‌ای برای آغاز گفت‌وگو و بیداری فکری درباره‌ی توسعه‌ی گیلان.
امروز، در ادامه‌ی همان مسیر، این نامه‌ی دوم تقدیم می‌شود؛ نامه‌ای برای گذار از گفت‌وگو به اقدام، از دغدغه به برنامه، و از ایده به اجرا.

 

۱. اقتصاد آینده، اقتصاد خلاقیت و دانایی است.
گیلان با ذخیره‌ای از میراث فرهنگی، ظرفیت کشاورزی و گردشگری، و سرمایه‌ی انسانی جوان، می‌تواند به قطب اقتصاد خلاق شمال کشور بدل شود.
اما شرط آن، تغییر پارادایم مدیریتی از پروژه‌محوری به انسان‌محوری است.
پیشنهاد می‌شود (مرکز نوآوری و اقتصاد خلاق گیلان) تشکیل شود؛
نهادی میان‌رشته‌ای با حضور دانشگاه‌ها، نخبگان فناور، بخش خصوصی و نهادهای محلی برای پیوند دادن ایده، فناوری و سرمایه.

 

۲. توسعه‌ی گیلان اگر در خدمت طبیعت نباشد، بر ضد آینده‌ی گیلان خواهد بود.
پیشنهاد می‌شود (منشور سبز گیلان) تدوین گردد تا همه‌ی طرح‌های صنعتی، گردشگری و عمرانی، ملزم به ارزیابی زیست‌محیطی و پیوست پایداری شوند.
جنگل، تالاب و خاک گیلان سرمایه‌های بین‌نسلی‌اند و هر طرح توسعه‌ای باید ضامن تداوم آن‌ها باشد.

 

۳. مهاجرت نخبگان، نه ضعف تعهد، بلکه نتیجه‌ی ضعف میدان عمل است.
اکنون باید برنامه بازگشت نخبگان گیلان طراحی شود؛ با پروژه‌های واقعی و شبکه‌ای از پژوهشگران و متخصصان گیلانی در داخل و خارج کشور.
بازگشت نخبگان، یعنی بازگرداندن اندیشه، فناوری و آینده به خانه‌ی خود.

 

۴. گیلان به الگویی از حکمرانی بومی نیاز دارد که بر سه ستون استوار باشد:
مشارکت مردم، شفافیت تصمیم، و پاسخ‌گویی نهادها.
پیشنهاد می‌شود (اتاق مشترک فکر و تصمیم‌سازی گیلان) با محوریت دانشگاه‌ها، شوراها و نمایندگان جامعه‌ی مدنی تشکیل شود تا حلقه‌ی پیوند میان سیاست، مردم و دانش باشد.

 

۵. گیلان، دروازه‌ی شمال ایران و پیونددهنده‌ی قفقاز، روسیه و آسیای میانه است.
باید سیاست توسعه‌ی استان را به دیپلماسی اقتصادی و فرهنگی منطقه‌ای پیوند زد.
پیشنهاد می‌شود (دفتر دیپلماسی منطقه‌ای گیلان) با مأموریت جذب سرمایه، گردشگر و همکاری دانشگاهی در حوزه‌ی خزر ایجاد گردد.

 

۶. توسعه نباید در مرکز استان متمرکز بماند.
شرق و غرب گیلان، از لنگرود تا آستارا، باید سهم عادلانه‌ای از زیرساخت، صنعت و فرهنگ داشته باشند.
پیشنهاد می‌شود شاخص‌های (عدالت فضایی) در تدوین نقشه‌ی راه توسعه گیلان لحاظ شوند تا شکاف جغرافیایی و اجتماعی کاهش یابد.

 

۷. توسعه‌ی گیلان باید از حالت پروژه‌ای و مقطعی به فرآیندی پایدار و شبکه‌ای تبدیل شود.
پیشنهاد می‌شود طی شش ماه آینده، پنج کارگروه تخصصی تشکیل شود:
۱. اقتصاد دانش‌بنیان و نوآوری
۲. محیط‌زیست و منابع طبیعی
۳. حکمرانی بومی و سرمایه اجتماعی
۴. فرهنگ، هویت و رسانه توسعه
۵. آموزش، مهارت و نسل آینده

خروجی این کارگروه‌ها، مبنای تدوین (نقشه‌ی راه توسعه بومی گیلان) خواهد بود , سندی زنده، پویا و مردمی که از دل گیلان برمی‌خیزد، نه از مرکز.

 

سخن پایانی

در نامه‌ی نخست، از ضرورت گفت‌وگو سخن گفتم؛
اکنون زمان ساختن است.
تا زمانی که ما تصمیم بگیریم برای فهم توسعه گیلان منتظر تصمیم مرکز نشینان  نمانیم، هیچ نیرویی قادر نخواهد بود گیلان را در حاشیه نگاه دارد.
گیلان می‌تواند الگوی ملی توسعه‌ی بومی شود؛
اگر ما بخواهیم، بمانیم، و با هم عمل کنیم.

از گیلان، برای گیلان
محمد پور خوش‌سعادت
آبان  ۱۴۰۴

 

  http://foumani.ir/post/149  

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۴ آبان ۰۴ ، ۰۸:۱۷
محمد پور خوش سعادت

تصفیه‌خانه انزلی و چرخه معیوب مدیریت، بودجه و نظارت

محمد پور خوش سعادت

براساس داده‌های رسمی، تا امروز حدود ۵۷۰ میلیارد تومان برای پروژه‌های تصفیه فاضلاب شهرهای حاشیه تالاب، از جمله انزلی، رشت، فومن و صومعه‌سرا هزینه شده است. اما این رقم در برابر برآورد واقعی مورد نیاز برای تکمیل پروژه، تنها قطره‌ای در اقیانوس است.

مدیرعامل آب و فاضلاب گیلان اخیراً اعلام کرده است که تکمیل کل طرح‌های فاضلاب استان به بیش از ۲۲ هزار میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد؛ درحالی‌که کل بودجه سالانه آبفای استان، حدود ۵۰۰ میلیارد تومان است. استاندار گیلان نیز در مصاحبه‌ای رقم مورد نیاز برای حل مشکل فاضلاب رشت و انزلی را حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان اعلام کرده است.

در مورد خاص تصفیه‌خانه شرق انزلی، که بیش از چهار سال است متوقف مانده، گزارش‌ها از نیاز به بیش از دو هزار میلیارد تومان اعتبار جدید حکایت دارند. بخشی از اختلافات حقوقی میان پیمانکار و شرکت آبفا نیز بر سر همین تأخیرها، تعدیل‌ها و کمبود تخصیص‌هاست؛ اختلافی که عملاً پروژه را به بن‌بست کشانده است.

این ارقام تنها یک معنا دارند: تخصیص ناکافی و تأخیرهای مکرر در بودجه، حلقه نخست زنجیره شکست مدیریتی در پروژه‌های زیست‌محیطی کشور است.

پروژه تصفیه‌خانه انزلی، از همان ابتدا گرفتار قراردادهای غیرمنعطف و مدیریت ناکارآمد پیمانکاری شد. پیمانکاران با تغییرات شدید اقتصادی، تورم مصالح و تأخیر در پرداخت‌ها مواجه شدند و بخشی از آنان خواستار تعدیل یا فسخ قرارداد شدند. در برخی موارد، آبفا و پیمانکاران حتی کار را به مراجع قضایی کشاندند؛ فرآیندی که عملاً چند سال از عمر پروژه را بلعید.

از سوی دیگر، ضعف نظارتی مشهود است. هیچ گزارش شفاف و عمومی از پیشرفت فیزیکی پروژه، هزینه‌کرد دقیق منابع یا وضعیت واقعی خطوط انتقال منتشر نشده است. نهادهای استانی و ملی، معمولاً به ارائه آمار کلی و وعده‌های تکراری بسنده می‌کنند. در نتیجه، نظارت عمومی و پاسخ‌گویی واقعی تقریباً حذف شده استت

پروژه تصفیه فاضلاب، ذیل چندین نهاد و دستگاه اجرایی تعریف شده است: وزارت نیرو، شرکت آبفا، سازمان محیط زیست، شهرداری‌ها و استانداری. اما هیچ‌یک از این نهادها، مرکز ثقل تصمیم‌گیری و اجرا محسوب نمی‌شوند.

نبود ساختار مدیریتی یکپارچه باعث شده است که بخش‌هایی از پروژه (مانند خطوط انتقال) اجرا شود، اما فاز تصفیه یا پمپاژ معطل بماند. در نتیجه، بخش‌هایی از شبکه بدون خروجی به تصفیه‌خانه، خود به منبع آلودگی تبدیل شده‌اند.

برآوردها نشان می‌دهد روزانه بیش از ۳۸۰ هزار مترمکعب فاضلاب شهری وارد تالاب انزلی می‌شود. بخشی از این فاضلاب، صنعتی و بیمارستانی است و حاوی ترکیبات شیمیایی و فلزات سنگین.

ورود مداوم این حجم از فاضلاب باعث کاهش اکسیژن محلول در آب، افزایش رسوبات آلی و مرگ تدریجی حیات آبزیان شده است. عمق تالاب در بسیاری نقاط به کمتر از نیم متر رسیده و پوشش گیاهی آن با سرعت نگران‌کننده‌ای در حال تغییر است.

این فاجعه، محدود به طبیعت نیست. آب‌های آلوده، خاک و محصولات کشاورزی پیرامون تالاب را نیز در معرض آلودگی میکروبی و شیمیایی قرار داده‌اند. متخصصان محیط زیست هشدار داده‌اند که تداوم این وضعیت، با افزایش بیماری‌های گوارشی و حتی موارد سرطان در نواحی پیرامونی همراه خواهد بود   پدیده‌ای که برخی از کارشناسان محلی از آن با تعبیر  سونامی خاموش سلامت  یاد می‌کنند.

در سطح اقتصادی نیز خسارت سنگین است:

از نابودی ماهیان و پرندگان مهاجر گرفته تا کاهش جذابیت گردشگری و افت سرمایه اجتماعی منطقه. تالاب انزلی که زمانی میراث طبیعی بین‌المللی بود، اکنون به تدریج به مخزن فاضلاب شمال کشور بدل می‌شود.

اگر بخواهیم از منظر مدیریت پروژه و حکمرانی عمومی به مسئله بنگریم، بحران فاضلاب انزلی محصول سه ضعف ساختاری است:

          1.      سیاست‌گذاری بدون تأمین مالی پایدار

          •       پروژه‌های زیست‌محیطی بلندمدت نیازمند منابع مطمئن و چندمنبعی‌اند (بودجه ملی، اوراق مشارکت، سرمایه‌گذاری بخش خصوصی). در انزلی، بودجه‌ها نه‌تنها ناکافی بلکه ناپیوسته و متزلزل بوده‌اند.

          2.      نظارت ناقص و غیرفعال

          •       فقدان گزارش‌های عمومی و حسابرسی مستمر،

فضا را برای تأخیر، تعدیل، و بی‌انگیزگی پیمانکاران باز گذاشته است.

          3.      چندپارگی نهادی و بی‌مسئولیتی مشترک

          •       هیچ نهاد واحدی مسئول مستقیم سرانجام پروژه نیست. هر دستگاه، بخش خود را انجام داده و دیگری را مقصر می‌داند. نتیجه آن، همان چیزی است که امروز می‌بینیم: پروژه‌ای که سال‌هاست متوقف مانده، بدون آنکه کسی پاسخگو باشد.

راهکارها: چگونه از چرخه شکست بیرون بیاییم؟

اگر قرار است پروژه تصفیه‌خانه انزلی از مرگ مدیریتی نجات یابد، لازم است چند اصلاح اساسی صورت گیرد:

          1.      بازنگری واقعی در برآورد مالی و زمان‌بندی

همه برآوردها باید بر اساس نرخ امروز تورم و فناوری انجام شود، نه داده‌های قدیمی طرح اولیه.

          2.      قراردادهای مبتنی بر عملکرد و ضمانت اجرا برای پیمانکاران

پرداخت‌ها باید بر مبنای پیشرفت واقعی و تحویل مرحله‌ای انجام گیرد.

          3.      ایجاد نهاد نظارتی مستقل و عمومی

نظارتی متشکل از کارشناسان دانشگاهی، نمایندگان محیط زیست و رسانه‌ها که گزارش‌های دوره‌ای منتشر کنند.

          4.      مدیریت یکپارچه بین‌بخشی

تشکیل ستاد یکپارچه مدیریت فاضلاب و تالاب انزلی با اختیارات فرابخشی برای هماهنگی نهادهای درگیر.

          5.      تقسیم پروژه به فازهای اجرایی کوچک‌تر اما کامل‌تر

هر فاز باید منابع مالی خود را از پیش تضمین کند تا در نیمه راه متوقف نشود.

          6.      درگیر کردن جامعه مدنی و رسانه‌ها

شفافیت عمومی، بهترین ضامن پیشرفت پروژه است. مردم انزلی باید بدانند چه مقدار هزینه شده و چه بخش‌هایی انجام نشده

در حالی که تالاب هر روز کوچک‌تر، کم‌عمق‌تر و آلوده‌تر می‌شود، پروژه‌ای که قرار بود نجاتش دهد در پیچ‌وخم بودجه، مناقصه، پیمانکار و اختلافات اداری گم شده است.اگر همین مسیر ادامه یابد، انزلی نه‌تنها یک تالاب را از دست می‌دهد، بلکه اعتماد عمومی به کارآمدی نظام مدیریت  نیز بیش از پیش آسیب خواهد دید.تالاب‌ها را با پول می‌توان نجات داد، اما اعتماد اجتماعی و سرمایه طبیعی را فقط با شفافیت، پاسخ‌گویی و اصلاح ساختار مدیریتی.

 

  http://foumani.ir/post/148  

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۱:۰۴
محمد پور خوش سعادت

 

آذربایجان و مسیر قدرت‌افزایی نظامی

محمد پورخوش‌سعادت

تحولات نظامی جمهوری آذربایجان در سال‌های اخیر، موجب دگرگونی بنیادین در ساختار امنیتی قفقاز جنوبی شده است. باکو با تکیه بر حمایت‌های سیاسی، نظامی و فناورانه ترکیه و اسرائیل، و بهره‌گیری از خلأ ژئوپلیتیکی ناشی از درگیری روسیه در اوکراین تردید های ایران در مسیر تبدیل‌شدن به یکی از قدرت‌های نظامی نوظهور منطقه حرکت می‌کند. مجله نظامی Defense Arabia در گزارشی با عنوان مشت آهنین باکو تأکید کرده است که آذربایجان پس از جنگ قره‌باغ، استراتژی قدرت‌افزایی ترکیبی را دنبال می‌کند؛ راهبردی که شامل نوسازی ساختار نظامی، توسعه صنایع دفاعی بومی، گسترش همکاری‌های تسلیحاتی و نمایش قدرت بازدارندگی در برابر رقبای منطقه‌ای است. بر اساس داده‌های منتشرشده، آذربایجان تاکنون ۴۸ سامانه توپخانه‌ای Nora-B52 NG، بیش از ۴۰۰ واحد خودکششی زرهی و دست‌کم ۶۰۰ سامانه پرتاب چندگانه موشکی MLRS – شامل حدود ۱۰۰ سامانه هدایت‌شونده با قابلیتی فراتر از HIMARS – خریداری کرده است. ناوگان زرهی این کشور نیز متشکل از بیش از ۱۳۰۰ تانک T-72 است که با زره Kontakt-5 و سامانه‌های الکترونیکی مدرن ارتقا یافته‌اند. خودروهای زرهی جدید نیز به موشک‌های SPIKE NLOS اسرائیلی مجهز شده‌اند که توان هدف‌گیری دقیق در فواصل بلند را فراهم می‌کند. در حوزه پدافند هوایی، سرمایه‌گذاری چندمیلیارددلاری آذربایجان منجر به ایجاد شبکه‌ای چندلایه از سامانه‌های روسی و اسرائیلی شده است. سامانه‌های S-300PMU2، Pantsir-S1، نسخه‌های مدرن‌شده OSA، سامانه‌ی گنبد آهنین و مجموعه‌های BARAK MX / BARAK 8 اسرائیلی، بخش مهمی از این ساختار دفاعی را تشکیل می‌دهند. به موازات این فرایند، همکاری موشکی با اسرائیل و ترکیه نیز گسترش یافته است؛ اسرائیل تاکنون حدود ۱۰۰ موشک شبه‌بالستیک LORA به آذربایجان تحویل داده و مذاکراتی میان باکو، آنکارا و اسلام‌آباد برای خرید موشک‌های کروز SOM ŞAHIN جهت نصب بر روی ۵۰ تا ۶۰ فروند جنگنده JF-17 Thunder/C در جریان است. ارزش احتمالی این قرارداد بیش از شش میلیارد دلار برآورد می‌شود. آذربایجان علاوه بر واردات گسترده، در سال‌های اخیر به‌صورت جدی بر ارتقای توان صنعتی دفاعی داخلی متمرکز شده است. خرید هواپیمای ترابری C-27J Spartan از ایتالیا، نوسازی تجهیزات ساخت شوروی سابق با همکاری صنایع نظامی ترکیه و اسرائیل و توسعه شرکت بومی Azersilah بخشی از این سیاست است. گفته می‌شود صادرات تسلیحات سبک و قطعات زرهی از سوی این شرکت در دو سال گذشته افزایش یافته و پروازهای ترابری نظامی بین باکو و فرودگاه‌های نظامی اسرائیل نیز رشد محسوسی داشته است. دکترین نظامی جدید آذربایجان را می‌توان در قالب الگوی قدرت‌افزایی ترکیبی تعریف کرد: ۱. خودکفایی نسبی نظامی از طریق ارتقای ظرفیت تولید و تعمیر تجهیزات در داخل کشور؛ ۲. دیپلماسی تسلیحاتی فعال با تمرکز بر آموزش، لجستیک و همکاری اطلاعاتی با ترکیه و اسرائیل؛ ۳. ایجاد بازدارندگی در برابر روسیه و ارمنستان با اتکا بر سرعت واکنش و توان موشکی دقیق؛ ۴. سرمایه‌گذاری در فناوری‌های نوین جنگی شامل پهپادهای تهاجمی، جنگ الکترونیک و پدافند چندلایه. در مجموع، آذربایجان در حال استفاده از ظرفیت‌های فناورانه و حمایت سیاسی شرکای منطقه‌ای برای ارتقای موقعیت خود به یک بازیگر امنیتی مؤثر است. در این شرایط، ضروری است ایران با رویکردی هوشمندانه و متوازن، تحولات قفقاز را مدیریت کند : • تقویت اشراف اطلاعاتی و پدافندی در مرزهای شمالی، به‌ویژه در حوزه مقابله با پهپادها و جنگ الکترونیک؛ • توسعه همکاری‌های دفاعی و فناورانه با کشورهای همسو، از جمله روسیه و ارمنستان، در چارچوب‌های شفاف و مبتنی بر ثبات منطقه‌ای؛ • تمرکز بر امنیت سایبری و اطلاعاتی برای مقابله با تهدیدات ناشی از همکاری‌های نظامی آذربایجان و اسرائیل؛ • و مدیریت هوشمندانه افکار عمومی و فضای رسانه‌ای برای جلوگیری از تحریکات قومی و تنش‌های داخلی در شمال کشور. آنچه امروز در باکو جریان دارد، صرفاً فرایند خرید تسلیحات نیست، بلکه تلاشی هدفمند برای بازتعریف نقش آذربایجان در نظم امنیتی جدید قفقاز است. کاهش نفوذ روسیه و ایران تردیدهای غرب نسبت به ارمنستان و افزایش نقش ترکیه، شرایطی ایجاد کرده که آذربایجان خود را در موقعیتی ممتاز می‌بیند. در چنین شرایطی، حفظ ثبات منطقه‌ای و جلوگیری از شکل‌گیری رقابت پرهزینه نظامی، نیازمند راهبردی سه‌وجهی از سوی تهران است: اشراف اطلاعاتی گسترده، بازدارندگی فناورانه و دیپلماسی فعال منطقه‌ای. تنها از طریق ترکیب این سه مؤلفه می‌توان از تغییر نامتوازن توازن قوا در قفقاز جنوبی پیشگیری کرد و امنیت پایدار مرزهای شمالی کشور را تضمین نمود. http://foumani.ir/post/147 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۹
محمد پور خوش سعادت

 

ترکیه و بازی چندلایه در قبال ایران

محمد پور خوش سعادت

مسدودسازی دارایی‌های ۱۸ نهاد و شرکت ایرانی از سوی دولت ترکیه را می‌توان یکی از روشن‌ترین نشانه‌های رفتار متناقض آنکارا در قبال تهران دانست. این اقدام نه صرفاً در چارچوب فشارهای ایالات متحده بر متحدان منطقه‌ای خود، بلکه در بستر تحولات ژئوپلیتیکی بزرگ‌تر و اهداف راهبردی ترکیه معنا پیدا می‌کند. ترکیه طی سال‌های گذشته یکی از مهم‌ترین واردکنندگان گاز ایران و شریک نسبی در حوزه انرژی بود. با این حال، تبعیت بی‌کم‌وکاست آنکارا از تحریم‌های آمریکا، موقعیت این کشور را از یک شریک اقتصادی به کنشگر فشار تغییر داده است. این چرخش در شرایطی رخ می‌دهد که روسیه با وجود تحریم‌های غرب، اجرای بخش‌هایی از قرارداد راهبردی خود با ایران را آغاز کرده و به‌نوعی بر نزدیکی سیاسی ـ اقتصادی با تهران تأکید دارد. مقایسه این دو رویکرد نشان می‌دهد که آنکارا برخلاف ظاهر دوستانه، در عمل به بخشی از سازوکار محدودسازی ایران بدل شده است. سیاست خارجی ترکیه در دوران اردوغان را نمی‌توان صرفاً در قالب همسویی تاکتیکی با غرب توضیح داد. هدف اصلی آنکارا تثبیت موقعیت منطقه‌ای و گسترش حوزه نفوذ به آسیای مرکزی و قفقاز جنوبی است. پیوند راهبردی با جمهوری آذربایجان و تقویت گفتمان پان‌ترکیسم در این چارچوب معنا پیدا می‌کند. در این نگاه، ایران نه تنها رقیب ژئوپلیتیکی بلکه مانعی بر سر اتصال مستقیم ترکیه ـ آذربایجان به آسیای مرکزی و حتی خلیج فارس تلقی می‌شود. تجربه جنگ دوم قره‌باغ به‌خوبی نشان داد که این راهبرد تا چه اندازه به عمل نزدیک شده است. اقدام اخیر ترکیه هم‌زمان با نزدیک شدن پایان قرارداد ۲۵ ساله صادرات گاز ایران به این کشور (آذر ۱۴۰۵) رخ داده است. آنکارا با پیشنهاد تمدید کوتاه‌مدت قرارداد (۵ ساله) در پی آن است که دست خود را برای مانور در مذاکرات باز نگه دارد و فشارهای سیاسی را با کارت انرژی ترکیب کند. در چنین شرایطی، ایران هرچند نیازمند حفظ بازار ترکیه است، اما تن دادن به توافق‌های کوتاه‌مدت آسیب‌پذیری کشور را در برابر بازی‌های فرصت‌طلبانه آنکارا افزایش خواهد داد. نکته مهم دیگر، بهره‌گیری ترکیه و جمهوری آذربایجان از شکاف‌های هویتی داخل ایران است. گروه‌های پان‌ترک فعال در داخل کشور، آگاهانه یا ناآگاهانه، با تضعیف گفتمان امنیت ملی و بازتولید روایت‌های قوم‌گرایانه، بستر ذهنی و اجتماعی لازم برای نفوذ خارجی را فراهم می‌کنند. تجربه سال‌های اخیر نشان داده که بازیگران منطقه‌ای هیچ تردیدی در استفاده از این فرصت‌ها برای اعمال فشار بر تهران ندارند. ایران در قبال ترکیه ناگزیر از اتخاذ رویکردی دوگانه است: از یک سو، باید از طریق دیپلماسی فعال، به‌ویژه در حوزه انرژی، برای دستیابی به توافق‌های بلندمدت تلاش کند تا منافع ملی کشور از ثبات بیشتری برخوردار شود. از سوی دیگر، ضروری است که انسجام داخلی تقویت شود و با جریان‌هایی که به نحوی در خدمت راهبردهای پان‌ترکی عمل می‌کنند، برخوردی آگاهانه و هوشمندانه صورت گیرد. ترکیه امروز دیگر صرفاً یک همسایه مسلمان با ادعای برادری اسلامی نیست؛ بلکه رقیبی فرصت‌طلب است که منافع ایران را به‌سادگی قربانی اهداف ژئوپلیتیکی و نئوعثمانی‌گرایانه خود می‌سازد. از این رو، نگاه واقع‌گرایانه و چندلایه به سیاست‌های آنکارا پیش‌شرط طراحی هرگونه راهبرد ملی در قبال این کشور است. تنها در پرتو چنین نگاهی می‌توان ضمن حفظ منافع ایران، از تضعیف موقعیت ژئوپلیتیکی و امنیت ملی کشور جلوگیری کرد. http://foumani.ir/post/146 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۷
محمد پور خوش سعادت

 

پس از پایان دوران میخائیل ساکاشویلی و تلاش دولت گرجستان برای حذف حزب جنبش ملی متحد، این کشور مسیر جدیدی در سیاست‌های داخلی و خارجی خود در پیش گرفته است. این تحولات نه تنها بر روابط گرجستان با غرب و روسیه تاثیر می‌گذارد، بلکه می‌تواند پیامدهای استراتژیک مهمی برای ایران در حوزه‌های ژئوپلیتیک، اقتصادی و امنیتی در قفقاز جنوبی داشته باشد. گرجستان پس از انقلاب گل رز و دوران ریاست‌جمهوری ساکاشویلی به‌شدت به سمت غرب گرایش پیدا کرده بود. این رویکرد باعث تنش‌های جدی با روسیه و ایجاد چالش‌هایی برای ایران شد. اما در حال حاضر، گرجستان به سمت استقلال راهبردی و بی‌طرفی حرکت کرده است. این تغییر رویکرد می‌تواند فرصت‌هایی برای ایران فراهم کند تا روابط خود را با گرجستان در زمینه‌های اقتصادی و امنیتی تقویت کند. سیاست بی‌طرفی گرجستان در بحران‌های جهانی، نظیر جنگ اوکراین، می‌تواند به ایران کمک کند تا از فشارهای غربی فاصله بگیرد و در عین حال ثبات منطقه‌ای را حفظ نماید. گرجستان با اتخاذ سیاست بی‌طرفی، تصمیم گرفته در بحران‌های بین‌المللی نظیر جنگ اوکراین دخالت نکند. این تصمیم گرجستان برای ایران سیگنالی مثبت است، چراکه امکان همکاری‌های امنیتی و دفاعی در زمینه‌هایی نظیر مبارزه با تروریسم و قاچاق مواد مخدر را فراهم می‌کند. ایران می‌تواند از این فرصت برای تقویت روابط دفاعی و استراتژیک با گرجستان استفاده کند در شرایط تحریم‌های اقتصادی جهانی، ایران به‌دنبال فرصت‌هایی برای همکاری‌های اقتصادی با همسایگان خود است. گرجستان می‌تواند به‌عنوان پلی برای دسترسی ایران به بازارهای آسیای میانه و اروپا عمل کند. تقویت روابط اقتصادی، توسعه پروژه‌های مشترک در زمینه حمل و نقل و انرژی، و بهره‌برداری از موقعیت جغرافیایی گرجستان به ایران این امکان را می‌دهد تا از فشار تحریم‌ها بکاهد و نفوذ خود را در منطقه قفقاز گسترش دهد. گرجستان که در گذشته روابط پرتنشی با روسیه داشت، اکنون در حال بازسازی این روابط است. این تغییر رویکرد می‌تواند به ایران فرصت دهد تا از نزدیکی گرجستان به روسیه بهره‌برداری کند و روابط خود را با دو کشور همسایه‌اش تقویت کند. ایران می‌تواند با استفاده از این فضا، همکاری‌های اقتصادی و امنیتی خود را با گرجستان و روسیه گسترش دهد و در جهت تقویت امنیت و ثبات منطقه‌ای گام بردارد. در کنار تحولات گرجستان، باید به تغییرات ژئوپلیتیکی گسترده‌تر در منطقه قفقاز نیز توجه داشت نیو-عثمانی‌گرایی ترکیه که نفوذ خود را در قفقاز گسترش می‌دهد، تهدیدات جدیدی برای ایران به همراه دارد. ترکیه با نفوذ خود در آذربایجان و گرجستان به‌دنبال افزایش قدرت خود در این منطقه است. ایران باید این تحولات را رصد کرده و با تقویت روابط با گرجستان و روسیه، در برابر این نفوذ مقابله کند. در مجموع، تحولات اخیر در گرجستان فرصت‌هایی را برای ایران در زمینه‌های اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیکی فراهم می‌آورد. ایران می‌تواند از سیاست بی‌طرفی گرجستان بهره‌برداری کند و روابط خود را با این کشور در جهت حفظ استقلال و تقویت امنیت ملی گسترش دهد. در عین حال، با توجه به چالش‌های ناشی از محور ترامپ و نفوذ ترکیه، ایران باید سیاستی متوازن و چندجانبه در قفقاز جنوبی دنبال کند تا منافع ملی خود را تأمین نماید. این تحولات می‌تواند زمینه‌ساز یک استراتژی هم‌افزایانه و مستقل برای ایران در مواجهه با چالش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی باشد. http://foumani.ir/post/145 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۶
محمد پور خوش سعادت

مصادیق ایران‌زدایی در قفقازجنوبی

محمد پور خوش سعادت

یکی از سیاست‌های پنهان اما مستمر دولت جمهوری آذربایجان، مکان‌نام‌زدایی از جغرافیای تالش‌نشین است؛ سیاستی که این روزها با تصمیم اخیر باکو برای تغییر نام ۱۸ روستای شهرستان لریک بار دیگر آشکار شده است. توجیه رسمی مقامات اصلاح اشتباهات نوشتاری عنوان می‌شود، اما واقعیت این است که این تغییرات، بخشی از یک طرح هدفمند برای حذف نشانه‌های زبانی، فرهنگی و تاریخی تالشان است؛ طرحی که ریشه در یک پروژه کلان‌تر دارد(ایران‌زدایی از قفقاز جنوبی). از فروپاشی شوروی تاکنون، صدها نام تالشی تغییر یافته و جای خود را به نام‌هایی با ساختار زبانی ترکی آذربایجانی داده است. این روند تحت پوشش قوانینی چون ساختار سرزمینی و تقسیمات اداری سرزمینی و قانون نام‌های جغرافیایی صورت می‌گیرد. اگرچه این قوانین به ظاهر بر انطباق با زبان رسمی تأکید دارند، در عمل ابزار حذف حافظه تاریخی و هویت بومی تالش‌ها شده‌اند. این سیاست‌ها در ادبیات علمی مصداق مکان‌نام‌زدایی و حتی ژنوساید فرهنگی هستند. تغییر اجباری نام‌ها نه‌تنها حافظه سرزمینی را نابود می‌کند، بلکه پیوند نسل‌های جدید با ریشه‌های تاریخی را قطع می‌سازد. و این تنها بخشی از ماجراست , محدودیت در آموزش زبان تالشی، محرومیت از رسانه و محدودیت در بیان هویت زبانی، نشان می‌دهد که سیاست باکو نه اصلاحات اداری بلکه سرکوب سیستماتیک فرهنگی است. پیامدهای استراتژیک سیاست‌های باکو 1. محو هویت بومی و مقاومت فرهنگیتغییر نام‌ها، ضربه‌ای مستقیم بر سرمایه اجتماعی و فرهنگی تالشان است. 2. بازتولید ناامنی هویتی و تنش‌های قومیاین سیاست‌ها شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر کرده و انسجام ملی ادعایی باکو را تضعیف می‌کنند. 3. ایران‌زدایی و ژئوپلیتیکمناطق تالش‌نشین، بخشی از جغرافیای تاریخی ایران‌شهری‌اند. سیاست‌های باکو آشکارا در پی زدودن این لایه ایرانی و جایگزینی آن با هویت ترکی هستند. در واقع، ایران‌زدایی در قفقاز یک پروژه ژئوپلیتیکی است، نه صرفاً فرهنگی. این سیاست‌ها را نمی‌توان جدا از محور آنکاراباکو فهمید. الهام علی‌اف در سال‌های اخیر، سیاست‌های هویتی خود را در چارچوب پروژه جهان تُرکی تعریف کرده است؛ پروژه‌ای که اردوغان نیز آن را ستون اصلی سیاست خارجی نو‌عثمانی معرفی می‌کند. در این چارچوب، هویت‌های غیرترک از تالشان در جمهوری آذربایجان گرفته تا کردها در ترکیه مانعی بر سر راه این پروژه تلقی می‌شوند. همان‌گونه که اردوغان علیه کردها سیاست تغییر نام‌ها، سرکوب زبان مادری و حذف هویت فرهنگی را به‌کار می‌گیرد، باکو نیز با تالشان چنین می‌کند. اما تفاوت مهم در اینجاست که هویت ایرانی، به دلیل ریشه‌های تاریخی و تمدنی‌اش، بزرگ‌ترین مانع در برابر نو‌عثمانی‌گری و جهان تُرکی است. به همین دلیل است که سیاست ایران‌زدایی، به ستون پنهان سیاست‌های باکو و آنکارا تبدیل شده است. آنچه امروز در لریک و دیگر مناطق تالش‌نشین جریان دارد، تغییر ساده چند نام روستا نیست؛ بلکه بخشی از پروژه‌ای سازمان‌یافته برای حذف هویت ایرانی و بومی از قفقاز جنوبی است. پروژه‌ای که در ظاهر با شعار جهان تُرکی پیش می‌رود، اما در عمل چیزی جز سرکوب تنوع فرهنگی و نابودی حافظه تاریخی ملت‌ها نیست. سیاست‌های باکو و آنکارا، نه‌تنها علیه تالشان بلکه علیه میراث مشترک ایرانی در قفقاز جنوبی است. این روند، بیش از آنکه به انسجام منطقه‌ای بینجامد، بذر بی‌اعتمادی، ناامنی و تنش‌های پایدار را می‌کارد. تاریخ به‌روشنی نشان داده است که هیچ پروژه یکسان‌سازانه‌ای نمی‌تواند ریشه‌های هویتی ملت‌ها را برای همیشه حذف کند؛ به‌ویژه زمانی که آن ریشه‌ها، درخت تناور فرهنگ ایرانی باشند که قرن‌ها در این سرزمین ریشه دوانده است. http://foumani.ir/post/144

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۴
محمد پور خوش سعادت

زنجیره بحران‌ها و فرصت‌های نوین ژئوپلیتیکی برای ایران

محمد پور خوش سعادت 

بلافاصله پس از اعلام توافق میان جمهوری اسلامی ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نظام بین‌الملل با سلسله‌ای از تحولات پرشتاب و تکان‌دهنده روبه‌رو شد: حمله اسرائیل به قطر، عملیات پهپادی روسیه علیه لهستان به عنوان یکی از اعضای ناتو، و ترور یکی از طرفداران ترامپ مخالف مداخله نظامی در ایران. این رخدادها در نگاه نخست پراکنده و غیرمرتبط می‌نمایند، اما در واقع بازتابی از مرحله تازه‌ای در سیر تحولات بین‌المللی هستند؛ مرحله‌ای که می‌توان آن را ورود جهان به وضعیت چندبحرانی نامید؛ وضعیتی که در آن بحران‌ها نه به صورت منفرد، بلکه در پیوند و هم‌افزایی با یکدیگر، ساختار قدرت جهانی را متحول می‌سازند. رژیم صهیونیستی در بدترین موقعیت تاریخی خود از منظر مشروعیت بین‌المللی قرار دارد. جنگ طولانی در غزه، چهره اسرائیل را در افکار عمومی جهان مخدوش ساخته و حتی در جوامع غربی نیز روایت امنیت‌محور تل‌آویو با تردیدهای جدی مواجه شده است. حمله اسرائیل به قطر که هم به عنوان میانجی فعال در بحران غزه شناخته می‌شود و هم نقشی اساسی در تسهیل مذاکرات ایران ایفا کرده است بیش از آنکه جنبه نظامی داشته باشد، تلاشی است برای بازگرداندن خود به محوریت معادلات منطقه‌ای. اما در سطح ژئواستراتژیک، چنین اقدامی بیش از هر چیز بر انزوای تل‌آویو و فقدان عقلانیت راهبردی آن صحه می‌گذارد. در سوی دیگر، اقدام پهپادی روسیه علیه لهستان را باید نوعی سنجش مستقیم کارآمدی ماده ۵ ناتو دانست. کرملین با علم به اینکه واشنگتن و متحدان اروپایی‌اش درگیر چندین جبهه همزمان از اوکراین تا شرق آسیا هستند، دست به چنین جسارتی زده است. این اقدام کمتر در پی دستاورد نظامی است و بیشتر در پی ایجاد یک مانور ژئوپلیتیکی برای آزمودن انسجام غرب. اگر پاسخ ناتو به این اقدام دچار تزلزل یا دودستگی شود، توازن قوا در اروپا آشکارا به نفع مسکو تغییر خواهد یافت. ترور سناتور جمهوری‌خواه مخالف حمله به ایران، گویای پیوند عمیق میان سیاست خارجی و کشاکش‌های داخلی آمریکاست. در سنت واقع‌گرایی کلاسیک، امنیت ملی برآمده از اجماع نخبگان تلقی می‌شود؛ اما در شرایط کنونی، شکاف میان دو جریان اصلی مداخله‌گرایان و انزواطلبان نه‌تنها سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا را شکننده کرده، بلکه موقعیت جهانی واشنگتن را نیز به لرزه انداخته است. این رخداد، بیش از آنکه صرفاً یک اقدام جنایی باشد، آینه‌ای از تلاطم درونی آمریکا و ناتوانی آن در تعریف یک راهبرد پایدار است. در میانه این آشوب ژئوپلیتیکی، جمهوری اسلامی ایران با دو فرصت مهم مواجه است: نخست، تثبیت مشروعیت بین‌المللی از رهگذر توافق اخیر با آژانس، که ایران را در قامت یک بازیگر مسئول و قابل اعتماد بازنمایی می‌کند؛ و دوم، بهره‌برداری از انزوای روزافزون اسرائیل و شکاف‌های جهان غرب برای تقویت یک جبهه جهانی ضدصهیونیسم. در کنار این دو فرصت بیرونی، شرایط کنونی اقتضا می‌کند که ایران بیش از هر زمان دیگری به بازسازی توان دفاعی و دیپلماسی نهضتی بیندیشد؛ دیپلماسی‌ای که نه صرفاً در قالب رایزنی‌های رسمی، بلکه در قامت یک حرکت اجتماعی ـ تمدنی بتواند ظرفیت‌های امت اسلامی و جبهه مقاومت را فعال سازد. همزمان، حفظ انسجام داخلی، ارتقای سرمایه اجتماعی و کاستن از تشتت‌های سیاسی و اجتماعی، شرط لازم برای بهره‌گیری از فرصت‌های بیرونی است. چرا که هیچ ملتی بدون پشتوانه انسجام و سرمایه اجتماعی، توانایی بهره‌برداری از فرصت‌های ژئوپلیتیک را نخواهد داشت. در پرتو رویکرد واقع‌گرایانه در روابط بین‌الملل، آنچه امروز بیش از هر چیز اهمیت دارد، اتخاذ سیاست صبر فعال و بهره‌گیری هوشمندانه از مشروعیت دیپلماتیک برای بازتعریف جایگاه ژئوپلیتیکی ایران است. جهان وارد مرحله‌ای از بی‌ثباتی عمیق شده است، اما درست در دل این بی‌ثباتی است که فرصت‌های نوین برای بازیگری استراتژیک ایران شکل می‌گیرد؛ فرصتی که تنها با ترکیب توان دفاعی، دیپلماسی نهضتی، انسجام داخلی و سرمایه اجتماعی می‌تواند به دستاوردی پایدار بدل شود. http://foumani.ir/post/143 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۳
محمد پور خوش سعادت

 

بذل و بخشش‌های پهلوی و پیامدهای ژئوپلیتیک امروز

محمد پور خوش سعادت

هویت و قدرت ملی ایران در طول تاریخ نه تنها بر ظرفیت‌های درونی و تمدنی آن استوار بوده، بلکه همواره بر اساس موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکش تعریف شده است؛ موقعیتی که پیونددهنده آسیای مرکزی، قفقاز، خلیج فارس و شرق مدیترانه بوده است. اما هرگاه در اثر تصمیم‌های کوتاه‌مدت یا فشارهای خارجی بخشی از این موقعیت از دست رفته، آثارش نه در دهه‌های بعد، که در سده‌های آینده بر منافع ملی ایران سایه انداخته است. یکی از این تصمیم‌های پرهزینه، توافق مرزی ایران و ترکیه در اوایل دهه ۱۳۱۰ بود. در آن مقطع، پهلوی اول با واگذاری مناطق مهم و استراتژیک آرارات کوچک و قره‌سو به ترکیه، به خیال تثبیت ثبات مرزی و تحکیم روابط با دولت نوپای آتاتورک، یک مسیر حیاتی ژئوپلیتیکی را از دست داد. این واگذاری اگرچه در کوتاه‌مدت تنش مرزی را پایان داد، اما در بلندمدت ایران را از امکان اتصال مستقیم به قفقاز جنوبی و نخجوان محروم ساخت؛ مسیری که امروز در قلب منازعات مربوط به گذرگاه زنگزور قرار دارد. واقعیت این است که اگر آن بخش از جغرافیای ملی به دست ترکیه سپرده نشده بود، ایران امروز می‌توانست به‌جای تماشاگر، بازیگر اصلی معادلات ترانزیتی قفقاز باشد. تهران می‌توانست حلقه واسط بین شرق و غرب قفقاز باشد و نقش تعیین‌کننده‌ای در پروژه‌های اتصال آسیای میانه به اروپا ایفا کند. به بیان دیگر، یک تصمیم جغرافیایی در گذشته، اکنون به اهرمی در دست آنکارا و باکو بدل شده تا مسیرهای ژئواکونومیک منطقه را بدون در نظر گرفتن جایگاه ایران بازتعریف کنند. این خطای تاریخی را می‌توان در کنار شوهر دادن بحرین در دوران پهلوی دوم قرار داد. در هر دو مورد، منافع بلندمدت ملی قربانی محاسبات مقطعی و خواست قدرت‌های مسلط شد. این تجربه‌ها به ما یادآوری می‌کند که جغرافیا نه ملک شخصی حاکمان که بخشی از سرمایه تاریخی و تمدنی ملت ایران است و هیچ دولت و حکومتی حق معامله کوتاه‌مدت بر سر آن را ندارد. از این منظر، نگاه امروز جمهوری اسلامی ایران به معادلات قفقاز باید ریشه در همان درسی داشته باشد که تاریخ به ما داده است: هیچ گذرگاهی، هیچ کریدوری و هیچ توافق منطقه‌ای نباید بدون حضور و نقش‌آفرینی ایران تعریف شود. ایران نه تنها صاحب یکی از استراتژیک‌ترین موقعیت‌های ژئوپلیتیک جهان است، بلکه با تاریخ و تمدنی کهن، حافظ توازن منطقه‌ای بوده است. حذف ایران از معادلات منطقه، نه تنها ضربه‌ای به منافع ملی ما، بلکه تهدیدی برای ثبات قفقاز و غرب آسیا خواهد بود. همان گونه که مقام معظم رهبری خط قرمز تغییر ژئوپلتیک منطقه را تذکر دادند ؛ دیپلماسی امروز جمهوری اسلامی باید بر این اصل استوار باشد که ایران اجازه نخواهد داد گذرگاه‌هایی چون زنگزور بدون لحاظ منافع و امنیت ملی کشورمان شکل بگیرند. اگر در دوره پهلوی اول و دوم ، بخشی از خاک و موقعیت استراتژیک از دست رفت، امروز ملت ایران با تکیه بر قدرت ملی، ظرفیت‌های بازدارنده و عمق استراتژیک خود اجازه تکرار آن تجربه تلخ را نخواهد داد. جغرافیا سرمایه است؛ سرمایه‌ای که اگر از دست برود، بازپس‌گیری‌اش قرن‌ها به طول می‌انجامد. از همین روست که امروز باید بیش از هر زمان دیگر هوشیار بود: آینده قفقاز بدون ایران نوشته نخواهد شد، همان‌گونه که تاریخ این منطقه بدون ایران نوشته نشده است. http://foumani.ir/post/142

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ آبان ۰۴ ، ۱۰:۴۲
محمد پور خوش سعادت

پیوند راهبردی ایران و چین

محمد پور خوش سعادت

سفر اخیر رئیس‌جمهور ایران به چین و حضور او در اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای بار دیگر مناسبات تهران و پکن را به موضوع بحث رسانه‌های بین‌المللی بدل ساخت. در همین حال، رسانه‌های غربی با انتشار گزارش‌های متناقض—از رها کردن ایران توسط چین تا تقویت توان موشکی ایران با حمایت پکن—بار دیگر ناتوانی خود را در تحلیل روابط پیچیده دو کشور به نمایش گذاشتند. این تضادها محصول یک نگاه سطحی و تک‌بعدی است که نمی‌تواند هم‌زمان ابعاد ژئوپلیتیک، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک این رابطه را درک کند.

 

ایران در معادله شرق جایگاهی کلیدی دارد. برای چین، تهران نه‌تنها منبع انرژی پایدار است بلکه به‌عنوان حلقه‌ای راهبردی در کمربند میانی طرح کمربند–راه، مسیر اتصال شرق آسیا به مدیترانه و اروپا را تسهیل می‌کند. این موقعیت ژئوپلیتیک منحصر‌به‌فرد سبب شده روابط ایران و چین فراتر از دادوستدهای مقطعی انرژی باشد و به بخشی از معماری بلندمدت نظم اوراسیایی بدل شود. غربی‌ها که غالباً از دریچه بحران‌های کوتاه‌مدت به این رابطه نگاه می‌کنند، نمی‌توانند این بُعد ساختاری را ببینند و به همین دلیل هر بار دچار تناقض در روایت می‌شوند.

 

در سطح واقع‌گرایانه، چین به اصل عدم مداخله مستقیم در بحران‌های منطقه‌ای پایبند است. در مقابل، ایران نیز با درکی واقع‌بینانه به روابط با چین می‌نگرد: چین نه یک متحد نظامی ، بلکه یک شریک راهبردی در حوزه‌های انرژی، فناوری، تجارت و دیپلماسی چندجانبه است. این درک متقابل سبب شده روابط دو کشور بر پایه منافع عینی و پایدار استوار شود، نه بر اساس شعارهای کوتاه‌مدت یا انتظارات غیرواقعی.

 

سفر اخیر به چین اما صرفاً در حوزه اقتصادی یا دیپلماتیک خلاصه نمی‌شود؛ ابعاد نظامی و امنیتی آن نیز قابل‌توجه است. سازمان همکاری شانگهای سال‌هاست به‌عنوان بستری برای امنیت جمعی در اوراسیا تعریف شده است. حضور فعال ایران در این چارچوب به معنای ورود رسمی تهران به ترتیبات امنیتی چندجانبه‌ای است که بر مقابله با تروریسم، افراط‌گرایی و تهدیدات مرزی متمرکز است. در عین حال، گسترش همکاری‌های دفاعی و امنیتی میان ایران و چین می‌تواند ظرفیت تازه‌ای برای ارتقای دیپلماسی نظامی ایران فراهم کند؛ دیپلماسی‌ای که در سال‌های اخیر از سطح دوجانبه فراتر رفته و اکنون در قالب چندجانبه و نهادی (مانند شانگهای) نیز عمل می‌کند.

 

ایران با استفاده از این بسترها قادر خواهد بود نه‌تنها تعاملات دفاعی خود با چین و روسیه را گسترش دهد، بلکه تجربه‌ها و توانمندی‌های خود در حوزه مقابله با جنگ‌های ترکیبی، عملیات پهپادی و بازدارندگی موشکی را نیز در قالب همکاری‌های آموزشی و راهبردی به اشتراک بگذارد. این امر به‌طور طبیعی جایگاه ایران را به‌عنوان یک قدرت امنیت‌ساز در معادلات منطقه‌ای و اوراسیایی ارتقا می‌دهد.

از منظر دیپلماسی عمومی نیز حضور رئیس‌جمهور ایران در کنار رهبران چین، روسیه و کره شمالی در رژه سوم سپتامبر در پکن، تصویری نمادین از هم‌گرایی قدرت‌های ضد هژمونیک ارائه کرد. این نمایش سیاسی در کنار گفت‌وگوهای دوجانبه با شی‌جین‌پینگ، نشان داد که ایران نه عضو منفعل بلکه کنشگری فعال در معماری جدید شرق است. غربی‌ها تلاش دارند چنین نمادهایی را کوچک جلوه دهند .

 

در نهایت، باید پذیرفت که سردرگمی رسانه‌های غربی در تحلیل روابط ایران و چین بیش از آنکه نشانه تغییر واقعی در رفتار پکن باشد، ناشی از ناتوانی آن‌ها در درک لایه‌های پیچیده این مناسبات است. آن‌ها یا بر اساس نشانه‌های تاکتیکی و کوتاه‌مدت (مانند خروج اتباع) قضاوت می‌کنند، یا با انتشار گزارش‌های مبهم امنیتی درباره همکاری‌های نظامی، تصویری اغراق‌آمیز می‌سازند. حقیقت این است که روابط ایران و چین در سه سطح موازی در حال توسعه است: نخست انرژی و اقتصاد به‌عنوان زیربنا، دوم ژئوپلیتیک اوراسیایی به‌عنوان چارچوب، و سوم

همکاری‌های امنیتی و نظامی به‌عنوان ضامن پایداری و بازدارندگی.

 

واقع‌گرایی ایجاب می‌کند که ایران ضمن استفاده از ظرفیت‌های شرقی، استقلال تصمیم‌گیری خود را حفظ کند و با تقویت توان داخلی و سازوکارهای اجرایی، از توافقات و همکاری‌ها بهره‌برداری واقعی نماید. آنچه امروز در حال شکل‌گیری است، نه یک اتحاد شعاری، بلکه یک پیوند راهبردی چندلایه است که می‌تواند جایگاه ایران را در معادلات منطقه‌ای و جهانی به‌طور جدی ارتقا دهد.

 



http://foumani.ir/post/141

 https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۱۴ شهریور ۰۴ ، ۰۰:۵۶
محمد پور خوش سعادت

 

سیاست و جامعه ایران در سایه مکانیزم ماشه

 

در روزهای اخیر اصطلاح اسنپ‌بک یا همان مکانیزم ماشه بار دیگر به صدر اخبار و مناقشات سیاسی بازگشته است. این سازوکار، که در توافق هسته‌ای  برجام گنجانده شد، به کشورهای طرف توافق این امکان را می‌دهد که در صورت ادعای نقض تعهدات از سوی ایران، تحریم‌های سازمان ملل را به‌طور خودکار بازگردانند. همین ابزار حقوقی که در ظاهر یک بند فنی-حقوقی است، در واقع به بستری برای کشمکش‌های بزرگ سیاسی بدل شده و اکنون همه بازیگران، چه در سطح دولت‌ها و چه در صحنه داخلی ایران، به نوعی درگیر پیامدهای آن هستند.

اما آنچه بیش از خود مکانیزم ماشه اهمیت دارد، واکنش‌های داخلی است: فضایی که در آن به‌جای تحلیل خونسردانه و عقلانی، اغلب شاهد حمله‌های رسانه‌ای و منازعات جناحی هستیم. این وضعیت نیازمند بازخوانی در سه لایه است: سیاسی، اجتماعی و افکار عمومی.

 1/ در سطح سیاسی، آنچه امروز مشاهده می‌شود بیشتر به تعارض انتقالی شباهت دارد: منازعات نخبگان به‌جای آنکه در سطح تصمیم‌گیری حل شود، به جامعه تزریق می‌شود. در حالی که در موضوعی همچون مکانیزم ماشه، بیش از هر چیز نیازمند حداقلی از اجماع ملی هستیم.

سیاست، به معنای دقیق کلمه، هنر مدیریت قدرت در شرایط عدم قطعیت است. اگر جناح‌های سیاسی این هنر را به منازعه تقلیل دهند، نتیجه آن تضعیف موقعیت کشور در سطح بین‌المللی خواهد بود. در چنین لحظاتی، سیاست داخلی باید به‌مثابه پشتوانه‌ای برای سیاست خارجی عمل کند، نه به‌عنوان پاشنه آشیل آن.

2/ جامعه ایران در سال‌های اخیر با انبوهی از بحران‌ها مواجه بوده است؛ از فشارهای اقتصادی تا تنش‌های اجتماعی. در این شرایط، هر گونه دوقطبی‌سازی جدید می‌تواند همچون ضربه‌ای مضاعف بر پیکره سرمایه اجتماعی عمل کند.

به تعبیر پاتنام، سرمایه اجتماعی از اعتماد و همکاری متقابل تغذیه می‌کند. اگر شهروندان احساس کنند که سیاست‌مداران صرفاً به منافع جناحی خود می‌اندیشند، اعتماد فرومی‌ریزد و جامعه در برابر تهدیدهای بیرونی تاب‌آوری کمتری خواهد داشت. در نتیجه، در لحظات حساس باید به‌جای قطبی‌سازی، بر مدیریت تنوع و تقویت تاب‌آوری تمرکز کرد.

 3/ افکار عمومی میدان اصلی منازعه امروز است. مکانیزم ماشه نه تنها یک بند حقوقی، بلکه یک روایت است؛ روایتی که می‌تواند به جامعه احساس محاصره، تهدید یا حتی بی‌پناهی القا کند. اگر این روایت به حال خود رها شود، بی‌تردید با سرعت در شبکه‌های اجتماعی بازتولید خواهد شد و هراس جمعی را افزایش خواهد داد.

اینجاست که اهمیت روایت‌سازی پیش‌دستانه آشکار می‌شود. به جای واکنش‌های شتاب‌زده و رسانه‌ای، باید با زبان روشن و دقیق واقعیت‌ها را توضیح داد، بی‌آنکه به دام بزرگ‌نمایی یا پنهان‌کاری افتاد. تنها از این طریق است که می‌توان از شوک اجتماعی جلوگیری کرد و اعتماد عمومی را تا حدی ترمیم نمود.

 مکانیزم ماشه  آینه‌ای است که وضعیت سیاست داخلی، انسجام اجتماعی و کیفیت مدیریت افکار عمومی را منعکس می‌کند. اگر در سطح سیاسی اجماع شکل نگیرد، در سطح اجتماعی انسجام از دست برود و در سطح افکار عمومی روایت‌سازی هوشمندانه‌ای صورت نگیرد، هزینه‌های چنین بحران‌هایی به‌مراتب بیشتر از متن حقوقی آن خواهد بود.

آنچه امروز در فضای رسانه‌ای و سیاسی ایران مشاهده می‌کنیم   نزاع‌های کلامی، برچسب‌زنی‌های جناحی و منازعات بی‌پایان  نه تنها پاسخی به مکانیزم ماشه نیست، بلکه خود بخشی از بحران است. جامعه بیش از آنکه نیازمند جدل باشد، محتاج آرامش، انسجام و مدیریت مسئولانه روایت‌ها است.

 



http://foumani.ir/post/140

 https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۰۹ شهریور ۰۴ ، ۰۳:۱۴
محمد پور خوش سعادت

در تاریخ اجتماعی ایران، نام‌هایی هستند که تنها یک نویسنده یا یک روزنامه‌نگار نیستند؛ بلکه به مثابه پدیده‌ی اجتماعی در حافظه‌ی جمعی باقی می‌مانند. ۷ شهریور، روز تولد مردی است که تاریخ معاصر ایران او را نه‌تنها در زمره‌ی طنزپردازان، که در صف اندیشمندان و مصلحان این سرزمین ثبت کرده است؛ کیومرث صابری فومنی، گل‌آقا از این دست است: او نه صرفاً طنزپرداز، بلکه جامعه‌شناس با زبانی دیگر بود؛ کسی که با لبخند، حقیقت تلخ را روایت کرد. جامعه‌شناسی طنز به ما می‌گوید که خنده، مکانیسمی است برای تخلیه‌ی تنش‌های اجتماعی و سیاسی. در دهه‌هایی که فضای سیاست ایران سنگین، پرتنش و آکنده از محدودیت‌های گفتار بود، گل‌آقا چون دریچه‌ای کوچک، هوای تازه را به ریه‌های جامعه رساند. او خنده را به ابزاری برای بقا و امید بدل کرد. صابری به‌درستی دریافته بود که طنز، نه سلاحِ تخریب، که زبانِ اصلاح است. وقتی سیاست، زبانِ خود را به عبوسی محدود کرده بود، او نشان داد که می‌توان حقیقت را گفت، بی‌آنکه به پرده‌دری و بی‌حرمتی آلوده شد. در واقع، طنز او ترکیب ادب و آزادی بود؛ و همین است که آثارش هنوز هم تازگی دارند. از نگاه ادبی، صابری وارث سنت دیرینه‌ی طنز در ادبیات فارسی است؛ سنتی که از عبید زاکانی تا دهخدا امتداد یافت. اما تفاوت او این بود که طنز را از کتابخانه و محفل ادبی به عرصه‌ی عمومی آورد و آن را به زبان روزنامه، به زبان کوچه و بازار و در عین حال به زبان دانشگاه ترجمه کرد. از نگاه سیاسی، گل‌آقا به ما آموخت که قدرت، اگر از نقد خالی بماند، در خود فرومی‌پوسد. او در مقام یک روشنفکر متعهد، هم مردم را می‌خنداند و هم حاکمان را به اندیشه وامی‌داشت. بسیاری از مسئولان خود اعتراف کردند که نوشته‌های او نه فقط افکار عمومی، بلکه تصمیم‌های سیاسی را هم تحت تأثیر قرار می‌داد. امروز، در روزگار شبکه‌های اجتماعی و آزادی‌های متکثر مجازی، بیش از هر زمان دیگری به میراث گل‌آقا نیازمندیم. چراکه او یادمان داد آزادی بیان بدون اخلاق و ادب، به غوغا بدل می‌شود؛ و نقد بدون لبخند، به خشونت. پس پاسداشت صابری، پاسداشت اخلاق نقد است؛ پاسداشت ادبیاتی است که هم جامعه را آرام‌تر می‌سازد و هم سیاست را انسانی‌تر

 

 

محمد پور خوش سعادت

https://eitaa.com/foumani

 
 
۰ نظر ۰۹ شهریور ۰۴ ، ۰۳:۰۸
محمد پور خوش سعادت

 

وقتی امر ملی قربانی رقابت‌های جناحی می‌شود

محمد پور خوش سعادت

بعد از تصمیم تروئیکای اروپایی برای فعال‌سازی مکانیسم ماشه، بحث‌های اخیر درباره این سازوکار یا همان اسنپ‌بک بار دیگر فضای سیاسی و رسانه‌ای کشور را ملتهب ساخته است. طبیعی است که چنین موضوعی به دلیل ارتباط مستقیم با آینده کشور، معیشت مردم و موقعیت بین‌المللی ایران، حساسیت‌برانگیز باشد. اما آنچه این روزها بیش از خود تهدید خارجی نگران‌کننده است، نحوه مواجهه جریان‌های سیاسی داخلی با این مسئله است.

 

در حالی که جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدلی، انسجام و حمایت متقابل است، برخی از نیروهای سیاسی چنان در کینه‌توزی و رقابت‌های جناحی غرق شده‌اند که ترجیح می‌دهند حتی امر ملی را نیز به حراج بگذارند. گویی رنج و فشارهای اقتصادی که بر دوش مردم سنگینی می‌کند، برای آنان اهمیتی ندارد؛ مهم این است که بتوانند شکست رقیب را به رخ بکشند.

 

از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، این وضعیت نشانه‌ای از فرسایش سرمایه اجتماعی است؛ همان اعتماد عمومی، انسجام و احساس هم‌سرنوشتی که جامعه را در برابر بحران‌ها مقاوم می‌سازد. در شرایطی که ملت نیازمند وحدت است، مشاهده می‌کنیم که برخی کنشگران سیاسی، به جای دفاع از نظام و مردم، تمام انرژی خود را صرف کوبیدن یکدیگر می‌کنند. آن هم با لحنی که به سختی می‌توان نامی جز وقاحت سیاسی بر آن نهاد؛ گویی نه ملت، نه انقلاب و نه آینده کشور هیچ جایگاهی در محاسبات آنان ندارد.

 

این جدال‌های بی‌پایان، نه تنها کمکی به حل مسائل نمی‌کند، بلکه اعتماد عمومی را تخریب کرده و جامعه را نسبت به همه نیروهای سیاسی دلسرد می‌سازد. وقتی مردم ببینند که نخبگان سیاسی تنها به فکر رقابت‌های کوتاه‌مدت خود هستند و رنج‌های ملت برایشان موضوعیتی ندارد، طبیعی است که فاصله‌ای عمیق میان جامعه و سیاست ایجاد شود.

 

تجربه تاریخی نشان داده است هرگاه نیروهای داخلی به جای همبستگی، به تضعیف یکدیگر روی آورده‌اند، قدرت‌های خارجی جسورتر و فشارهای بیرونی شدیدتر شده است. امروز نیز بیش از هر زمان دیگری روشن است که بدون همراهی و همدلی در داخل، نمی‌توان با تهدیدهای بین‌المللی مقابله کرد.

 

از همین رو، اکنون زمان آن است که همه جناح‌ها و جریان‌ها صرف‌نظر از اختلافات سیاسی درک کنند که ملت ایران تابِ این همه خودزنی جناحی را ندارد. امروز آزمون بزرگ ما این است: ترجیح امر ملی یا تداوم رقابت‌های جناحی. تاریخ در این‌باره قضاوت خواهد کرد.

 


http://foumani.ir/post/138

 https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۰۷ شهریور ۰۴ ، ۲۲:۴۶
محمد پور خوش سعادت

تغییر در استانداردهای آموزشی؛ بازخوانی هویت تاریخی و ملی ایران

محمد پور خوش سعادت

تاریخ، نه صرفاً یک دفتر کهنه از وقایع گذشته، بلکه نرم‌افزار هویت جمعی و منبعی برای تولید قدرت ملی است. در کشوری چون ایران که هم سابقه تمدنی چند هزارساله دارد و هم تجربه مقاومت تاریخی در برابر سلطه خارجی، نوع نگاه ما به تاریخ، مستقیماً بر روحیه نسل جدید و ظرفیت‌های تمدنی آینده تأثیرگذار است.

متأسفانه طی سالیان اخیر در نظام آموزشی کشور، تاریخ ایران با رویکردی تقلیل‌گرایانه و تحقیرآمیز و بدور از مولفه های ملی و میهنی و با نگاه صرف به انگاره های مذهبی یا ایدیولوژیک  روایت شده است؛ به‌گونه‌ای که بسیاری از سلسله‌های ملی به‌جای معرفی به‌عنوان حاملان فرهنگ و اقتدار ایران وقت ، صرفاً به‌عنوان نمونه‌های فساد و تباهی بازنمایی می‌شوند.

این انحراف، نه‌فقط یک کاستی علمی ، بلکه یک خطای محاسباتی در حوزه ژئوپلتیک ذهنی ایرانیان است.

ایران تنها یک جغرافیا نیست، بلکه یک حوزه تمدنی است که از هند تا مدیترانه در برهه‌هایی زیر پرچم آن قرار داشته است. این سابقه امپراتوری و تجربه تاریخی، پشتوانه‌ای است که می‌تواند اعتمادبه‌نفس ملی را در برابر تمدن هژمون غرب تقویت کند.

اگر تاریخ این سرزمین را فقط با شکست‌ها و فروپاشی‌ها و کاستی ها  روایت کنیم، نسل جدید به‌جای حس افتخار به میهن ، دچار نوعی خودکم‌بینی میهنی و  تمدنی خواهد شد.

قاجار و  پهلوی، تجربه دخالت مستقیم قدرت‌های خارجی در تعیین ساختار سیاسی ایران روشن است. خاندان پهلوی  محصول انتخاب ملت نبود ، بلکه نتیجه اراده بیگانگان برای مهار هویت ایرانی-اسلامی بود. حتی امروز نیز می‌بینیم که محافل غربی و لابی‌های صهیونیستی پروژه بازسازی همان خاندان را برای نوکری تمدن غرب  دنبال می‌کنند. این نشان می‌دهد که هویت تاریخی و ملی ما همواره برای غرب تهدید بوده و هست.

اگر ایران در دوره معاصر توانسته است در برابر نظم سلطه مقاومت کند، راز آن در پیوند دو سرمایه کلیدی است:

          1.      افتخارات تمدنی ایران به‌عنوان پشتوانه تاریخی

          2.      روحیه حماسه حسینی و نرم‌افزار اسلام انقلابی به‌عنوان موتور محرک امروز

 

این ترکیب، همان چیزی است که دنیای غرب از آن بیمناک است , ملتی با سابقه امپراتوری، و درعین‌حال مجهز به ایدئولوژی شهادت‌طلبانه و عدالت‌محور.

اگر بخواهیم نسلی مقاوم و امیدوار تربیت کنیم، باید استانداردهای آموزشی کشور تغییر کند. تاریخ در کتاب‌های درسی نباید به ابزاری برای تخریب هویت ایرانی تبدیل شود، بلکه باید زمینه‌ساز افتخار ملی، تقویت خودباوری تمدنی و پیوستگی تاریخی با امروز باشد. معرفی شخصیت‌هایی چون کوروش، داریوش، فردوسی، حافظ، و نیز زنان و مردان مقاوم  در دوران معاصر، نه صرفاً روایت گذشته، بلکه سرمایه‌گذاری بر آینده ایران است.

ما در آغاز قرنی ایستاده‌ایم که جنگ روایت‌ها جایگزین جنگ‌های سنتی شده است. پیروزی در این جنگ، بیش از هر چیز به بازسازی نظام آموزشی و هویتی ما وابسته است. اگر استانداردهای آموزشی ما بر پایه افتخارات تمدنی ایران و روحیه حماسه حسینی بازتعریف شوند، می‌توانیم نسلی تربیت کنیم که نه‌تنها در برابر فشار تمدن غرب مقاومت می‌کند، بلکه الگویی برای دیگر ملت‌ها در مسیر استقلال و عزت خواهد شد.


http://foumani.ir/post/137

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۰۷ شهریور ۰۴ ، ۲۰:۱۳
محمد پور خوش سعادت

صدا و سیمای گیلان؛ بازتولید تحقیر یا بازتعریف هویت؟ 

 محمد پور خوش سعادت

در دنیای امروز که رسانه‌ها نقش بی‌بدیلی در شکل‌دهی به افکار عمومی و سیاست‌گذاری ایفا می‌کنند، انتظار می‌رود نهادهایی چون صدا و سیما، به‌ویژه در مراکز استانی، به بازتاب درست، مسئولانه و توسعه‌محور از جوامع محلی بپردازند. اما متأسفانه در گیلان، این رسانه نه‌تنها به رسالت خود عمل نمی‌کند، بلکه گاه به‌مثابه یک عامل بازدارنده در مسیر توسعه فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی منطقه عمل کرده است. تحقیر فرهنگی، نقطه آغاز عقب‌ماندگی توسعه‌ای‌ست.
 
ریشه این وضعیت را باید در تداوم یک استراتژی تحقیرآمیز به مردم گیلان جست‌وجو کرد؛ نگاهی که نخستین بار در سینمای پیش از انقلاب با کاراکترهایی همچون «علی میری» شکل گرفت؛ استراتژی انگلیسی با شخصیت‌هایی سطحی، ساده‌لوح، با لهجه‌ای تحریف‌شده و رفتارهایی اغراق‌آمیز که کمترین نسبتی با فرهنگ واقعی گیلک نداشتند و برای تحقیر و کوچک‌نمایی گیلانیان غیور که نقش‌آفرین حماسه‌های بزرگ در تاریخ ایران بوده‌اند، صورت گرفته است.
جالب آنکه پس از انقلاب نیز این نگاه تحقیرآمیز در رسانه ملی و سینما تداوم یافت؛ شخصیت‌های گیلانی عمدتاً به‌عنوان پیشخدمت‌های کم‌مایه یا افراد ساده‌لوح نمایش داده می‌شدند. این در حالی است که رسانه‌های استانی مشابه (مثل شبکه کردستان) با تولید آثاری مانند «شوی کوردی» توانستند زبان و فرهنگ محلی را ارتقا دهند. امروز، پس از گذشت چند دهه، به‌جای نقد و فاصله گرفتن از آن سنت نازل، صدا و سیمای گیلان عملاً آن سیاست انگلیسی را بازتولید می‌کند؛ با سریال‌ها و برنامه‌هایی که پر است از شخصیت‌های کلیشه‌ای، شوخی‌های دم‌دستی، لهجه‌سازی‌های زننده، و لودگی‌هایی که حتی از بلاگرهای مجازی هم سطحش پایین‌تر است و عملاً گیلان را با این بازتولید کلیشه، خودتحریمی فرهنگی می‌کند.
 
شاید برخی کارشناسان این نوع تولید محتوا را سرگرم‌کننده یا طنز بدانند، اما واقعیت آن است که تداوم چنین نگاهی نه‌تنها به چهره فرهنگی گیلان ضربه زده، بلکه موقعیت مردم این خطه را نزد سایر هموطنان و به‌ویژه نزد سیاست‌گذاران ملی تقلیل داده است. وقتی شبکه باران ما را جدی نمی‌گیرد، چرا سیاست‌گذار ملی بگیرد؟ نکته مغفول این تصویرسازی‌های مخرب، اقتصاد خلاق گیلان را تحت تأثیر قرار داده است. سرمایه‌گذاران حوزه‌های مختلف کمتر تمایل دارند در منطقه‌ای فعالیت کنند که رسانه رسمی آن، مخاطبان را به سمت تصویرهای سطحی از فرهنگ بومی سوق می‌دهد.
وقتی گیلانیان در رسانه رسمی خود همچون جماعتی کم‌هوش، لوده و فاقد عمق فکری بازنمایی می‌شوند، چگونه می‌توان انتظار داشت نگاه دولت، سرمایه‌گذاران، و حتی نهادهای علمی و فرهنگی به این استان، نگاهی جدی، سازنده و مسئولانه باشد؟ هویت گیلک و تالش، سرمایه است؛ نه محتوای طنز درجه‌سه. این بازنمایی‌های نادرست، حتی بر صنعت گردشگری گیلان نیز تأثیر منفی گذاشته است. در حالی که این استان می‌تواند با تکیه بر فرهنگ غنی، طبیعت بکر و مفاخر تاریخی خود مقصدی برای گردشگری فرهنگی باشد، تصویر کلیشه‌ای و لوده‌گونه‌ای که رسانه ارائه می‌دهد، گردشگران را به سمت برداشت‌های سطحی از این منطقه سوق می‌دهد. همچنین، سرمایه‌گذاران اقتصادی و صنعتی به دلیل نبود تصویر حرفه‌ای و جدی از مردم گیلان، کمتر انگیزه‌ای برای ورود به این منطقه پیدا می‌کنند.
 
سؤال بنیادین اینجاست: آیا رسانه‌ای که باید زبان مردم باشد، امروز در گیلان به بلندگوی تحقیر مردم بدل نشده؟ آیا می‌توان از چنین رسانه‌ای که حتی زحمت معرفی مفاخر، آیین‌ها، ادبیات، موسیقی و ظرفیت‌های بومی گیلان را به خود نمی‌دهد، انتظار داشت که در مسیر توسعه استان گام بردارد؟ واقعیت تلخ آن است که صدا و سیمای گیلان با تکیه بر برنامه‌سازی بی‌هویت بومی، سیاست تقلید و بازارپسندی، و بی‌توجهی به داشته‌های فرهنگی گیلک‌ها، عملاً به مانعی برای خودباوری فرهنگی، سرمایه‌گذاری اجتماعی و حتی شکل‌گیری انسجام هویتی در استان تبدیل شده است.
 
این مسئله صرفاً یک موضوع فرهنگی یا رسانه‌ای نیست؛ ما با یک بحران ادراک عمومی مواجه‌ایم. تصویر نادرستی که از گیلانیان در رسانه شکل می‌گیرد، به‌طور مستقیم بر نوع نگاه تصمیم‌گیران ملی به توسعه این خطه تأثیر می‌گذارد. چگونه می‌توان انتظار داشت به منطقه‌ای که مردمانش در رسانه خود نیز جدی گرفته نمی‌شوند، بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی تخصیص یابد؟
  
اگر صدا و سیمای گیلان به روند کنونی ادامه دهد، شبکه باران به‌جای موتور محرکه توسعه، به ترمز فرهنگی و عامل تحقیر هویت بومی تبدیل خواهد شد. این روند می‌تواند به کاهش اعتماد عمومی، تضعیف جایگاه اجتماعی مردم گیلان، و از دست رفتن فرصت‌های اقتصادی منجر شود. اگر شبکه باران میخواهد در افق ۱۴۳۰ به رسانه‌ای پیشرو تبدیل شود میبایست که:
• هویت غنی گیلان را با افتخار بازنمایی ‌کند.
• به جذب سرمایه‌گذاری در گردشگری و اقتصاد خلاق کمک ‌کند.
• اعتماد سیاست‌گذاران ملی را برای تخصیص بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی جلب ‌کند.
وظیفه گیلانیان در قبال کج روی شبکه باران چیست ؟
آیا زمان آن نرسیده که نخبگان گیلان با مطالبه‌گری، خواستار بازنگری در سیاست‌های رسانه‌ای صدا و سیمای گیلان شوند؟ یا باید شاهد ادامه این روند تخریب هویتی باشیم؟ صدا و سیمای گیلان در حال حاضر در مسیری قرار دارد که به جای بازتعریف هویت غنی و تاریخی مردم گیلان ، به بازتولید کلیشه‌های تحقیرآمیز و مانعی برای توسعه تبدیل شده است. اما با تغییر رویکرد، همکاری با نخبگان، و تمرکز بر تولید محتوای اصیل، این رسانه می‌تواند به عاملی برای خودباوری فرهنگی، انسجام هویتی، و توسعه اقتصادی تبدیل شود. صدای مردم گیلان باید به‌عنوان سرمایه‌ای فرهنگی و تاریخی در رسانه ملی شنیده شود، نه سوژه‌ای برای طنزهای سطحی. آینده توسعه‌ای و تصویر گیلان به این انتخاب بستگی دارد.

 

http://foumani.ir/post/136

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۹
محمد پور خوش سعادت

قیمت‌گذاری دستوری برنج؛ خطری برای آینده کشاورزی گیلان

محمد پور خوش سعادت 

دولت  قیمت رسمی برنج را ۱۵۰ هزار تومان اعلام کرده است. در نگاه نخست شاید چنین سیاستی اقدامی در جهت حمایت از مصرف‌کننده به نظر برسد، اما واقعیت‌های اقتصادی و اجتماعی حکایت دیگری دارند. این تصمیم نه‌تنها سودی   مصرف‌کننده ندارد، بلکه می‌تواند به نابودی تدریجی کشاورزی خرده‌پای گیلان   بینجامد.

استان گیلان به طور میانگین سالانه بین ۶۰۰ تا ۶۵۰ هزار تن برنج سفید تولید می‌کند و   سطح زیر کشت برنج در استان‌های شمالی کشور حدود ۵۵۰ هزار هکتار برآورد می‌شود و ایران سالانه بین ۲ تا ۲.۵ میلیون تن برنج سفید تولید می‌کند.

اما نیاز مصرفی کشور به برنج بیش از این ظرفیت تولید است و سالانه تا ۳.۵ میلیون تن برآورد می‌شود. همین شکاف موجب می‌شود که  تا یک میلیون تن برنج سفید از طریق واردات به کشور سرازیر شود. آمارهای رسمی نشان می‌دهند که ایران در سال گذشته نزدیک به یک میلیون تن برنج به ارزش حدود ۱.۲ میلیارد یورو وارد کرده است؛ رقمی که بخش مهمی از آن با ارز ترجیحی تأمین شده است. وزیر جهاد کشاورزی نیز اذعان کرده که نیمی از برنج مصرفی امسال وارداتی است.

در چنین شرایطی، تعیین قیمت دستوری برای برنج داخلی  آن هم با نادیده گرفتن هزینه‌های واقعی تولید از بذر و کود و سم گرفته تا دستمزد کارگر و آب‌بها   نه‌تنها حمایت از مصرف‌کننده محسوب نمی‌شود، بلکه مستقیماً به زیان کشاورزان خواهد بود. کشاورز گیلانی با مشقت بسیار و در زمین‌های کوچک، برنجی معطر و با کیفیت تولید می‌کند که مشتریان خاص خود را دارد. حال اگر این محصول به قیمت دستوری و غیرواقعی عرضه شود، انگیزه تولیدکننده کاهش یافته و او یا ناچار به ترک زمین خواهد شد یا محصول خود را به بازار غیررسمی می‌برد؛ بازاری که در آن دلالی و فساد به سرعت رشد می‌کند و هم کشاورز و هم مصرف‌کننده بازنده اصلی خواهند بود.

این سیاست علاوه بر آثار اقتصادی، از منظر توسعه نیز خطا است. کشاورز شمالی در شرایطی که می‌تواند به سمت محصولاتی با ارزش افزوده بیشتر همچون  مرکبات یا محصولات گلخانه‌ای و میوه هایی همچون کیوی و میوه های پرطرفدار جدید , حرکت کند، به اجبار به کشت برنجی وادار می‌شود که بازده اقتصادی‌اش بسیار محدود است. نتیجه آن، قفل شدن ظرفیت‌های کشاورزی منطقه در یک محصول پرهزینه است که نه سودآوری مطلوبی دارد و نه آینده‌ای روشن.

از سوی دیگر، این نوع مداخلات دستوری تهدیدی جدی برای هویت برنج معطر ایرانی است. برنج‌هایی مانند صدری و هاشمی تنها یک محصول کشاورزی نیستند، بلکه بخشی از فرهنگ، اقتصاد و برند ملی ایران‌اند. تداوم چنین سیاست‌هایی می‌تواند کیفیت و جایگاه این ارقام ممتاز را تضعیف نماید

اگر هدف دولت حمایت از مصرف‌کننده است، راه‌حل آن در اصلاح زنجیره توزیع، حذف واسطه‌ها، و تقویت یارانه‌های هدفمند نهفته است، نه در قیمت‌گذاری دستوری که جز رانت و بازار سیاه نتیجه‌ای به دنبال ندارد. حمایت واقعی از کشاورزان شمال تنها از مسیر تسهیلات تولید، مکانیزاسیون، توسعه صنایع تبدیلی و برندینگ محصول امکان‌پذیر است.

به بیان دیگر، تعیین قیمت رسمی ۱۵۰ هزار تومان برای برنج داخلی نه‌تنها کمکی به تعادل بازار نمی‌کند، بلکه هم کشاورزان را از زمین می‌راند، هم بازار غیررسمی را تقویت می‌کند، و هم وابستگی کشور به واردات را افزایش می‌دهد. این سیاست  نابخردانه در نهایت بیش از آن‌که سودی برای جامعه داشته باشد، آینده کشاورزی گیلان و هویت تولید سنتی آن را به مخاطره می‌اندازد

http://foumani.ir/post/135

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۷ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۲۲
محمد پور خوش سعادت

ارمنستان در بزنگاه تغییر

محمد پور خوش سعادت

دولت نیکول پاشینیان، که در سال ۲۰۱۸ بر موج اعتراضات اجتماعی و با شعار اصلاحات و شفافیت به قدرت رسید، امروز با چالشی مضاعف روبه‌روست: شکاف میان وعده‌های آغازین و نتایج عینی، به‌ویژه پس از شکست در جنگ دوم قره‌باغ، سبب شده بخش قابل توجهی از افکار عمومی از پاشینیان فاصله بگیرند.

۱. نیروهای داخلی

حامیان دولت:

هسته اجتماعی دولت پاشینیان را طیف لیبرال و غرب‌گرا، لایه‌هایی از طبقه متوسط شهری، نسل جوان تحصیل‌کرده و کنشگران مدنی تشکیل می‌دهند. با این حال، این پایگاه در مقایسه با سال‌های نخست قدرت، فرسوده‌تر شده و دیگر از شور و اشتیاق گذشته برخوردار نیست.

ملی‌گرایان سنتی:

متشکل از فرماندهان و نظامیان پیشین که پس از شکست در جنگ دوم قره‌باغ (۲۰۲۰) اعتماد خود را به دولت از دست داده‌اند. این جریان، به‌واسطه پیوندهای تاریخی و ساختاری با روسیه، سیاست‌های غرب‌گرایانه پاشینیان را تهدیدی برای امنیت ملی ارمنستان می‌انگارد.

کلیسای اچمیادزین:

به‌عنوان کهن‌ترین نهاد هویتی ارمنیان، امروز به یکی از قطب‌های مخالف دولت تبدیل شده است. اتهام‌های مستقیم پاشینیان علیه کاتولیکوس و بازداشت اسقف باگرات گلستانیان، صف‌آرایی بی‌سابقه‌ای میان تخت و محراب ایجاد کرده و این شکاف، بیش از هر زمان، بنیادهای مشروعیت سیاسی را به چالش کشیده است.

اپوزیسیون پارلمانی:

ائتلاف‌هایی همچون ارمنستان شکوفا و جریان‌های محافظه‌کار سنتی، با بهره‌گیری از تعارضات دولت با کلیسا و ملی‌گرایان، در پی فرسایش پایگاه اجتماعی پاشینیان هستند و کاهش محبوبیت او را فرصتی برای بازسازی موقعیت خود می‌دانند.

۲.   بحران مشروعیت 

اعلام دولت در ژوئن ۲۰۲۵ مبنی بر کشف و خنثی‌سازی توطئه کودتا توسط گروه نبرد مقدس به رهبری گلستانیان   که عمدتاً از افسران و نیروهای امنیتی پیشین تشکیل شده  با واکنش‌های دوگانه مواجه شد. در حالی‌که دولت این رویداد را تهدیدی جدی علیه امنیت ملی معرفی کرد، بخش مهمی از افکار عمومی آن را نه یک خطر فوری، بلکه نشانه‌ای از فرسایش سرمایه اجتماعی و محبوبیت پاشینیان دانست. این دوگانگی، به فضای چندصدایی و پرتنش سیاست داخلی ارمنستان افزوده است.

۳. میدان رقابت قدرت‌های خارجی

روسیه:

هرچند حضور میدانی و نظامی مسکو در ارمنستان کاهش یافته، نفوذ آن در میان نیروهای ملی‌گرا، نهادهای امنیتی پیشین و بخشی از ساختار اقتصادی پابرجاست. خروج تدریجی ارمنستان از سازمان پیمان امنیت جمعی، در نگاه کرملین، نوعی چرخش ژئواستراتژیک غیرقابل‌پذیرش است.

ایالات متحده:

با امضای منشور شراکت راهبردی در ژانویه ۲۰۲۵ و نقش‌آفرینی مستقیم در توافق صلح با آذربایجان (اوت ۲۰۲۵)، واشنگتن به مهم‌ترین شریک امنیتی و سیاسی ایروان بدل شده است. سفارت آمریکا در ایروان، افزون بر نقش دیپلماتیک، به کانونی برای پیشبرد برنامه‌های آموزشی، رسانه‌ای و پرورش نخبگان جوان تبدیل شده است.

فرانسه:

به‌دلیل پیوندهای تاریخی با دیاسپورای ارمنی و مواضع سخت‌گیرانه نسبت به باکو و آنکارا، پاریس از حامیان پرنفوذ رویکرد دولت پاشینیان در اروپا محسوب می‌شود. همکاری فعال سفارت فرانسه با جامعه مدنی و رسانه‌های ارمنستان، نفوذ نرم این کشور را در ایروان تثبیت کرده است.

ایران:

با وجود همسایگی جغرافیایی و پیوندهای تاریخی و فرهنگی، نقش ایران در تحولات سیاسی ارمنستان به‌طور محسوسی کمرنگ  و عمدتا تحت تاثیر لابی های باکودر ایران بوده است.

۴. چشم‌انداز پیش‌رو

امضای توافق صلح با آذربایجان ، به‌ظاهر نقطه پایانی بر مناقشه نظامی گذاشته، اما آغاز مرحله‌ای تازه از رقابت سیاسی داخلی است. پاشینیان برای تثبیت دستاوردهای خود، نیازمند مدیریت هم‌زمان سه پرونده حساس است: کاهش تنش با کلیسا،مهار اپوزیسیون ملی‌گرا و بهره‌گیری از حمایت غرب برای توسعه اقتصادی . با این حال، کاهش محبوبیت و فرسایش سرمایه اجتماعی، اجرای این راهبرد را با موانع جدی مواجه می‌سازد.

انتخابات پارلمانی ژوئن ۲۰۲۶ آزمون نهایی این مسیر خواهد بود:

در صورت موفقیت در تثبیت صلح و بهبود معیشت، دولت می‌تواند پایگاه اجتماعی خود را بازسازی کند.     اما در صورت ناکامی، ملی‌گرایان و جریان‌های نزدیک به روسیه شانس بازگشت به قدرت را خواهند داشت و کاهش محبوبیت پاشینیان این احتمال را بیشتر می‌کند.

ایران  با وجود همه ظرفیت‌های ژئوپولیتیکی و فرهنگی تاکنون نتوانسته نقش خود را در موازنه قفقازی ایفا کند. بازتعریف راهبرد منطقه‌ای و فعال‌سازی دیپلماسی چندلایه با ایروان، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی امنیتی و اقتصادی برای آینده شمال‌غرب کشور است.

 

http://foumani.ir/post/134

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۲ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۱۰
محمد پور خوش سعادت

پاییز قفقاز جوجه های ترامپ را خواهد شمرد

محمد پور خوش سعادت

راه‌اندازی کریدور ترامپ میان ارمنستان و آذربایجان، در ظاهر نوید صلحی تاریخی را می‌دهد، اما در باطن، صحنه یک صلح مین‌گذاری‌شده  است؛ صلحی که بوی باروت می‌دهد و پیامدهای عمیقی برای امنیت منطقه و معادلات اوراسیا به همراه خواهد داشت.

البته این بار ما غافل‌گیر نشدیم، بلکه  خود را به خواب زدیم.

کریدور زنگزور که به مدت ۹۹ سال در اختیار شرکت‌های آمریکایی قرار گرفته، یک مسیر ساده ترانزیتی نیست؛ بلکه قطعه‌ای از پازل مهار ژئوپلیتیک ایران، چین و روسیه و سدسازی در برابر پیوندهای بریکس است. این کریدور بخشی از زنجیره پنج‌گانه‌ای است که اتصال‌های حیاتی ایران را در نقاط کلیدی قطع می‌کند. گام بعدی شاید  کریدور داوود  باشد ؛ مسیری از اسرائیل تا کردستان عراق و آسیای مرکزی.

 البته علیف پاداش همراهی خود با اسراییل  در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران را گرفت ولی شاید سناریوی بعدی  جزایر سه گانه و یا تنگه هرمز باشد .

پیامدها برای ایران روشن است: کاهش نقش  در معادلات انرژی، تضعیف جایگاه ژئواکونومیک، تحکیم کمربند امنیتی رقبای منطقه‌ای، قطع مسیرهای راهبردی به روسیه و محدودسازی دسترسی چین به آسیای مرکزی.

 هم علی‌اف و هم پاشینیان، فارغ از اختلافات ظاهری، در خدمت طرحی‌اند که همزمان منافع واشنگتن، لندن، آنکارا و تل‌آویو را پیش می‌برد.

 اما این پایان ماجرا نیست !

ابهام حقوقی در تعریف  کریدور  یکی از مهم‌ترین مین‌های این زمین بازی است. پاشینیان می‌گوید مسیر، تماماً تحت حاکمیت ارمنستان خواهد بود، اما علی‌اف از وضعیتی شبه‌حاکمیتی سخن می‌گوید. آنچه اهمیت دارد، این است که توافق اخیر چراغ سبزی به اتصال مستقیم ترکیه به آذربایجان از خاک ارمنستان داده است؛ خواه آن را  دالان  بنامیم، خواه  مسیر ، خواه زیر پرچم روسیه یا آمریکا.

 

نکته‌ای که در تحلیل بسیاری مغفول می‌ماند، این است که روسیه الزاماً در قفقاز جنوبی هم‌راستا با ایران حرکت نمی‌کند. همان‌گونه که ترکیه توانسته با وجود رقابت‌ها، بازدارندگی مؤثری در برابر مسکو ایجاد کند، ایران نیز باید با ترکیبی از دیپلماسی فعال و قدرت سخت، این تعارضات را مدیریت کند.

نقشه مهندسان این پروژه، سرگرم‌کردن ایران بر سر یک پرونده تک‌محوره (زنگزور و الان ترامپ ) و غفلت از سایر جبهه‌های قفقاز است.

 در حالی که بازسازی پایگاه اجتماعی ایران در منطقه، تقویت بازدارندگی، و توانمندسازی شبکه‌های فرهنگی مذهبی و قومی پیوندخورده با ایران، کلید معادله آینده خواهد بود.

مقاومت  تجربه‌ای گران‌بها از اخراج آمریکا از عراق و افغانستان دارد. همان طوری که ترامپ در ذیل این صلح با اشاره مستقیم به حاج قاسم سلیمانی و ضربات مهلکی که از مقاومت خورده اند متصور است با نبود سپهبد شهید سلیمانی ، دیگر مزاحمی در این مسیر ندارد، اما واقعیت آن است که شبکه مقاومت بر محور یک فرد بنا نشده است. رؤسای جمهور بسیار باتجربه‌تر از ترامپ پیش‌تر از این منطقه به اجبار خارج شده‌اند، و این بار نیز  پاییز  قفقاز، جوجه‌های خود را خواهد شمرد.

فرجام محتوم این ماجرا روشن است: حضور ایالات متحده در سیونیک، مانند بغداد و کابل، نهایتاً به فرار ختم خواهد شد. آنچه سرنوشت  کریدور ترامپ  را رقم خواهد زد، نه متن توافق در کاخ سفید، بلکه میدان ژئوپلیتیک قفقاز و اراده بازیگران بومی است.

 صلح فرا منطقه ای امروز، مین‌گذاری فرداست؛ و تنها با دکترین جامع امنیتی و دیپلماسی (رسمی، پنهان و نهضتی) و خارج ساز ی نفوذی های پانترک و پانترک الهی از چرخه تصمیم سازی  می‌توان از انفجار آن به زیان ایران جلوگیری کرد

http://foumani.ir/post/133

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۹ مرداد ۰۴ ، ۱۱:۱۱
محمد پور خوش سعادت

نوروزبل، فرصت برندسازی فرهنگی گیلان

محمد پور خوش سعادت

 

نوروزبل، جشنی که ریشه در تاریخ و سنت‌های دیرپای مردم دیلم و گیلان دارد، فراتر از آیینی گذار از زمان به زمان است؛ این مناسک سنتی همچون مظهری زنده از استمرار فرهنگ و هویتی است که طی قرون متمادی در متن زیست‌بوم طبیعی و اجتماعی این سرزمین شکل گرفته و پیوسته پابرجا مانده است. این جشن، نمود بارزی است از همبستگی اجتماعی، تعلق جمعی و پیوند ناگسستنی انسان با طبیعت و محیط پیرامونش؛ پیوندی که سرشت گیلان را در اعماق وجود خود جای داده است.

 

نگاهی جامعه‌شناسانه به نوروزبل، آن را نه تنها کنشی جمعی برای بازتولید هویت محلی و تقویت سرمایه اجتماعی، بلکه عاملی فرهنگی می‌داند که با گردهم آوردن عناصر متکثر جامعه، مناسبات انسانی و نمادهای فرهنگی را بازسازی و بازتعریف می‌کند. این فرآیند بازخوانی فرهنگ محلی، پاسخی است به یکنواخت‌سازی فرهنگی ناشی از جهانی‌شدن، و عاملی تعیین‌کننده در حفظ تنوع و غنای فرهنگی ایران زمین.

 

نوروزبل، فراتر از حافظه جمعی و سنت‌های گذشته‌اند؛ این آیین‌ها محملی برای نوآفرینی فرهنگی و مقاومت خلاقانه در برابر تغییرات شتابان اجتماعی هستند. نوروزبل نه تنها بیانگر سبک زندگی منحصربه‌فرد این خطه است، بلکه بازتاب پیوند عمیق فرهنگ، طبیعت و اجتماع در ساختار اجتماعی گیلان است.

 

این رویداد در امتداد فرهنگ ایران بزرگ و گنجینه بی‌کران خرده‌فرهنگ‌های آن قرار دارد. خرده‌فرهنگ‌ها، سرمایه‌هایی سترگ و مقوم هویت کلان ایران‌اند که می‌بایست به مثابه ریشه‌های تنومند یک درخت بزرگ، پاس داشته و تقویت شوند. برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، خرده‌فرهنگ‌ها در تضاد با هم نیستند، بلکه در هم‌آمیختگی و تکامل فرهنگی نقش بنیادین ایفا می‌کنند.

 

 نهادهای فرهنگی استان گیلان می توانند با اتخاذ رویکردی راهبردی و جامع، زمینه‌های بهره‌برداری از نوروزبل را فراهم سازند؛ به گونه‌ای که این جشنواره به مثابه نمادی برجسته در سطح ملی و فراملی معرفی شود. برگزاری سالانه جشنواره‌ای فرهنگی-هنری با تمرکز بر موسیقی، نمایش آیین‌های بومی و هنرهای سنتی، می‌تواند عرصه‌ای پویا برای حضور و مشارکت گسترده مردم و هنرمندان محلی فراهم آورد. همچنین، پشتیبانی رسانه‌ای وسیع و هماهنگ از سوی صدا و سیما و دیگر رسانه‌ها، گامی حیاتی در جهت گسترش آگاهی و شناخت عمومی نسبت به این میراث فرهنگی است.

 

افزون بر این، تقویت همکاری میان دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی در زمینه مستندسازی، پژوهش‌های تاریخی و جامعه‌شناسی پیرامون نوروزبل، نقشی اساسی در حفظ و انتقال دانش فرهنگی و تاریخی به نسل‌های آتی ایفا می‌کند. در نهایت، طراحی و توسعه بسته‌های گردشگری تخصصی که تلفیقی از طبیعت، تاریخ و فرهنگ گیلان باشند، می‌تواند به شکوفایی اقتصادی منطقه کمک کرده و تجربه‌ای منحصر به فرد برای گردشگران داخلی و خارجی رقم زند.

 

نوروزبل، نه تنها یک آیین کهن بلکه فرصت مغتنمی است برای بازخوانی و پاسداشت هویت و فرهنگ اصیل گیلان، سرمایه‌ای ملی و منطقه‌ای که شایسته است همواره در زمره ارزش‌های برتر این دیار و پیشانی برند فرهنگی استان بدرخشد.


http://foumani.ir/post/132

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۱۵
محمد پور خوش سعادت

از زنگزور تا هرمز

محمد پورخوش سعادت

تحولات پیرامون کریدور زنگزور، دیگر یک مناقشه مرزی میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان نیست؛ بلکه بخشی از طرحی کلان برای بازترسیم نقشه اراده‌ها در اوراسیاست. بر اساس گزارش‌ها، پیش‌نویس توافقی میان ایروان و باکو، با میانجی‌گری واشنگتن، در آستانه امضاست که طی آن کریدور سیونیک به مدت ۹۹ سال در اختیار ایالات متحده قرار می‌گیرد؛ اقدامی که همچون تیغ جراحی، پیوندهای ژئواستراتژیک منطقه را قطع خواهد کرد.

این پروژه، جزئی از استراتژی خفگی ژئوپلیتیکی ایران است که از طریق طراحی پنج کریدور به پیش می‌رود:

          1.      کریدور زنگزور (شمال‌غرب): قطع ارتباط ایران و ارمنستان و مسدودسازی مسیر شمال–جنوب میان روسیه، ایران و هند.

          2.      کریدور لاجورد (شرق و شمال‌شرق): حذف ایران از مسیر آسیای مرکزی–قفقاز–اروپا.

          3.      کریدور آیمک (جنوب): کاهش نقش ایران در آبراه‌های جنوبی از دریای سرخ تا اقیانوس هند.

          4.      کریدور راه توسعه (غرب): اتصال ترکیه به جهان عرب از مسیر عراق و سوریه بدون عبور از ایران.

          5.      کریدور داوود (قلب محور مقاومت): ایجاد گسست راهبردی با تثبیت حضور امنیتی–اطلاعاتی اسرائیل در کردستان عراق.

پیامد این راهبرد، همزمان ضربه به سه قدرت کلیدی نظم نوظهور چندقطبی — ایران، چین و روسیه — و مهار ساختار نوپای بریکس است.

          •       برای ایران: تضعیف موقعیت ژئواکونومیک، کاهش وابستگی انرژی خلیج فارس به تنگه هرمز و تحکیم کمربند امنیتی–اطلاعاتی رقبای منطقه‌ای در پیرامون مرزها.

          •       برای چین: محدودسازی دسترسی به منابع آسیای مرکزی و مهار «کمربند و جاده» از مسیر قفقاز.

          •       برای روسیه: قطع مسیر ارتباطی راهبردی با ایران و حذف تدریجی از زیرساخت‌های حیاتی قفقاز.

این روند، مرز اراده‌ها را تغییر می‌دهد. اگر امروز سیونیک واگذار شود، فردا نوبت به حوزه‌های ژئوپلیتیکی حساس‌تر چون جزایر سه‌گانه، تنگه هرمز و خلیج فارس خواهد رسید. طرف مقابل با تکیه بر پیش‌بینی‌پذیری رفتار ما، سناریوهای غافلگیرکننده و پرریسک طراحی می‌کند.

زنگزور صرفاً یک کریدور ترانزیتی نیست؛ بلکه خط مقدم نبرد اراده‌هاست. در چنین میدانی، تداوم نقش  بچه خوب و قابل محاسبه ، به معنای افتادن در دام غفلت و فریب استراتژیک است. راه برون‌رفت، بهره‌گیری هوشمندانه از دیپلماسی پنهان برای تغییر معادلات پشت پرده و دیپلماسی نهضتی برای ایجاد شبکه‌ای از هم‌پیمانان منطقه ای و دیپلماسی رسمی برای مواضع اعلانی ,  راهبردی که می‌تواند ابتکار عمل را بازگرداند و مانع تکرار این سناریو از زنگزور تا هرمز شود.


http://foumani.ir/post/131

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۸ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۰
محمد پور خوش سعادت

تاملات ریالیسم روسی و ملاحظات ایرانی

محمد پور خوش سعادت

در روزهای پرتنش جنگ اخیر ایران و اسرائیل، بار دیگر این پرسش تاریخی با تمام وزن خود بر افکار نخبگان سنگینی کرد:

چرا روسیه، با آن‌همه ادعای مشارکت و شراکت، در حساس‌ترین لحظات، سیاست سکوت و تماشاگر بودن را برگزید؟

پاسخ، نه در عرصه اتفاقات روز، که در عمق تاریخ و در ذاتِ ریالیسم روسی نهفته است؛ منطقی که گاه سکوتش از فریاد، گویاتر است.

روسیه، از دیروز تزاری تا امروز پوتینی، همواره بازیگری بوده است که سیاست خارجی‌اش را نه بر مبنای دوستی، که بر اساس میزان نفع راهبردی تعریف کرده است.

ریالیسم روسی اگرچه در ادبیات آکادمیک جهان کم‌تر به‌عنوان یک مکتب مجزا معرفی شده در عمل، ترکیبی است از وسواس ژئوپلیتیکی، بی‌اعتمادی تاریخی به غرب، و توازن‌گرایی انعطاف‌پذیر.

در این منظومه فکری، اتحادها پایدار نیستند و اخلاقیات، تابع تراز سود و زیان است. از نگاه کرملین، ایران نه یک متحد حیاتی، که یک شریک ژئوپلیتیکی موقتی است که در صورت تغییر معادلات، جایگزین‌پذیر خواهد بود.

اگر بخواهیم رفتار روسیه را در چارچوبی تطبیقی بررسی کنیم، چهار بحران منطقه‌ای سال‌های اخیر تصویری روشن از این منطق ارائه می‌دهند:

          •       سوریه (۲۰۱۵): مداخله تمام‌عیار برای نجات دولت دمشق، زیرا سقوط اسد به معنای پایان نفوذ روسیه در مدیترانه بود؛

          •       اوکراین (۲۰۱۴ تا امروز): جنگی هویتی برای حفظ  حیاط خلوت  و جلوگیری از گسترش ناتو؛

          •       قره‌باغ (۲۰۲۰): سکوت در برابر شکست ارمنستان و ایفای نقش میانجی پس از پایان درگیری؛

          •       جنگ اخیر ایران–اسرائیل: بی‌طرفی فعال، تماس با هر دو طرف، و عدم تحویل سامانه‌های دفاعی پیشرفته، در عین افزایش صادرات گاز به اروپا.

 

در همه این بحران‌ها، میزان مداخله روسیه تابع این سؤال بوده است:  آیا منافع حیاتی ما در خطر است یا خیر؟

و آن‌گاه که پاسخ منفی بوده، روسیه ترجیح داده در سایه بایستد و بازی را از بیرون میدان تماشا کند.

 این نخستین بار نیست که روس‌ها در لحظات سرنوشت‌ساز، راه ضدما را برگزیده‌اند. از گلستان و ترکمانچای تا اشغال شمال ایران در جنگ جهانی دوم، از عدم همراهی در ملی شدن صنعت نفت تا محدودسازی همکاری دفاعی در دهه‌های اخیر، روسیه بارها نشان داده است که در بزنگاه، منافع خود را بر همراهی با تهران مقدم می‌دارد.

حتی در حوزه‌هایی که تصور می‌رفت اتحاد استراتژیک حاکم است  نظیر قراردادهای دفاعی یا پروژه‌های بزرگ اقتصادی روسیه همواره جانب احتیاط را نگه داشته و هرگاه مصالح بلندمدت‌اش اقتضا کرده، از تعهداتِ نانوشته یا حتی مکتوب عدول کرده است.

 واقع‌گرایی ایرانی اگر بخواهد به بلوغ برسد باید این درس ساده اما بنیادین را بپذیرد: در جهانی که دوستی‌ها سیال و رقابت‌ها بی‌امان است، هیچ قدرتی به جای ما، از منافع ما دفاع نخواهد کرد.

سیاست خارجی ما، در امتداد تجربه و برآمده از حافظه تاریخی، باید بر سه اصل استوار باشد:

۱. استقلال در تصمیم،۲. تنوع در شراکت،۳. اتکا به توانمندی داخلی در تأمین امنیت.

روسیه، چنان‌که هست، قابل فهم است. مشکلی از آن‌رو ایجاد می‌شود که تصور ما از روسیه، با واقعیت رفتارش فاصله دارد.

اگر کرملین در بحران اخیر سکوت کرد، نه از سر خصومت، که از جنس همان عقل مصلحت‌اندیشی است که در سراسر تاریخ خود بدان وفادار بوده است.

و ما به عنوان کشوری که در پی تثبیت جایگاه خویش در منطقه و جهان است باید این واقعیت را نه با گلایه، که با تدبیر پاسخ دهیم.

در جهان پرآشوب امروز، جغرافیا سرنوشت نیست؛

بلکه فهم دقیق از دیگران، و اتکای سنجیده به خود، است که آینده را می‌سازد.

 

 

http://foumani.ir/post/130

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۰۱:۰۹
محمد پور خوش سعادت

جنگ انرژی باکو و تنگنای ژئوپلیتیکی ایران

محمد پور خوش سعادت

پس از پایان جنگ ۱۲روزه , شاهد سه اقدام هدفمند اقتصادی ـ امنیتی از سوی دولت آذربایجان بوده‌ایم:

۱. ورود رسمی به پروژه میدان گازی «تامار» اسرائیل

سرمایه‌گذاری ۱.۲۵ میلیارد دلاری شرکت انرژی آذربایجان (SOCAR) در میدان گازی تامار، به معنای شراکت رسمی با اسرائیل در یکی از خطوط استراتژیک انتقال انرژی به اروپا است. این سرمایه‌گذاری صرفاً یک اقدام اقتصادی نیست، بلکه نوعی مشارکت ژئوپلیتیکی در مهار محور مقاومت و حمایت از زیرساخت‌های انرژی رژیم صهیونیستی تلقی می‌شود.

برای ایران، این اقدام حامل دو پیام روشن است: نخست، نزدیک‌تر شدن باکو به سیاست‌های منطقه‌ای تل‌آویو، و دوم، بهره‌گیری از درآمدهای انرژی برای تقویت محورهای ژئوپلیتیک ضدایرانی.

۲. صدور گاز به اوکراین از مسیر ترانس‌بالکان

در شرایطی که جنگ اوکراین به یک بحران تمام‌عیار انرژی در اروپا تبدیل شده، باکو توانسته است از مسیر ترانزیت ترانس‌بالکان، نخستین محموله گاز خود را به کی‌یف برساند. این اقدام عملاً در هماهنگی با استراتژی انرژی ناتو و اتحادیه اروپا برای کاهش وابستگی به گاز روسیه انجام شده است.

این مسئله بیش از آنکه یک تحول تجاری باشد، حامل پیام ژئوپلیتیکی روشنی برای مسکو و تهران است: باکو، شریک غرب در مهار منابع انرژی اوراسیاست

۳. صادرات گاز به سوریه برای تأمین نیروگاه ۱۲۰۰ مگاواتی

شاید در نگاه اول، این اقدام حرکتی انسان‌دوستانه یا در راستای بازسازی سوریه تلقی شود. اما واقعیت آن است که ورود باکو به زیرساخت انرژی سوریه، گامی بلند در راستای حضور ژئوپلیتیکی در یکی از مناطق کلیدی نفوذ محور مقاومت و همپیمان سابق روسیه است.

این حضور می‌تواند مقدمه‌ای باشد برای پروژه‌های بلندمدت در حوزه انرژی، بازسازی و حتی نفوذ اطلاعاتی ـ امنیتی در ساختار سوریه.

در کنار این سه تحول کلیدی، نباید از پروژه موسوم به کریدور زنگزورغافل شد؛ مسیری که باکو، آنکارا و تل‌آویو درصدد تحمیل آن به ارمنستان هستند و برخی بازیگران داخلی نیز به‌اشتباه از آن به‌عنوان فرصت ترانزیتی یاد می‌کنند.

در صورتی که این کریدور بدون نظارت و مشارکت ایران شکل بگیرد، با پیامدهای زیر مواجه خواهیم بود:

  • حذف ایران از بخشی از ترانزیت قفقاز جنوبی
  • ایجاد اتصال زمینی ناتو به خزر و آسیای مرکزی
  • افزایش فشار بر ارمنستان و محدودسازی عمق استراتژیک ایران
  • تقویت نقش اسرائیل در قفقاز از طریق هم‌پیمانی با باکو و آنکارا

 

در شرایطی که جنگ انرژی به این سطح از پیچیدگی رسیده، سکوت یا ابهام در موضع‌گیری دیپلماتیک و رسانه‌ای، نه تنها منفعتی ندارد بلکه فضا را برای تحکیم ائتلاف ضدایرانی باز می‌گذارد.

بر این باورم که سیاست‌گذاری انرژی و دیپلماسی اقتصادی ما باید دستخوش تحولاتی جدی شود تحولات اخیر در حوزه انرژی، اثبات می‌کند که قفقاز جنوبی نه‌تنها میدان نزاع قومیتی یا نظامی، بلکه جغرافیای جدید جنگ انرژی و ژئوپلیتیک است. سکوت، تأخیر یا خوش‌باوری، در این میدان پرهزینه است


http://foumani.ir/post/129

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۱۶ مرداد ۰۴ ، ۰۰:۲۹
محمد پور خوش سعادت

 

تأملی بر تحولات رسانه‌ای در روابط تهران–باکو

محمد پورخوش‌سعادت

در فضای پرتحول منطقه قفقاز، تحرکات ژئوپلتیک همواره با تحرکات ادراکی همراه بوده‌اند. تغییر در الگوهای ادراک عمومی و نخبگانی، در بسیاری از موارد، زمینه‌ساز دگرگونی‌های سیاسی و امنیتی می‌شود. بر این مبنا، آنچه اخیراً از سوی یکی از رسانه‌های رسمی جمهوری آذربایجان پخش شد اشاراتی به شهرهای تبریز، اردبیل و زنجان در قالب گفتمان سرزمین‌های از دست‌رفته نمی‌تواند صرفاً به‌عنوان خطای فردی یا بی‌دقتی رسانه‌ای تلقی شود.

این پدیده، نشانه‌ای از تحولی نرم و چندلایه در ساحت ذهن و روایت است؛ تحولی که اگر به‌درستی درک و مدیریت نشود، در بلندمدت می‌تواند بر ثبات منطقه‌ای و امنیت ادراکی تأثیرگذار باشد. رویکرد حاکم در برخی محافل رسمی و رسانه‌ای جمهوری آذربایجان را می‌توان مبتنی بر سه مؤلفه محوری دانست:

1. بازتعریف روایت تاریخی از قفقاز در سال‌های اخیر، نهادهای رسانه‌ای و پژوهشی در باکو با تمرکز بر تاریخ‌نگاری جدید، در پی ارائه خوانشی نو از گذشته‌اند؛ خوانشی که نقش تمدنی ایران در قفقاز را کم‌رنگ و جایگاه فرهنگی خود را پررنگ جلوه می‌دهد. واژگانی چون آذربایجان جنوبی بازتاب همین بازسازی تاریخی است که بیشتر از آن‌که متکی بر واقعیت‌های تاریخی باشد، حامل بار سیاسی است.

2. گسترش گفتمان قوم‌گرایانه با پشتوانه فرهنگی–رسانه‌ای ترکیب رسانه‌های ترکی–آذری، سیاست‌های زبانی هماهنگ با آنکارا، و تولید محتوای قوم‌محور، در واقع نوعی مهندسی فرهنگی را دنبال می‌کند. این روند، در تلاش است تا حس هم‌سرنوشتی فرامرزی میان اقوام ترک‌زبان تقویت شود موضوعی که اگر در چارچوب احترام به مرزهای ملی و تنوع فرهنگی مدیریت نشود، ممکن است دستاوردهای ثبات را تحت‌الشعاع قرار دهد. 3. نفوذ نرم و پیوندهای چندلایه در نهادهای داخلی ایران واقعیتی که باید با دقت و درایت بررسی شود، وجود برخی پیوندهای نرم و لابی‌های فعال جمهوری آذربایجان در نهادهای داخلی کشور ماست. این پیوندها، گاه در پوشش فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی یا مذهبی عمل می‌کنند و تلاش می‌کنند حساسیت‌ها نسبت به تحولات قومیتی و ادراکی را کاهش دهند.

در مواردی حتی، روایت رسمی باکو، در لایه‌هایی از رسانه یا نهادهای غیردولتی ایران، تکرار می‌شود که این خود، نشانه‌ای از نوعی اختلال در روایت ملی است. ایران در مواجهه با جمهوری آذربایجان همواره بر اصل حسن همجواری، تعامل عزتمندانه و احترام متقابل به مرزهای سیاسی و فرهنگی تأکید داشته است. اما در عصر نوین، که روایت‌ها می‌توانند همان اندازه مهم باشند که توافق‌نامه‌ها، ضروری است دیپلماسی نرم جمهوری اسلامی نیز بازتعریف شود. تداوم وضع موجود و بی‌تفاوتی در برابر بازنویسی تدریجی حافظه منطقه‌ای، می‌تواند تبعاتی فراتر از یک اختلاف سیاسی صرف داشته باشد.

مسیرهای پیشنهادی

1. تقویت روایت تاریخی و فرهنگی ایران از قفقاز، با استفاده از ظرفیت دانشگاه‌ها، مراکز مطالعاتی و رسانه‌های عمومی؛

2. بازبینی در سازوکارهای نظارتی بر ارتباطات فرهنگی، مذهبی و اقتصادی با نهادهای خارجی، با هدف صیانت از انسجام هویتی کشور؛

3. توسعه دیپلماسی عمومی و روایت‌محور، به‌ویژه در قفقاز جنوبی، آسیای مرکزی و جوامع ترک‌زبان؛ 4. بازتعریف روابط با باکو بر مبنای واقع‌گرایی انتقادی، نه خوش‌بینی احساسی یا بدبینی امنیتی صرف. تحولات اخیر را نه باید بزرگ‌نمایی کرد و نه نادیده گرفت. امنیت پایدار در عصر جدید، فقط از مسیر نظامی نمی‌گذرد؛ بلکه از مسیر شناخت، روایت، و ادراک شکل می‌گیرد. تبریز، اردبیل و زنجان فراتر از جغرافیا بخش‌های زنده‌ای از حافظه تاریخی ملت ایران‌اند. صیانت از آن‌ها، بیش و پیش از هر چیز، نیازمند تقویت روایت ملی، گفت‌وگوی فرهنگی اصیل، و هوشیاری در برابر پروژه‌های آرام و خزنده بازتعریف هویت است.

http://foumani.ir/post/128

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۴ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۱۰
محمد پور خوش سعادت

 

آش شور نفوذ

محمد پور خوش‌سعادت

در فضای پرهیاهوی این روزهای کشور، مفهومی که بیش از هر زمان دیگری دست‌مایه غوغاسالاری، برچسب‌زنی و مهندسی افکار عمومی شده، نفوذ است. واژه‌ای که تا دیروز معنایی دقیق و تخصصی در ادبیات امنیتی داشت، امروز با تورم معنایی و سوءمصرف سیاسی، به ابزاری برای تضعیف ساختار، تشویش روان عمومی و تخریب اعتماد ملی بدل شده است.

 

از شکدم تا ادعاهای سریالی درباره رخنه در نهادهای عالی نظامی و امنیتی، جریانی در فضای مجازی و بعضی رسانه‌های داخلی در حال القای این گزاره خطرناک است که نظام از رأس تا قاعده دچار نفوذ است. گفتمانی که ظاهراً با داعیه شفافیت سخن می‌گوید، اما در حقیقت، زبان عملیات روانی دشمن را بازتولید می‌کند. به‌عبارت روشن‌تر: آش نفوذ آن‌قدر شور شده که حتی دشمن نیز دیگر نیازی به روایت‌سازی مستقل ندارد.

 

در دکترین جنگ شناختی رژیم صهیونیستی، دشمن نیازی ندارد برای برهم‌زدن امنیت ذهنی یک ملت، حتماً عامل نفوذی در درون نهادها داشته باشد؛ کافی‌ست واژگان را دستکاری کند و بگذارد دشمنان داخلی یا ناآگاهان داخلی، همان کار را با چاشنی هیجان رسانه‌ای ادامه دهند.

 

امروز نفوذ دیگر به معنای ورود فیزیکی نیست؛ به معنای ورود به میدان تصویر، روایت و احساسات عمومی است. هنگامی که جامعه‌ای به این باور برسد که هیچ نهادی از خیانت در امان نیست، و هیچ تصمیمی بی‌دست نفوذ اتخاذ نمی‌شود، دیگر نیازی به عملیات نظامی نیست. آن جامعه پیشاپیش دچار بی‌اعتمادی فلج‌کننده شده است.

 

هیچ دستگاه امنیتی هوشمندی نفی خطر نفوذ نمی‌کند. نفوذ—در سطوح انسانی، فنی، سایبری و مفهومی—همچنان یک تهدید جدی است و باید با دقت، حساسیت و حکمت با آن مواجه شد. اما مسأله اصلی، بزرگ‌نمایی غیرمستند، تحلیل‌های فانتزی و روایت‌سازی‌های مبتنی بر شایعه و فضا‌سازی رسانه‌ای است.

 

این آش شور، محصول یک خطای راهبردی است: خلط میان نقد امنیتی با برساخت تهدید فراگیر. بسیاری از آنچه امروز با عنوان افشاگری منتشر می‌شود، بدون تکیه بر داده امنیتی معتبر، درواقع یک طراحی هوشمندانه برای تخریب اعتماد به کلیت نظام است—حتی اگر ناخواسته باشد.

 

در شرایطی که کشور با تهدیدات واقعی در ابعاد منطقه‌ای و بین‌المللی مواجه است، ایجاد تصور عمومی از سیطره کامل نفوذ، به نوعی خودتحریمی روانی و ادراکی منجر می‌شود. جامعه‌ای که نسبت به نهادهای امنیتی، تصمیم‌سازان و ساختار حکمرانی بی‌اعتماد شود، حتی در برابر واقعی‌ترین تهدیدات خارجی هم ناتوان از واکنش منسجم خواهد بود.

 

دشمن این را به‌خوبی می‌داند. از همین‌رو، سرمایه‌گذاری اصلی‌اش را بر فروپاشی درونی از طریق عملیات ذهنی و اطلاعات آشکار قرار داده است. بزرگ‌نمایی نفوذ در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور، دقیقاً در امتداد همین راهبرد است. و تأسف‌بارتر آنکه، برخی در داخل نیز—با نیت یا بی‌نیت—در حال تکمیل این پازل هستند.

 

راه مقابله با نفوذ، نه پاک‌سازی ذهنی نهادها از توهم خیانت، و نه میدان دادن بی‌ضابطه به برچسب‌زنی‌های سیاسی است. راه حل، بازگشت به تحلیل حکیمانه، تفکیک دقیق میان مسأله امنیتی واقعی و جنگ ادراکی برساخته، و ارتقای فهم عمومی از مختصات تهدید مدرن است.

 

ما باید بین نفوذ واقعی و نفوذ ادراکی‌شده تمایز قائل شویم. در غیر این صورت، ناخواسته به بازیگر نقشه‌ای تبدیل خواهیم شد که نقطه آغاز آن در اتاق فکر دشمن طراحی شده، اما نقطه اجرا، از زبان رسانه‌های داخلی و در دل جامعه ماست.

 

در جهانی که جنگ‌ها با داده آغاز و با روایت به پایان می‌رسند، امنیت نه فقط مرز فیزیکی، که مرز ادراکی دارد. و پاسداری از مرز ادراک، امروز یکی از مهم‌ترین وظایف نخبگان، مسئولان و تحلیل‌گران حوزه امنیت ملی است.

 

باید بپذیریم که بزرگ‌نمایی نفوذ، خود نفوذی‌ست خطرناک‌تر از جاسوس کلاسیک؛ نفوذ به ذهن، نفوذ به احساس، و نفوذ به بنیان‌های اعتماد ملی. اگر مراقب نباشیم، این آش شور، تنها ذائقه سیاست را خراب نمی‌کند؛ ممکن است کل سفره امنیت ملی را برچیند.

http://foumani.ir/post/127

 https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۳۵
محمد پور خوش سعادت

تأملی در خط قرمز زنگزور

محمد پور خوش سعادت

در ساحت سیاست خارجی، گاه آنچه در ظاهر جزئی به نظر می‌رسد، در حقیقت حامل دلالت‌هایی کلان و راهبردی است. موضوعات مرزی در شمال‌غرب کشور و تحولات قفقاز جنوبی، از همین سنخ‌اند. به‌ویژه در سال‌های اخیر که روندهای شتابان در مناسبات باکو، آنکارا، و حتی بازیگران فرامنطقه‌ای، شواهد روشنی از بازتعریف ژئوپلیتیک منطقه به‌ضرر ایران ارائه می‌دهند.

دگرگونی موازنه‌ها در قفقاز جنوبی، صرفاً منازعه‌ای ارضی میان دو جمهوری شوروی‌زاده نیست. آنچه امروز تحت عنوان کریدور زنگزور مطرح می‌شود، در واقع تلاشی حساب‌شده برای انقطاع پیوند تاریخی و ژئوپلیتیکی ایران با حوزه اوراسیا و ائتلاف‌های یورآسیایی است. این پروژه، با حمایت پنهان و آشکار بازیگرانی چون ترکیه، رژیم صهیونیستی و برخی شرکای ناتو، ابعادی فراتر از اتصال نخجوان به جمهوری آذربایجان دارد.

سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال قفقاز، همواره بر حفظ تمامیت ارضی کشورها، عدم‌تغییر مرزهای بین‌المللی و تأمین توازن راهبردی در منطقه استوار بوده است. از همین‌رو، کریدور زنگزور ـ اگر به مفهوم تضعیف ارتباط زمینی ایران با ارمنستان و تقویت محور پان‌ترکی تعبیر شود ـ برای تهران نه‌تنها خط قرمز، بلکه تهدیدی علیه موجودیت ژئوپلیتیک آن در شمال‌غرب تلقی می‌گردد.

نمی‌توان از بی‌ادبی‌ها، جسارت‌ها و گزافه‌گویی‌های مقامات باکو ـ که گاه با لحنی خارج از عرف دیپلماتیک همراه است ـ گذشت و همزمان از گسترش تعاملات سازنده سخن گفت، بی‌آن‌که ملاحظات امنیتی و تاریخی خود را لحاظ کنیم. البته تعامل و هم‌زیستی با همسایگان اصلی‌ترین ستون سیاست منطقه‌ای ماست؛ اما هرگونه تعامل، باید در چارچوب حفظ عزت ملی، احترام متقابل و رعایت منافع راهبردی صورت گیرد.

ایران، با وجود شرایط دشوار اقتصادی، تحریم‌ها و فشارهای فزاینده بین‌المللی، نشان داده است که در مقابل پروژه‌های خفگی ژئوپلیتیکی، ایستادگی خواهد کرد. تجربه تاریخی نشان داده که هیچ کشوری با عقب‌نشینی از عمق استراتژیک خود، قادر به حفظ امنیت و استقلال نخواهد بود.

موضوع زنگزور صرفاً یک پرونده فنی ـ ترانزیتی نیست، بلکه مسأله‌ای راهبردی است که باید با صراحت، درایت و قاطعیت در برابر آن موضع‌گیری شود. هرگونه سستی یا ساده‌انگاری در برابر روندهای خزنده‌ای که در ظاهر اقتصادی، ولی در باطن ژئوپلیتیکی‌اند، هزینه‌هایی جبران‌ناپذیر به‌بار خواهد آورد.

ایران نه خواهان تقابل است، نه طالب بحران؛ اما در برابر تغییرات ژئوپلیتیکی تحمیلی، به‌ویژه در مرزهای حساس شمال‌غرب، هرگز بی‌تفاوت نخواهد بود.

قفقاز، میدان مماشات نیست؛ آزمون هشیاری ملی ماست.

http://foumani.ir/post/126

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۱ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۳۳
محمد پور خوش سعادت

پرهیز از بحران‌زایی

محمد پور خوش‌سعادت

در پی تجاوز نظامی رژیم اسرائیل به خاک ایران و پیامدهای چندلایه آن، جامعه ایرانی بار دیگر با موجی از تنش روانی، آشفتگی رسانه‌ای، و قطب‌بندی‌های سیاسی مواجه شده است؛ فضایی غبارآلود که به‌جای آنکه بستری برای گفت‌وگوی عقلانی باشد، به میدان نزاع‌های گفتمانی بدل گشته است. این وضعیت، به‌ویژه در بستر شبکه‌های اجتماعی، با شتابی نگران‌کننده در حال گسترش است؛ چنان‌که گویی هر واژه نسنجیده‌ای می‌تواند جرقه‌ای برای التهابی فراگیرتر شود.

بر پایه داده‌های منتشرشده از سوی پلتفرم متا، تمایل عمومی به مقوله مذاکره که بلافاصله پس از حمله یادشده، افت محسوسی یافته بود، طی هفته‌های اخیر با روندی ملایم به حدود ۵۰ درصد بازگشته است. این نوسان نه صرفاً یک عدد آماری، بلکه نشانه‌ای هشدارآمیز از شکل‌گیری یک دوقطبی ناپایدار پیرامون مقوله‌ای راهبردی است؛ آن‌ هم در شرایطی که هنوز چشم‌اندازی شفاف، واقع‌گرایانه و ملی از آینده سیاست خارجی کشور ترسیم نشده و کنشگران سیاسی، بیش از آنکه معطوف به آینده‌ای جمعی باشند، سرگرم تسویه‌حساب‌های تاریخی و تداوم رقابت‌های فرسوده جناحی‌اند.

ما امروز با جامعه‌ای مواجه‌ایم که آمادگی بالایی برای جهش‌های عاطفی و تحریکات احساسی دارد؛ جامعه‌ای که در آن، اکسپلور اینستاگرام و اتاق‌های گفت‌وگوی روبیکا و ایتا، بدل به صحنه‌هایی از جدل‌های تند، تحقیر متقابل و حذف‌گرایی رسانه‌ای شده‌اند. در فضای توییتر فارسی نیز، نیش‌ و کنایه‌ها چون آتش زیر خاکستر، لحظه‌به‌لحظه بر التهابات روانی و بی‌اعتمادی جمعی می‌افزایند. تأسف‌بارتر آنکه این جدال‌ها نه بر سر برنامه‌ریزی برای آینده کشور، بلکه عموماً ریشه در خصومت‌های کهنه، رقابت‌های ایدئولوژیک و تعصبات سیاسی دارند. در چنین بزنگاه حساسی، امنیت ملی مستلزم نوعی انضباط در گفتار و عقلانیت در داوری است؛ اصلی که باید نخبگان دانشگاهی، فعالان سیاسی، مسئولان رسانه‌ای و چهره‌های فرهنگی آن را سرلوحه کنش عمومی خود قرار دهند.

واقعیت آن است که آنچه من در این‌ روزها می‌بینم، مهندسی افکار عمومی داخلی از سوی همان دشمن بیرونی است؛ منتها از طریق برخی بازیگران داخلی که آگاهانه یا ناخودآگاه، دوقطبی‌سازی‌های زیان‌بار را بازتولید می‌کنند.

در دوران مسئولیت فرمانداری، بارها به برخی مسئولانی که در تریبون‌های رسمی، سخنانی غلوآمیز، فاقد مستندات و تحریک‌آمیز بر زبان می‌راندند و خود را فراتر از قانون و محاسبه می‌پنداشتند، از طریق مصوبات شورای تأمین، تذکر کتبی داده‌ام. گرچه این تذکرات گاه برای مخاطبان سنگین بود و مقاومت‌هایی پدید آمد، اما منافع شهر، استان و کشور اقتضا می‌کرد که مصالح جمعی بر رضایت فردی ترجیح یابد. امروز نیز، همچنان بر این باورم که با همان منطق و از مسیر مسئولیت‌پذیری گفتاری، می‌توان افکار عمومی را مدیریت کرد. واقعیت آن است که مردم، حوصله دعواهای صدمن‌یک‌غاز سیاسیون را ندارند و به‌قدر کافی، در معرض دشواری‌های معیشتی و روانی قرار گرفته‌اند.

در این میان، رسانه ملی نقشی خطیر و بی‌بدیل دارد. صدا و سیما باید از تریبون‌سپاری به چهره‌هایی که – هرچند ناخواسته – بر آتش اختلاف می‌دمند، پرهیز کند و به‌جای آن، بستری برای گفت‌وگوهای راهبردی، آرام، ملی و اقناعی فراهم آورد. همچنین، نهادهای ناظر بر فضای مجازی نمی‌توانند در برابر گسترش گفتارهای تفرقه‌افکن و روان‌آزار، بی‌تفاوت باشند. در دورانی که یک حساب کاربری گمنام می‌تواند با چند جمله خام، آرامش روانی میلیون‌ها ایرانی را مختل کند، سکوت ناظران به‌منزله همراهی با آشوب‌گران است.

وظیفه ما   آن است که جامعه را از فروغلتیدن به ورطه رؤیاهای بی‌پایه یا سقوط در یأس سیاسی برحذر داریم. اکنون زمان آن نیست که با شعارهای انتزاعی یا فرافکنی‌های کودکانه، بر التهاب عمومی بیفزاییم. بلکه باید با تکیه بر تحلیل‌های واقع‌گرایانه، توان داخلی و ظرفیت‌های تعامل منطقه‌ای و جهانی، راهکاری ملی و آینده‌محور ترسیم کرد.

در پایان، باید تأکید کرد که امنیت ملی، در گرو انضباط رسانه‌ای، گفتار مسئولانه و آگاهی جمعی نسبت به خطر دوگانه‌سازی‌های کاذب است. تجربه تاریخی ملل مختلف به‌روشنی نشان داده است که جوامعی که در مدیریت پس‌لرزه‌های امنیتی دچار لغزش شده‌اند، بیش از آنکه از دشمنان بیرونی ضربه خورده باشند، قربانی شکاف‌های درونی، تشتت گفتاری و ناپختگی نخبگان شده‌اند. ما هنوز فرصت آن را داریم که از این تجربه‌ها بیاموزیم؛ اگر مسئولانه بیندیشیم و در گفتار، عقلانیت را جایگزین شورش کلمات کنیم.


http://foumani.ir/post/125

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۵۳
محمد پور خوش سعادت

راهبرد ضدتوسعه باج‌نیوزها

محمد پور خوش سعادت

رسانه‌ها، در منظومه فکری توسعه‌گرا، به‌مثابه ابزار شفاف‌سازی، نظارت مدنی و بسترساز مشارکت عمومی شناخته می‌شوند. آن‌ها واسطه‌هایی میان قدرت و مردم‌اند؛ نهادهایی که در صورت عمل به مسئولیت‌های حرفه‌ای خود، می‌توانند فضای سیاست‌ورزی و حکمرانی را اخلاق‌محور، و مسیر سرمایه‌گذاری و مدیریت عمومی را قابل اعتماد سازند. اما درست همان‌جایی که ساختار تنظیم‌گر رسانه‌ای ناکارآمد یا غایب است، گونه‌ای انحرافی از رسانه شکل می‌گیرد که نه تنها نقش توسعه‌آفرین ایفا نمی‌کند، بلکه عملاً به بازیگری فعال در فرایند انسداد توسعه تبدیل می‌شود. در ادبیات غیررسمی، از این پدیده با عنوان باج‌نیوز یاد می‌شود.

باج‌نیوزها رسانه‌هایی نیستند که از مسیر نقد منحرف شده باشند؛ بلکه اساساً باج‌گیری را جایگزین اطلاع‌رسانی، و معامله‌گری را جایگزین حقیقت‌طلبی کرده‌اند. این رسانه‌ها با ایجاد فشار رسانه‌ای برمدیران دولتی , نهادهای عمومی، پروژه‌های اقتصادی و فعالان بخش خصوصی، تلاش می‌کنند امتیاز تبلیغاتی یا مالی کسب کنند. تهدید به انتشار گزارش‌های تخریبی، تیترهای هیجانی، افشاگری‌های بدون مستندات، و پرونده‌سازی‌های موهوم، از جمله تاکتیک‌هایی است که در این راهبرد به‌کار می‌گیرند.

در استان‌هایی مانند گیلان که بسترهای توسعه‌ای وابسته به سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و مشارکت مدنی است، ظهور و تکثیر باج‌نیوزها به معضلی ساختاری تبدیل شده است. پروژه‌ای که با ده‌ها مجوز قانونی در حوزه گردشگری یا عمرانی آغاز شده، ناگهان هدف هجمه‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرد، با عنوان‌هایی چون فاجعه زیست‌محیطی، فساد میلیاردی، یا مافیای خاموش؛ در حالی‌که اغلب این مطالب، فاقد مستندات حقوقی یا پژوهشی‌اند. در مواردی، همین رسانه‌ها، با دریافت قرارداد تبلیغاتی، بدون هیچ توضیحی سکوت پیشه می‌کنند یا حتی در حمایت از همان پروژه  یا مدیرقلم می‌زنند.

عملکرد این رسانه‌ها، گاه محدود به تهدید مستقیم نیست. در برخی موارد، باج‌نیوزها وارد ائتلاف‌های پنهان با رقبای اقتصادی یا جریانات سیاسی می‌شوند تا پروژه‌های رقیب را از مسیر رسانه‌ای متوقف یا بی‌اعتبار کنند. در نتیجه، رسانه از یک ناظر مستقل، به ابزاری برای تسویه‌حساب‌های اقتصادی و جناحی بدل می‌شود.

 

اینجاست که رسانه دیگر رکن چهارم دموکراسی نیست، بلکه ضلع پنهان معامله‌ای خارج از چشم مردم است.

راهبرد باج‌نیوزها، صرفاً اخلاق رسانه‌ای را مخدوش نمی‌کند؛ بلکه تأثیرات مستقیم بر مسیر توسعه محلی دارد:

          •        فرار سرمایه‌گذاران: هیچ کنشگری حاضر نیست در اقلیمی سرمایه‌گذاری کند که در آن، تداوم فعالیتش به رضایت یا سکوت رسانه‌هایی وابسته است که نه بر اساس واقعیت، بلکه باج‌خواهی رفتار می‌کنند.

          •        توقف یا کندی پروژه‌ها: بسیاری از پروژه‌های عمرانی یا زیربنایی، پیش از ورود به فاز اجرا، در مرحله فضاسازی رسانه‌ای متوقف می‌شوند.

          •        بی‌اعتمادی عمومی: باج‌نیوزها سرمایه اجتماعی رسانه را می‌سوزانند. مخاطب، در معرض اخبار جعلی یا جانبدارانه، به کلیت رسانه‌ها بدبین می‌شود و دیگر نمی‌تواند میان رسانه‌های حرفه‌ای و رسانه‌های معامله‌گر تفکیک قائل شود.

          •        انزوای نخبگان: فعالان دانشگاهی، متخصصان مستقل و روزنامه‌نگاران حرفه‌ای، در چنین فضایی احساس امنیت نمی‌کنند و به تدریج از میدان عمومی کنار می‌کشند.

این وضعیت، نشانه‌ای از یک انحراف عمیق در نسبت رسانه و اخلاق عمومی است. رسانه‌ای که نقد را با تخریب، و گزارش را با تهدید جابه‌جا می‌کند، دیگر رسانه نیست. این رسانه‌ها، ولو مجوز رسمی داشته باشند، فاقد مشروعیت مدنی‌اند. نقد، بنیان رسانه‌گری حرفه‌ای است، اما نقد بدون صداقت، بدون استدلال، و بدون شفافیت، به ابزار باج‌گیری بدل می‌شود. چنین رسانه‌ای نه تنها توسعه‌محور نیست، بلکه در عمل، ریشه توسعه را می‌زند.

برخورد با این وضعیت، مستلزم اقدامی چندلایه است:

          •        شفاف‌سازی اطلاعات توسط نهادهای عمومی و مدیران اجرایی، به‌گونه‌ای که امکان تحریف از رسانه‌های غیرحرفه‌ای گرفته شود؛

          •        تقویت رسانه‌های مستقل و حرفه‌ای، نه صرفاً با حمایت مالی، بلکه با ایجاد بسترهایی برای آموزش، دیده‌شدن و دسترسی به

منابع اطلاعاتی؛

          •        ارتقاء سواد رسانه‌ای در سطح عمومی، تا مخاطب بتواند اخبار واقعی را از اخبار جعلی و تحلیل‌های مغرضانه تشخیص دهد؛

          •        و نهایتاً مقابله قانونی و حقوقی با مصادیق باج‌گیری رسانه‌ای، تا خط قرمز حرفه‌ای در فضای رسانه‌ای ترسیم شود.

رسانه، آینه‌ای از جامعه است. اگر این آینه کدر و مخدوش شود، جامعه نیز راه خویش را گم می‌کند. باج‌نیوزها نه صدا هستند، نه پرسشگر؛ آنان وارونگی رسانه‌اند. در جامعه‌ای که توسعه را میجوید ، نباید اجازه داد رسانه، خود به راهبردی علیه توسعه تبدیل شود.

 

http://foumani.ir/post/124

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۰۳ مرداد ۰۴ ، ۲۳:۴۲
محمد پور خوش سعادت

گیلان، قربانی خاموش مهاجرت بی‌برنامه

محمد پورخوش‌سعادت

گیلان، این نگین سبز شمال ایران، روزگاری نه‌چندان دور، نمونه‌ای درخشان از توازن میان طبیعت، معیشت و فرهنگ بود؛ سرزمینی که همزیستی انسان و طبیعت در آن، الگویی بومی از توسعه پایدار را رقم زده بود.

اما امروز، این توازن تاریخی در سایه غفلت نهادهای سیاست‌گذار و فقدان نگاه آمایشی در برنامه‌ریزی ملی، به‌شدت آسیب دیده و در معرض فروپاشی است. در یک دهه گذشته، گیلان به‌تدریج و بی‌سروصدا، به یکی از مقاصد اصلی مهاجرت داخلی بدل شده است؛ مهاجرتی که عمدتاً از مناطق خشک‌سالی‌زده فلات مرکزی صورت گرفته و بازتابی از بحران‌های اقلیمی، فشارهای اقتصادی و ناکارآمدی سیاست‌های توسعه سرزمینی است. این مهاجرت، گرچه در ظاهر پدیده‌ای اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد، اما در نبود برنامه‌ریزی کلان و آمایش سرزمین، به بحرانی تمام‌عیار برای زیرساخت‌ها، منابع طبیعی و انسجام اجتماعی گیلان تبدیل شده است.

 با وجود شدت و گستره این روند، در هیچ‌یک از لوایح بودجه‌ای از سال ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۴، حتی یک ردیف مستقل برای «مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی در استان‌های پذیرنده» تعریف نشده است.

نه اعتباری برای بازسازی زیرساخت‌ها، نه طرحی برای ارتقای تاب‌آوری فرهنگی و نه حمایتی برای کاهش فشارهای زیست‌محیطی. این غفلت، نشانه‌ای از یک خلأ مزمن در سیاست‌گذاری و بی‌توجهی آشکار به دینامیسم جمعیتی و آثار چندلایه آن بر استان‌هایی چون گیلان است.

ترکیب مهاجرت دائم با حضور فصلی میلیون‌ها گردشگر، عملاً جمعیتی شناور و چندبرابر ظرفیت را بر گیلان تحمیل کرده است؛ در حالی که زیرساخت‌های این استان از سال‌ها پیش در وضعیت هشدار قرار داشته‌اند.

 نظام سلامت با کمبود شدید نیروی انسانی و تجهیزات تخصصی مواجه است. شبکه فاضلاب در بسیاری از مناطق یا اساساً وجود ندارد یا به‌شدت فرسوده و ناکارآمد است. تأمین آب شرب، به‌ویژه در فصل تابستان و در مناطق شهری و ساحلی، با اختلال جدی روبه‌روست. شبکه برق، به دلیل رشد نامتوازن مصرف و لحاظ نشدن جمعیت غیررسمی در محاسبات سرانه، دچار نوسانات پیاپی است.

 از همه وخیم‌تر، وضعیت مدیریت پسماند است که در حاشیه شهرها و روستاها به آستانه بحران تمام‌عیار زیست‌محیطی رسیده و به تهدیدی مستقیم برای سلامت و کیفیت زندگی بدل شده است.

 این فشار چندوجهی بر منابع محدود، در غیاب برنامه‌ریزی برای توسعه متوازن، گیلان را به میدان مین تنش‌های اجتماعی و محیط‌زیستی آینده تبدیل کرده است. اگر امروز نشانه‌های فروپاشی خدمات عمومی، آلودگی گسترده منابع طبیعی، و فرسایش زیست‌بوم نمایان شده، فردا نوبت به گسل‌های عمیق اجتماعی میان بومیان و مهاجران تازه‌وارد خواهد رسید. زیرا مهاجرت، صرفاً مسئله‌ای خدماتی یا محیط‌زیستی نیست.

ورود گروه‌های جمعیتی با الگوهای فرهنگی متفاوت، فشار مضاعف بر نهادهای آموزشی، تغییر ترکیب بافت اجتماعی و هویتی شهرها و روستاها، و غیبت کامل سازوکارهای تطبیق فرهنگی، بسترساز تعارضاتی تدریجی اما عمیق شده است.

در این میان، وزارت کشور به‌عنوان متولی سیاست‌های جمعیتی، و مجلس به‌مثابه نهاد تنظیم‌گر بودجه، طی یک دهه گذشته در برابر این تحولات سکوت پیشه کرده‌اند. سکوتی که نه از سر ناآگاهی، بلکه بیانگر نوعی بی‌مسئولیتی نهادی است.

کمیسیون‌های تخصصی مجلس نیز، با وجود وظیفه نظارتی خود، نسبت به روند پرشتاب مهاجرت و آثار آن بی‌تفاوت بوده‌اند. اکنون در آستانه تدوین لایحه بودجه ۱۴۰۵، زمان آن فرا رسیده که دولت و مجلس از این خواب غفلت بیدار شوند و با نگاهی مسئولانه و آینده‌نگر، برای نجات گیلان و استان‌های مشابه، اقداماتی مشخص و مؤثر را در دستور کار قرار دهند.

 تعریف ردیف بودجه‌ای مستقل برای مدیریت پیامدهای مهاجرت داخلی، اختصاص منابع مشخص برای بازسازی و نوسازی زیرساخت‌های زیستی گیلان در حوزه‌هایی چون سلامت، پسماند، آب، برق و حمل‌ونقل، تدوین سند ملی تعادل جمعیتی و آمایش مهاجرت، ایجاد کارگروه ملی با اختیارات اجرایی برای مدیریت مهاجرت، و تأمین اعتبار برای مطالعات آینده‌پژوهی و فرهنگی، از جمله گام‌های ضروری در این مسیر است.

به‌عنوان یک گیلانی، مصرّانه از دولت، مجلس و نهادهای مسئول می‌خواهم که به گیلان نه‌تنها به‌مثابه استانی زیبا و گردشگرپذیر، بلکه به‌عنوان یک کانون راهبردی زیست‌محیطی، اجتماعی و امنیتی در شمال کشور بنگرند.

 اگر امروز برای سامان‌دهی مهاجرت و گردشگری بی‌ضابطه چاره‌اندیشی نکنیم، فردا باید تاوانی سنگین در حوزه محیط زیست، انسجام اجتماعی و امنیت عمومی بپردازیم.

 
http://foumani.ir/post/123

https://eitaa.com/foumani



 

۰ نظر ۰۲ مرداد ۰۴ ، ۱۹:۰۸
محمد پور خوش سعادت

 پان‌ترک‌اللهی‌ها؛ نقاب مذهبی بر چهره‌ی قوم‌گرایی خطرناک  

محمد پور خوش سعادت

در دل رخدادهای سیاسی و ژئوپلتیکی اخیر در قفقاز جنوبی، آن‌چه در ظاهر می‌تواند کم‌اهمیت به‌نظر برسد، گاه خطرناک‌ترین تهدیدات را در دل خود نهفته دارد. یکی از همین پدیده‌ها، ظهور نوعی جریان قوم‌گرای افراطی با نقاب مذهبی است که این روزها در ادبیات ناظر به امنیت ملی، از آن با عنوان پان‌ترک‌اللهی یاد می‌شود. این پدیده، آمیخته‌ای است از پان‌ترکیسم  که سابقه‌ای دیرینه در پروژه‌های مهندسی هویتی در منطقه دارد  با بهره‌گیری از شعائر و ظواهر شیعی، برای ایجاد رخنه در بافت مذهبی-ملی جمهوری اسلامی ایران.

 پان‌ترکیسم ایدئولوژی‌ای است که از اواخر قرن نوزدهم، با هدف پیوند دادن اقوام ترک‌زبان از آناتولی تا سین‌کیانگ، بر مبنای اشتراک زبانی و نژادی پایه‌ریزی شد. اما آن‌چه امروز به نام پان‌ترک‌اللهی در فضای ایران فعال شده، تلاش تازه‌ای است برای تطهیر این ایدئولوژی با پوشش مذهبی، به‌ویژه تشیّع، تا در دل جامعه مذهبی آذری‌زبان ایران نیز نفوذ کند. این گرایش، به ظاهر مدافع مذهب است، اما در عمل به تضعیف مبانی وحدت ملی، بازتعریف هویت شیعی به نفع باکو و نهایتاً بهره‌برداری سیاسی از مؤلفه‌های قومی منجر می‌شود.

 امروز دیگر نمی‌توان با ساده‌انگاری از کنار لابی‌های وابسته به دولت جمهوری آذربایجان در فضای رسانه‌ای، دانشگاهی و حتی نهادهای فرهنگی ایران عبور کرد. سرمایه‌گذاری‌های کلان از سوی باکو در حمایت از تولیدات رسانه‌ای، محتوای شبکه‌های اجتماعی، و حتی پرداخت مستقیم به افراد و گروه‌هایی با ظاهر دینی و مضمون قومی، بخشی از پازلی بزرگ‌تر برای مهندسی ژئوپلتیک ذهنی در شمال ایران است. این لابی‌ها، با برساختن مفاهیمی مانند آذربایجان جنوبی و ملت واحد ترک، عملاً در جهت تضعیف تمامیت ارضی ایران گام برمی‌دارند.

 

 نکته قابل تأمل آن است که در حالی که دولت باکو در درون مرزهای خود از ساده‌ترین حقوق مذهبی شیعیان جلوگیری می‌کند، در ایران، برخی عناصر وابسته به همان ساختار، خود را مدافع تشیّع و اهل‌بیت(ع) معرفی می‌کنند. این دوگانگی و نفاق ساختاری، تنها در سایه غفلت دستگاه‌های مسئول از تحلیل عمیق رفتارهای ژئوپلتیکی ممکن شده است. چگونه می‌توان پذیرفت که در دل جمهوری اسلامی، جریانی شکل گیرد که در عین حال که خود را شیعه می‌نامد، به آرمان‌های پان‌ترکیسم ضدایرانی وفادار است؟

   خطر اصلی در آینده، نه از مرزها، بلکه از میدان‌های ذهنی و مفهومی خواهد آمد. غفلت از نفوذ هویتی، واگذاری مفاهیم و نمادهای فرهنگی به جریان‌هایی با اهداف قومی و فراسرزمینی، ما را در وضعیتی مشابه سیاست‌های لیبرال‌مآبانه‌ی سوریه پیش از بحران یا انفعال فرهنگی عراق پیش از نفوذ داعش قرار خواهد داد.

سیاست‌گذاران باید بدانند که مقابله با این تهدید، صرفاً با برخورد امنیتی ممکن نیست. ما نیازمند بازتعریف گفتمان وحدت‌آفرین ایرانی-اسلامی برای ترک‌زبانان کشور هستیم؛ گفتمانی که ضمن حفظ هویت محلی و زبانی، آنان را به جمهوری اسلامی و تمدن ایرانی-اسلامی وفادار نگه دارد. مقابله با پان‌ترک‌اللهی‌ها، نه فقط مسئله امنیت ملی، بلکه مسئله‌ی تمدنی ماست.

 پان‌ترکیسم متظاهر به تشیع، همانند گرگی در لباس میش، با استفاده از ظواهر دینی، در پی استحاله معنایی هویت مذهبی ترک‌زبانان ایران و تبدیل آن به پیاده‌نظام ژئوپلتیک باکو در ایران است. بی‌تفاوتی به این روند، در بلندمدت می‌تواند بهای سنگینی برای ساختار وحدت ملی ما داشته باشد. مسئولان فرهنگی، نهادهای دینی، و نهادهای امنیتی باید پیش از آن‌که دیر شود، این رخنه را ببندند.

 


http://foumani.ir/post/122

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۱۳:۲۹
محمد پور خوش سعادت

ضرورت بازنگری  خط پدافند غیرعامل  در حوزه دریای خزر

محمد پور خوش سعادت

تحولات ژئوپلیتیکی اخیر در پیرامون مرزهای شمالی جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه جنگ دوازده‌روزه‌ای که بخش‌هایی از حوزه قفقاز و مجاور خزر را درگیر ساخت، بار دیگر لزوم بازنگری بنیادین در راهبردهای ملی پدافند غیرعامل کشور را آشکار ساخت. در شرایطی که تکیه سنتی کشور بر بنادر جنوبی و سواحل خلیج فارس امری موجه و تاریخی است، اما تحولات نوین و پیچیدگی‌های نوظهور در معادلات امنیت انرژی و امنیت غذایی، اقتضا می‌کند که کشور، بویژه در حوزه شمالی خود، تنفس‌گاهی راهبردی و ایمن طراحی نماید.

 

جنگ دوازده‌روزه در منطقه و امکان سناریوهای بدیل از قبیل تداوم درگیری‌ها، گسترش بحران به منطقه خزر یا انسداد احتمالی تنگه هرمز از سوی بازیگران تهاجمی مانند رژیم صهیونیستی یا ایالات متحده آمریکا، به وضوح نشان داد که تمرکز بیش از حد بر بنادر جنوبی، کشور را در معرض تهدیدات پنهان و تهدیدات ترکیبی قرار می‌دهد. انفجار در بندر شهید رجایی، اگر ابعاد پیچیده‌تری به خود می‌گرفت، می‌توانست شریان حیاتی واردات مواد غذایی، دارویی، نهاده‌های دامی و سایر کالاهای اساسی را مختل ساخته و امنیت معیشتی مردم را در معرض تهدید فوری قرار دهد.

در چنین شرایطی، فعال‌سازی خطوط پشتیبانی و تنفسی جایگزین از طریق بنادر شمالی کشور در حاشیه دریای خزر، نه یک انتخاب اختیاری، بلکه ضرورتی عاجل در چارچوب پدافند غیرعامل و الزامات حکمرانی ملی است. بندر امیرآباد، بندر انزلی و بنادر دیگر در سواحل مازندران و گیلان ظرفیت‌های ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی ممتازی دارند که می‌توانند در صورت برنامه‌ریزی هوشمندانه، بخشی از بار وارداتی کشور را در شرایط اضطراری یا بحران‌های ژئوپلیتیکی به دوش بکشند.

 

تجربه بحران اوکراین، تضعیف کریدورهای غربی، و شکل‌گیری مسیرهای جایگزین مانند کریدور شمال-جنوب (INSTC) و خط لوجستیکی شرق خزر، بر این گزاره صحه می‌گذارد که ایران می‌تواند با سرمایه‌گذاری هدفمند در زیرساخت‌های بندری شمالی، نه‌تنها آسیب‌پذیری خود را در برابر تحریم‌ها، تهدیدات نظامی یا بحران‌های اقلیمی کاهش دهد، بلکه به یک هاب ترانزیتی منطقه‌ای در عرصه اوراسیا تبدیل شود.

امنیت غذایی به‌عنوان یکی از ارکان چهارگانه امنیت ملی، نیازمند بازتعریف در سطوح راهبردی است. در شرایطی که جمعیت کشور به مرز ۹۰ میلیون نفر نزدیک می‌شود، تأمین زنجیره پایدار واردات کالاهای اساسی نه صرفاً یک الزام اقتصادی، بلکه امری امنیتی و در تراز با دفاع ملی تلقی می‌شود. اینجاست که اصول پدافند غیرعامل ایجاب می‌کند، دولت و مجلس شورای اسلامی در فرآیندی هم‌افزا و فراسازمانی، راهبردی کلان برای توانمندسازی بنادر شمالی کشور تدوین و عملیاتی کنند.

در نگاه کلان، ما نیازمند یک چشم‌انداز ملی برای دریای خزر هستیم؛ چشم‌اندازی که در آن بنادر شمالی ایران نه‌فقط ایستگاه‌های مبادله کالا، بلکه کانون‌هایی از تاب‌آوری اقتصادی، تعاملات منطقه‌ای، و استقرار خطوط پشتیبانی حیاتی کشور در دوران بحران باشند.

باور به امنیت ملی، بدون توجه به پراکندگی ژئوپلتیکی زیرساخت‌ها، تنها یک گزاره ذهنی باقی خواهد ماند. راه آینده، از مسیر توسعه موزون و چندوجهی پدافند غیرعامل می‌گذرد؛ و این توسعه، باید در سواحل شمالی کشور، از بندر انزلی تا بندر امیرآباد، تجسم عینی یابد.

 

http://foumani.ir/post/121

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۴۰
محمد پور خوش سعادت

خطای محاسبه در ژئوپلیتیک شرقی ایران

محمد پور خوش سعادت

در هندسه ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی ایران، شرق کشور همواره نقطه‌ای استراتژیک و در عین حال شکننده به شمار آمده است. جایگاه افغانستان ـ به‌عنوان همسایه‌ای تاریخی با اشتراکات تمدنی، زبانی و مذهبی ـ همواره در معادلات امنیت ملی و سیاست خارجی ایران نقش‌آفرین بوده است. اما تحولات پس از فروپاشی دولت جمهوری در کابل و به‌قدرت‌رسیدن طالبان، صحنه سیاست منطقه‌ای را دستخوش دگرگونی‌های ژرف کرد؛ تحولی که بخشی از نهادهای تصمیم‌گیر در داخل، با تکیه بر ملاحظات امنیت‌محور و رویکردهای کوتاه‌مدت، در تحلیل و مواجهه با آن دچار خطای محاسبه شدند.

واقع‌گرایی دیپلماتیک اقتضا دارد که قدرت‌های منطقه‌ای، از جمله جمهوری اسلامی ایران، در برابر تحولات ساختارشکنانه از جمله سقوط دولت پیشین افغانستان، با نگاه چندبعدی، نه صرفاً امنیت‌گرا، واکنش نشان دهند. با این حال، بخشی از دستگاه‌های امنیتی در تهران، در همان نخستین روزهای سلطه طالبان بر کابل، آن را فرصتی راهبردی برای ایران پنداشتند و تلاش کردند از طریق تعامل تاکتیکی با این گروه، خلأ ناشی از خروج آمریکا را به نفع تهران پر کنند.

اما زمان، داور صادقی است. اکنون، پس از گذشت بیش از سه سال، شواهد میدانی و تحولات امنیتی منطقه‌ای ـ به‌ویژه در جریان جنگ ۱۲ روزه اخیر اسرائیل علیه ایران و شبکه‌های وابسته‌اش ـ نشان می‌دهد که شماری از عناصر طالبان، یا مرتبط با آنان، به ابزار نفوذ و بهره‌برداری سازمان‌های اطلاعاتی بیگانه چون موساد و RAW بدل شده‌اند. اینک روشن‌تر از همیشه است که نهادینه‌سازی اعتماد راهبردی به گروهی که فاقد انسجام نهادی، مشروعیت مردمی و پایبندی به معاهدات بین‌المللی است، بازی با حاصل‌ضرب صفر بوده است.

از منظر تاریخی، جمهوری اسلامی ایران همواره تلاش کرده است با همسایگان خود، فارغ از ماهیت ایدئولوژیک یا ساختار حکومتی آنها، روابطی بر پایه منافع مشترک و احترام متقابل برقرار کند. اما طالبان، در موارد متعدد، نه‌تنها به این قواعد پایبند نبوده‌اند، بلکه آشکارا رویکردهایی ضدایرانی را در پیش گرفته‌اند.

رفتار تحقیرآمیز طالبان در موضوع حقابه هیرمند و بی‌اعتنایی آنها به توافقات تاریخی آبی، پیام روشنی به تهران بود: ادبیات تهدید، انکار و لجاجت، جایگزین منطق مذاکره شده است.

در سطح میدانی نیز، توهین به زائران ایرانی، محدودیت برای شیعیان هزاره، تعطیلی مراکز فرهنگی نزدیک به ایران، و حتی اقدامات ایذایی در امتداد مرزهای شرقی، گواه آن است که این گروه نه‌تنها در مدار دوستی حرکت نمی‌کند، بلکه در مواردی به‌طور سیستماتیک، منافع ملی ایران را هدف قرار داده است.

یاست خارجی باید با معیار منافع ملی و واقعیات ژرف ساختاری سنجیده شود، نه صرفاً نشانه‌های ظاهری. دولت پیشین افغانستان، علی‌رغم نزدیکی به ایالات متحده، در حوزه‌هایی چون مدیریت آب، مهار داعش، همکاری مرزی و رواداری نسبت به اقلیت‌ها، با ایران تعامل‌پذیرتر بود و امکان اعمال نفوذ هوشمندانه برای تهران فراهم بود.

طالبان اما نه‌تنها فاقد این ظرفیت‌اند، بلکه با حذف فیزیکی یا حاشیه‌راندن نیروهای مستقل، نهادهای مدنی و گروه‌های قومی، افغانستان را به لبه‌ی یک بحران درون‌ساختاری سوق داده‌اند؛ بحرانی که نه به موازنه منطقه‌ای کمک می‌کند و نه امنیت ایران را تضمین می‌نماید.

آنچه امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری می‌نماید، بازتعریف راهبرد جمهوری اسلامی در قبال افغانستان و شرق کشور است. ایران باید از سیاست همکاری یک‌جانبه با طالبان فاصله گرفته و به‌سوی دیپلماسی چندلایه و چندبازیگره حرکت کند. تقویت ارتباط با رهبران محلی، نخبگان مذهبی و قومی، جامعه مدنی و دانشگاهی افغانستان، و تسهیل گفت‌وگوهای بین‌الافغانی، می‌تواند جایگاه ایران را از بازیگری منفعل به معمار توازن در منطقه شرق ارتقا دهد.

امروز، پس از تجربه‌های تلخ میدان، دیگر جایی برای توجیه اعتماد بدون ضمانت به طالبان وجود ندارد. امنیت ایران، نه در گرو مماشات با بازیگرانی غیرقابل پیش‌بینی، بلکه در سایه تدبیر، بازتعریف سیاست همسایگی، و احیای نقش تاریخی ایران به‌عنوان قدرتی تمدنی و موازنه‌ساز در منطقه محقق خواهد شد.

http://foumani.ir/post/120

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۵
محمد پور خوش سعادت

کریدور داوود؛ برای بازتعریف ژئوپلیتیک منطقه

محمد پور خوش سعادت

در سپهر پرآشوب سیاست بین‌الملل، آن‌گاه که معادلات ژئوپلیتیکی نه از دل گفت‌وگوهای دیپلماتیک، بلکه از بطن بحران‌ها و پروژه‌های مهندسی‌شده قدرت‌های مداخله‌گر متولد می‌شوند، هر نشانه‌ای از تغییر آرایش بازیگران و میدان‌ها، سزاوار تأملی ژرف و نگاهی فراتر از سطح است. یکی از این نشانه‌های نوظهور، مفهومی است موسوم به کریدور داوود عنوانی که به‌تازگی در ادبیات برخی محافل تحلیلی وابسته به رژیم صهیونیستی راه یافته و واجد بار استراتژیک قابل ملاحظه‌ای است. هرچند این طرح، در نگاه نخست، ممکن است در هیاهوی رسانه‌ای و پیچیدگی‌های روایت‌های امنیتی، رنگی از اغراق یا سناریوسازی به خود گیرد، اما در واقع بازتاب تداوم همان منطق ژئوپلیتیکی است که طی دهه‌های گذشته، از جنوب لبنان تا اقلیم کردستان، از جولان تا جنوب سوریه، با هدف انقطاع در پیوست‌های راهبردی جهان اسلام و تضعیف محورهای پیوند ژئوفرهنگی و ژئواکونومیک در منطقه دنبال شده است. تمرکز این پروژه بر استان سویدا در جنوب سوریه با اکثریتی دروزی، ساختاری اجتماعی خاص و فاصله‌ای نسبی از دولت مرکزی دمشق نه تصادفی، بلکه کاملاً معنادار است. این منطقه که در نقطه اتصال جغرافیایی میان جولان اشغالی، درعا، بادیه شام و مرزهای اردن قرار دارد، می‌تواند به‌عنوان یک گره ژئوپلیتیکی عمل کند؛ گرهی که در صورت گشودن آن توسط بازیگر خارجی، نه‌تنها تعادل داخلی سوریه، بلکه پیوست راهبردی باقیمانده مقاومت نیز به خطر خواهد افتاد. در چنین چارچوبی، طرح کریدور داوود را باید نه‌ به‌عنوان یک گذرگاه فیزیکی، بلکه به‌مثابه پروژه‌ای ژئواستراتژیک تلقی کرد؛ تلاشی برای خلق نظمی موزاییکی، متکثر و گسسته در منطقه، که به‌جای پیوندهای تمدنی و اتحادهای فراگیر منطقه‌ای، بر تفاوت‌های قومی، مذهبی و محلی تکیه دارد؛ نظمی که در آن نهادهای محلی وابسته، پیمان‌های خرد امنیتی و هویت‌های واگرا، جایگزین انسجام جغرافیایی و حاکمیتی کشورهای منطقه می‌شوند. این سناریو، بازخوانی مدرن‌تر و پیچیده‌تر پروژه‌هایی چون خاورمیانه جدید یا تجزیه خلاق است، با این تفاوت که در آن، ابزارها نرم‌تر، روایت‌ها بومی‌تر، و اجراها خزنده‌تر شده‌اند. قدرت‌هایی که امروز با پرهیز از مداخله مستقیم نظامی، به بازی با مؤلفه‌های هویتی و ژئوپلتیکی منطقه روی آورده‌اند، بیش از پیش از ظرفیت خلأهای حکمرانی و شکاف‌های اجتماعی بهره‌برداری می‌کنند؛ مسأله‌ای که در تحولات عراق پس از ۲۰۰۳، سوریه پس از ۲۰۱۱ و یمن در سال‌های اخیر به‌وضوح نمایان شده است. در چنین بستری، نخبگان سیاسی، دانشگاهی و رسانه‌ای منطقه باید از درک خطرِ نهفته در پروژه‌هایی نظیر کریدور داوود غافل نمانند. مقابله با این طرح‌ها، صرفاً در میدان نبرد یا بر بستر گفت‌وگوهای امنیتی ممکن نیست؛ بلکه پیش و بیش از آن، نیازمند هوشیاری ژئوپلیتیکی، انسجام راهبردی، و احیای گفتمان وحدت‌گرای منطقه‌ای است. در نهایت، باید به این واقعیت اذعان کرد که کریدور داوود صرف‌نظر از میزان تحقق‌پذیری آن، نشانه‌ای از تداوم یک اندیشه ژئوپلیتیکی مزمن است؛ اندیشه‌ای که همواره در پی قطعه‌قطعه‌سازی منطقه، بازتعریف مرزهای نفوذ، و تبدیل جغرافیای مقاومت به جزایری منزوی و ناکارآمد بوده است. در برابر چنین طرح‌هایی، منطقه ما چاره‌ای ندارد جز بازاندیشی در مفاهیم اتحاد، بازتعریف پیمان‌های جمعی و پرهیز از فرسایش توان ملی در گرداب منازعات فرعی و بی‌حاصل. زیرا آینده ژئوپلیتیکی غرب آسیا، نه در تصمیمات قدرت‌های بیرونی، بلکه در میزان هوشمندی بازیگران بومی آن رقم خواهد خورد. http://foumani.ir/post/119

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۳۱ تیر ۰۴ ، ۰۱:۳۳
محمد پور خوش سعادت

انفجار خاموش

محمد پور خوش سعادت 

در روزهای اخیر، هشدار صریح و کم‌سابقه محمود المشهدانی، رئیس پارلمان عراق، مبنی بر امکان فروپاشی امنیتی، شکل‌گیری اعتراضات سراسری و حتی تشکیل دولت اضطراری در بغداد، موجی از نگرانی را در میان ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاد کرده است. این هشدار نه‌تنها ناشی از تحلیلی سیاسی، بلکه نتیجه قرائت دقیقی از ترکیب تهدیداتی است که امروز، عراق را در معرض یک فروپاشی تدریجی و شاید غیرقابل بازگشت قرار داده‌اند.

آنچه اکنون در عراق جریان دارد، تنها یک بحران داخلی نیست؛ بلکه بروز مرحله‌ای نو از اختلال ژئوپلیتیکی در قلب جهان عرب و منطقه غرب آسیاست. عراق، با وجود تمامی آسیب‌پذیری‌های ساختاری‌اش، به‌واسطه موقعیت جغرافیایی، منابع زیرزمینی و جایگاه فرهنگی و مذهبی‌اش، یک گره ژئوپلیتیکی است که هر لرزش در آن، به زلزله‌ای در پیرامونش می‌انجامد.

آن‌چه امروز عراق را به آستانه اضطراب ملی رسانده، نه حاصل یک رخداد مشخص، بلکه محصول انباشت و امتداد چند شکست مزمن است:

          •        شکست در ملت‌سازی: عراقِ پساصدام، با وجود تلاش‌های بین‌المللی و حمایت نهادهای جهانی، هرگز موفق به خلق یک هویت ملی مشترک نشد. شکاف‌های قومی، مذهبی و فرقه‌ای، هم‌چنان بر سیاست سایه افکنده و انسجام اجتماعی را ناممکن ساخته است.

          •        شکست در دولت‌سازی: نظام سیاسی عراق، علی‌رغم برگزاری انتخابات‌های پیاپی، در تولید مشروعیت، کارآمدی و پاسخگویی ناتوان مانده است. ساختار دولت، گرفتار فساد سیستماتیک، سهم‌خواهی جناحی، و ضعف مزمن در ارائه خدمات عمومی است.

          •        شکست در مهار عوامل خارجی: عراق در سال‌های اخیر، به میدانی برای رقابت و تقابل منافع قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. از حضور نظامی آمریکا و نفوذ امنیتی اسرائیل گرفته تا مداخلات اقتصادی ترکیه، تنش با اقلیم کردستان، و سرریز ناامنی از سوریه.

 از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، عراق امروز با جامعه‌ای مواجه است که فاقد ستون فقرات انسجام اجتماعی است. شکاف‌های درون‌شیعی، واگرایی سنی‌ها، بحران در اقلیم کردستان، و میل بازماندگان حزب بعث به بازگشت پنهانی به معادله قدرت، همگی نشان از یک نظام سیاسی بدون پشتوانه اجتماعی پایدار دارد.

 

گروه‌های شیعی، که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، به‌دلیل اختلافات جدی میان جریان صدر و چارچوب هماهنگی، به یک نیروی متفرق تبدیل شده‌اند. در این میان، سنی‌ها هنوز با میراث انزوای پس از ۲۰۰۳ و طرد ساختاری دست‌وپنجه نرم می‌کنند و کردها نیز در حال عبور از وحدت درونی به سمت گسست‌های حزبی و اقتصادی هستند.

تحولات احتمالی پیش‌رو در عراق می‌تواند نقشه ژئوپلیتیکی منطقه را مجدداً بازچینی کند. سناریوهای محتمل عبارتند از:

          1.      تشدید ناامنی و بازگشت گروه‌های تروریستی؛ بستر اجتماعی و امنیتی برای احیای داعش و جریان‌های افراطی فراهم شده است.

          2.      تقویت مداخلات خارجی؛ آمریکا، ترکیه و عربستان در حال بازطراحی نقش خود هستند و بی‌ثباتی، فرصتی برای بازگشت مؤثر آنان خواهد بود.

          3.      تهدید زنجیره‌ای برای ایران و محور مقاومت؛ انسداد ژئوپلیتیکی مسیر تهران – بغداد – دمشق – بیروت، مهم‌ترین پیامد فروپاشی عراق برای ایران خواهد بود.

          4.      تشدید گسست درون‌اقلیمی و خطر تجزیه نرم؛ روابط بغداد با اربیل، رمادی، موصل و بصره در معرض فروپاشی اعتماد هستند.

اکنون، عراق نه در آستانه یک «بحران گذرا»، بلکه در تقاطع یک «بحران بنیان‌برانداز» قرار دارد؛ بحرانی که عناصر آن نه‌فقط سیاسی، بلکه هویتی، امنیتی، اقتصادی و زیست‌محیطی است. تداوم این وضع، ممکن است عراق را در وضعیت اضطراری مشابه سال‌های ۲۰۱۴–۲۰۱۵، یا حتی فراتر از آن، قرار دهد.

برای جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان همسایه راهبردی، ضروری است که نقش خود را از مداخله‌گر صرف، به کنشگر تثبیت‌ساز ارتقاء دهد. این مهم جز از طریق دیپلماسی فعال منطقه‌ای، حمایت از گفت‌وگوی بین‌گروهی در عراق، بازتعریف رابطه با گروه‌های داخلی، و تقویت پیوندهای اقتصادی پایدار ممکن نخواهد بود.

 

http://foumani.ir/post/118

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۲۸
محمد پور خوش سعادت

 خواب ناتمام آمریکایی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

در میانه منازعات تاریخی قفقاز جنوبی، که همچون زخمی کهنه در بافت ژئوپلیتیک منطقه سرباز کرده، ایالات متحده با طرحی بی‌سابقه، باری دیگر سودای میانجی‌گری در جامه سلطه را به نمایش گذاشته است. پیشنهاد اجاره صد ساله کریدور زنگزور به مثابه کوششی است برای بازتعریف نقش آمریکا در منطقه‌ای که از دیرباز میدان رقابت روسیه، ترکیه، ایران بوده است.

کریدور زنگزور، نوار باریکی در جنوب ارمنستان، نه صرفاً گذرگاهی جغرافیایی که شاه‌راهی ژئواستراتژیک است. مسیری که اتصال خاک اصلی آذربایجان به نخجوان را ممکن می‌سازد و در سطحی کلان‌تر، اتصال چین به اروپا از رهگذر قفقاز جنوبی را در دستور کار قرار می‌دهد. چنین موقعیتی، این گذرگاه را به گلوگاه منافع متعارض بدل کرده است.

پیشنهاد واشنگتن – با همه رنگ و لعاب صلح‌طلبانه ‌اش  در واقع تلاشی هوشمندانه برای ورود به ترتیبات امنیتی قفقاز جنوبی است؛ منطقه‌ای که تاکنون در چنبره نفوذ روسیه، ایران و تا حدودی ترکیه باقی مانده. سخن گفتن ازاجاره این کریدور به مدت یک قرن، یادآور همان سنت استعماری است که پیش‌تر در هنگ‌کنگ، پاناما و جبل‌الطارق نیز رخ نموده بود؛ با تفاوتی بارز: این بار، ایالات متحده نقش میانجی ثالث را برگزیده تا سلطه را در قالب اعتمادسازی عرضه کند.

ارمنستان، با حافظه تاریخی پر از زخم، به‌درستی از پذیرش این پیشنهاد سر باز زده است. پذیرش چنین طرحی ولو با حفظ حاکمیت اسمی، به معنای تضعیف استقلال راهبردی و فروکاستن جایگاه ایروان در معادلات منطقه‌ای خواهد بود. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان نیز در معادله‌ای پیچیده گرفتار آمده است: از یک‌سو وسوسه اتصال مستقیم به نخجوان و ترکیه، و از سوی دیگر بیم از واگذاری بخشی از خاک – ولو به صورت موقت  به رقیب ژئوپلیتیک متحدش، ترکیه.

ایران، بی‌تردید، بیش از هر بازیگر دیگری، نگران این تحولات است. کریدور زنگزور در حکم مرز حیاتی ایران با ارمنستان است؛ مرزی که نه‌فقط گذرگاهی تجاری، بلکه تکیه‌گاهی ژئواستراتژیک در مواجهه با ناتوی قفقاز محسوب می‌شود. هر گونه حضور فیزیکی آمریکا – حتی در قالب میانجی صلح – به‌مثابه تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی ایران ارزیابی خواهد شد.

 

روسیه نیز که در گیرودار بحران اوکراین مجال مانور کمتری در قفقاز یافته، این تحرک را بی‌تردید مداخله در حوزه نفوذ سنتی خود تلقی خواهد کرد. ورود آمریکا به کریدور زنگزور، می‌تواند شعله‌های یک جنگ سرد نوین را در قلب قفقاز برانگیزد؛ این بار نه از منظر بلوک‌بندی نظامی، بلکه در قالب نبرد کریدورها و کنترل بر خطوط حیاتی حمل‌ونقل.

از این منظر، طرح اجاره صدساله نه یک پیشنهاد ساده‌ی فنی برای کاهش تنش، بلکه بخشی از ژئوپلیتیک نرم آمریکاست؛ همان الگویی که از اوکراین تا تایوان، تلاش دارد از طریق ثالث بی‌طرف، زمین بازی را به نفع واشنگتن تغییر دهد.

در جهانِ پیچیده امروز، که مرز میان میانجی‌گری و مداخله نازک‌تر از همیشه است، باید هوشمندانه میان صلح واقعی و صلح ساختگی تفاوت نهاد. کریدور زنگزور نه صرفاً موضوعی بین ارمنستان و آذربایجان، که گره‌گاه رقابت ژئوپلیتیکی بازیگران بزرگ است. باز کردن آن، بدون درک ظرافت‌های تاریخی، فرهنگی و امنیتی منطقه، نه به صلح، که به شکاف ژرف‌تری در قفقاز خواهد انجامید.

 


http://foumani.ir/post/117

 

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۲۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۹
محمد پور خوش سعادت

ورود به منطقه قرمز

محمد پور خوش سعادت

تحولات اخیر  در جمهوری آذربایجان، بیانگر یک دگرگونی ساختاری در نقش منطقه‌ای باکو است. این کشور عملاً به بخشی از آرایش امنیتی جدید علیه جمهوری اسلامی ایران بدل شده است. ورود رسمی ابومحمد الجولانی به باکو، نقطه عطفی در این فرایند بود؛ نقطه‌ای که از آن به بعد، مرز میان همکاری سیاسی و هم‌راستایی عملیاتی با دشمنان ایران عملاً از بین رفته است.

اسناد و شواهد متعدد از سال‌های اخیر، نشان‌دهنده همکاری رو‌به‌گسترش میان جمهوری آذربایجان و رژیم اسرائیل بوده‌اند؛ از انتقال فناوری‌های پهپادی و سایبری، تا ساخت پایگاه‌های شنود و استقرار تجهیزات نظامی در سیتالچای و زنگیلان. شلیک پهپادهایی با منشأ آذربایجانی اسرائیلی به خاک ایران، دیگر محل تردید نیست. در همان حال، بیش از ۶۰ درصد از نیاز انرژی اسرائیل از طریق خط لوله باکو جیحان تأمین می‌شود؛ و این یعنی، باکو در عمل به ستون انرژی‌بخش امنیت اسرائیل بدل شده است.

ورود الجولانی به باکو حامل پیام روشنی است: جمهوری آذربایجان در حال تبدیل شدن به نقطه پیوند رژیم صهیونیستی، گروه‌های تکفیری و برخی دولت‌های خلیج فارس است.

با توجه به گزارش منابع میدانی و منطقه‌ای، انتقال تدریجی نیروهای تکفیری از شمال سوریه و افغانستان به مرزهای شمال‌غربی ایران آغاز شده است. اسناد منتشرشده در رسانه‌های رسمی و امنیتی، از استقرار قریب به ۲۰ هزار نیروی آموزش‌دیده در مناطق خاص قفقاز جنوبی خبر می‌دهند. این انتقال، نه یک اقدام موردی، بلکه بخشی از یک بازطراحی امنیتی فرامنطقه‌ای است: حذف تهدیدهای معارض در سوریه، و چرخش آن‌ها به‌سوی مرزهای ایران.

در این میان، انعقاد تفاهم‌نامه همکاری میان شرکت نفت دولتی آذربایجان (سوکار) با نهادهای وابسته به «دولت موقت جولانی»، آن‌هم با نقش‌آفرینی غیررسمی امارات و اسرائیل، مؤید این سناریو است. آذربایجان به حلقه اتصال قفقاز، شام و تل‌آویو بدل شده است.

در کنار تهدیدات امنیتی، تهدیدی بلندمدت‌تر نیز در حال رشد است: تحریف هویت تاریخی ایران در نظام آموزشی باکو. مفاهیمی چون «آذربایجان جنوبی»، «اشغال تبریز توسط ایران» و نمایش همدان، زنجان و اردبیل به‌عنوان «قلمرو تاریخی باکو» در کتاب‌های درسی رسمی آذربایجان، بیانگر پروژه‌ای ساختاری در نهادینه‌سازی ادعای ارضی علیه ایران است.

در زمانی که بیش از ۸۰ درصد جمعیت جمهوری آذربایجان شیعه هستند، اما مناسک مذهبی در این کشور سرکوب می‌شود و حتی نصب پرچم‌های حسینی مجازات دارد، این رویکرد ایدئولوژیک نشان می‌دهد که باکو نه صرفاً بازیگر سیاسی، بلکه بخشی از پروژه‌ای فراتر از مرزها و مذهب است.

دیپلماسی ایران، سنتاً بر اصل همسایگی، پرهیز از تنش، و تقویت وحدت منطقه‌ای استوار بوده است. اما وضعیت کنونی، مستلزم بازنگری هوشمندانه اما قاطعانه در این سیاست است. در برابر آرایش امنیتی تازه‌ای که ایران را از شمال‌غرب هدف گرفته، تهران نمی‌تواند صرفاً ناظر باقی بماند.

آنچه امروز در قفقاز جنوبی جریان دارد، فقط منازعه‌ای مرزی یا رقابتی انرژی‌محور نیست؛ بلکه بخشی از طرح بازمهندسی موازنه قوا در پیرامون ژئوپلیتیکی ایران است. باکو در این صحنه، نقش خود را انتخاب کرده؛ اکنون نوبت تهران است که پاسخ متناسب با واقعیت‌ها را ارائه دهد. دیپلماسی ایران باید این بار نه با لبخند، که با اقتدار، در قفقاز سخن بگوید.

 

http://foumani.ir/post/116

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۴ ، ۱۷:۰۳
محمد پور خوش سعادت

جامعه شناسی انتخاباتی عراق

محمد پور خوش سعادت

در آستانه دور تازه‌ای از انتخابات پارلمانی در عراق، جامعه‌ی سیاسی و اجتماعی این کشور وارد مرحله‌ای شده که دیگر صرفاً با مفاهیم کلاسیکی چون “رقابت حزبی”، “ائتلاف‌های سیاسی” یا “منافع قومی ـ مذهبی” قابل توضیح نیست. عراق، اکنون بیش از هر زمان دیگری، به میدان بازاریابی سیاسی مدرن و مهندسی گفتمان‌ها بدل شده است؛ انتخاباتی که صندوق‌های آن محل تلاقی “هویت مقاومت” و “پروژه نفوذ” شده‌اند.

جامعه عراق، برخلاف ظاهر سه‌قطبی (شیعه، سنی، کرد)، دچار شکاف‌هایی عمیق‌تر و چندلایه‌تر است: شکاف‌های نسلی، هویتی، اقتصادی، منطقه‌ای و ادراکی. پس از دهه‌ها تجربه جنگ، اشغال، داعش، فساد ساختاری و فقر مزمن، جامعه عراق با نوعی سردرگمی هویتی و اضطراب وجودی مواجه است. در چنین بستر بحرانی، افکار عمومی، خصوصاً طبقه جوان و بیکار، به ابزار اصلی بازیگری قدرت‌های خارجی تبدیل شده‌اند؛ نه از طریق زور، بلکه با روایت‌سازی، برندینگ سیاسی و بازنمایی‌های روانی.

در عراق امروز، رقابت انتخاباتی دیگر نه بر سر چهره‌ها یا برنامه‌ها، بلکه بر سر برندهای سیاسی و گفتمان‌های متضاد است:

          •        از یک سو، الاطار التنسیقی، با محوریت مقاومت و حاکمیت ملی، سعی دارد تصویر یک نیروی منسجم و وفادار به مرجعیت را حفظ کند.

          •        در مقابل، جریان صدر، با برندسازی مردمی و ضد فساد، در عین تناقضات سیاسی‌اش، عملاً به ابزار ناپایدار مهندسی قدرت از سوی غرب بدل شده است.

          •        احزاب کرد و ائتلاف‌های سنی نیز، در قالب پروژه‌های برند‌سازی منطقه‌ای (با حمایت ترکیه، آمریکا، عربستان)، در حال بازتعریف نقش خود در ساختار قدرت‌اند.

          •        نیروهای مدنی و تشرینی‌ها، با شعارهای جذاب اما محتوایی تهی از استقلال، بسته‌های وارداتی برندینگ غربی‌اند؛ سوپاپ‌هایی برای خالی کردن فشار اجتماعی و هدایت نارضایتی به مسیرهای کنترل‌شده.

با عقب‌نشینی مقاومت در سوریه، محدود شدن حزب‌الله در لبنان، تضعیف موقعیت حماس، و حمله آمریکا و اسرائیل به زیرساخت‌های هسته ای و نظامی ایران، پروژه خلع سلاح نرم محور مقاومت از جغرافیای عراق با شدت بیشتری  پیگیری میشود

 ابزارها عبارت‌اند از:

          •        ترندسازی دروغین در فضای توییتر و اینستاگرام با استفاده از ربات‌ها

          •        ساخت اینفلوئنسرهای مدنی با بودجه سفارت‌ها و NGOهای وابسته

          •        بازسازی چهره‌های غرب‌گرا با برندهای جدید و شعارهای اصلاح‌طلبانه

          •        سانسور نقش مقاومت و تحریف دستاوردهای آن

          •        محو تدریجی مرجعیت شیعه از گفتمان عمومی

اینجا، عراق فقط صحنه سیاست نیست، بلکه آزمایشگاه روان‌شناسی اجتماعی و نبرد نرم است.

گفتمان “مقاومت” در عراق، برخلاف دست بالا در میدان نظامی، در میدان روایت، تحت فشار شدید رسانه‌ای است. از سوی دیگر، گفتمان “نجات‌بخشی لیبرال”، “شفافیت مدنی”، “جوان‌گرایی” و “دموکراسی بدون مرجعیت” با بسته‌بندی‌های غربی در حال تثبیت شدن است. این گفتمان‌ها اگرچه شعارهای انسانی دارند، اما عملاً بخشی از پروژه‌ی استعمار نرم و مهندسی ملت از درون هستند. در این میان، مرجعیت شیعه در نجف، به‌ویژه آیت‌الله سیستانی، همچنان تنها قدرت گفتمانی بازدارنده است که می‌تواند میدان را به نفع هویت مستقل عراقی تغییر دهد. از همین‌رو، پروژه‌های غربی با شدت تلاش می‌کنند نجف را بی‌اثر، پیر یا بی‌صداتر از قبل جلوه دهند.

بازیگران خارجی و هدف نهایی پروژه‌ها

آمریکا به‌دنبال حذف عمق استراتژیک ایران در عراق و شکل‌دهی به دولت همسو با نظم آمریکایی است.بریتانیا، هوشمندانه‌تر، بر نهادهای فرهنگی، نسل نو و روایت‌سازی مدنی متمرکز شده.عربستان و امارات، با سرمایه‌گذاری در ساختارهای اهل‌سنت، در پی احیای جایگاه خود هستند.ترکیه، در شمال عراق، نه‌تنها اهداف امنیتی بلکه نفوذ اقتصادی در اقلیم را دنبال می‌کند.ایران، در این میان، در تلاش است با حفظ وحدت، حمایت از مرجعیت و پرهیز از قطبی‌سازی افراطی، پروژه مقاومت را زنده نگه دارد.

انتخابات آینده عراق، دیگر صرفاً رقابتی میان ائتلاف‌های سیاسی نیست. این یک همه‌پرسی هویتی است میان دو گفتمان:

          •        گفتمان “مقاومت، مرجعیت، حاکمیت ملی و وحدت درون‌زا

          •        در برابر گفتمان “نفوذ نرم، برندهای وارداتی، دولت تابع، و ملت بازمهندسی‌شده

اگر نیروهایی بی‌ریشه و بسته‌بندی‌شده بر ساختار قدرت بغداد مسلط شوند، پیامد آن نه‌تنها برای عراق، بلکه برای کل معادلات منطقه‌ای (از سوریه تا لبنان و یمن) یک چرخش ژئوپلیتیکی خواهد بود.

 “وقتی جامعه دچار شکاف‌های هویتی و بحران معنا شود، انتخابات به میدان جنگ روایت‌ها و بازاریابی هویت‌ها تبدیل می‌شود. عراق اکنون در این نقطه ایستاده است: نقطه‌ای که رأی مردم، تصمیمی درباره بودن یا نبودن یک هویت تاریخی و جبهه تمدنی است.”

http://foumani.ir/post/115

 

https://eitaa.com/foumani

 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۹:۴۰
محمد پور خوش سعادت

بازگشت داعش 

محمد پورخوش‌سعادت

با  آتش‌بس میان ایران و اسرائیل و تحولات ژئوپلیتیکی تازه در عراق و سوریه، بار دیگر موضوع بازگشت داعش به‌عنوان یک تهدید امنیتی در محافل تحلیلی داغ شده است. اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، این است که بازگشت داعش نه صرفاً پدیده‌ای امنیتی ، بلکه نشانه‌ای از بحران‌های ریشه‌دار اجتماعی، فرقه‌ای و هویتی در جامعه عراق است.

تحرکات اخیر داعش در استان‌هایی چون دیالی، کرکوک، الانبار و صلاح‌الدین، گویای آن است که این گروه تروریستی تلاش دارد با بهره‌گیری از شکاف‌های ساختاری، بار دیگر خود را بازسازی کند. شکل‌گیری سلول‌های خفته، جذب نیروهای جدید و اجرای حملات ایذایی نشان می‌دهد که داعش دیگر آن خلافت آشکار ۲۰۱۴ نیست، بلکه به شکلی پنهان، در قالب شبکه‌های چریکی و اجتماعی، در حال بازگشت است.

این بازگشت اما بیش از آنکه ناشی از ضعف امنیتی صرف باشد، محصول بی‌ثباتی سیاسی، طرد هویتی و فروپاشی سرمایه اجتماعی در عراق است.

  امنیت واقعی زمانی محقق می‌شود که جامعه از ثبات هویتی، انسجام اجتماعی و مشروعیت سیاسی برخوردار باشد. در عراقِ امروز، بسیاری از این مؤلفه‌ها تضعیف شده‌اند.

به‌ویژه پس از تجربه سیاه خلافت داعش، اهل سنت عراق نه به‌عنوان قربانیان، بلکه به‌مثابه مظنونان

دائمی دیده شدند. این نگاه امنیتی به یک اقلیت، باعث حذف آنان از سپهر سیاسی، کاهش مشارکت مؤثر و انزوای اجتماعی‌شان شد. چنین فضایی زمینه‌ساز گرایش برخی جوانان سنی به ایدئولوژی‌های افراطی شده است.

در مناطقی که دولت عراق قادر به ارائه خدمات پایه‌ای، عدالت و امنیت نیست، گروه‌هایی مانند داعش می‌توانند نقش «نظام معنابخش جایگزین» را ایفا کنند. در بستر محرومیت، طردشدگی و خلأ معنا، افراد به‌دنبال چارچوب‌هایی برای تعریف هویت و منزلت خود می‌گردند. داعش، ولو به‌صورت خیالی، وعده عدالت، کرامت و بازگشت به هویت اسلامی اصیل را می‌دهد؛ و در فقدان آلترناتیو اجتماعی، می‌تواند مجدداً معنا ببخشد.

نمونه بارز بازتولید خشونت را می‌توان در اردوگاه الهول در شمال سوریه دید. ، این اردوگاه‌ها فقط مکان نگهداری نیستند، بلکه به کارخانه‌های تولید رادیکالیسم بدل شده‌اند. کودکان و نوجوانانی که در این فضاهای بی‌ثبات رشد می‌کنند، نه از آموزش و نه از بازپروری بهره‌مندند و در معرض شدیدترین نوع شست‌وشوی مغزی قرار دارند. این نسل، ممکن است بازیگر موج بعدی خشونت باشد.

در سایه آتش‌بس  ایران و اسرائیل، وزن موازنه منطقه‌ای دستخوش تغییر شده است. اگرچه این آتش‌بس به کاهش موقت درگیری مستقیم منجر شده، اما در عمل نوعی  بازتوزیع بحران  را رقم زده است. یکی از پیامدهای این وضعیت، افزایش فشارهای نیابتی و اطلاعاتی بر محور مقاومت در عراق است.

برخی تحلیل‌ها حاکی از آنند که اسرائیل و برخی بازیگران منطقه‌ای با هدف تضعیف نفوذ ایران، ممکن است به تقویت جریان‌های افراطی در قالب پروژه‌های چندلایه امنیتی دست بزنند؛ از جمله تحت فشار قرار دادن حشد الشعبی، دامن زدن به اختلافات شیعه–سنی، و بازتعریف تهدیدها بر اساس منافع ژئوپلیتیکی

. حذف نام هیئت تحریرالشام از فهرست گروه‌های تروریستی آمریکا نمونه‌ای از این بازتعریف است.

بازگشت داعش را باید نه فقط بازگشت فیزیکی، بلکه بازگشت اجتماعی، روانی و هویتی دانست. تکرار فاجعه ۲۰۱۴، زمانی ممکن می‌شود که بحران‌های طرد هویتی، ناامنی هستی‌شناختی، خلأ معنا و بی‌عدالتی اجتماعی نادیده گرفته شوند. هرگونه راه‌حل پایدار باید از مسیر جامعه عبور کند، نه فقط اسلحه.

عراق امروز در تقاطع خطرناک گذشته و آینده ایستاده است. اگر تجربه‌های تلخ داعش را صرفاً با راه‌حل‌های امنیتی پاسخ دهیم و بحران‌های اجتماعی را نادیده بگیریم، در واقع راه را برای بازتولید همان الگوی خشونت‌زا هموار کرده‌ایم. امنیت در عراق، اگر به پروژه‌ای اجتماعی بدل نشود، هر آتش‌بسی، هر عملیات نظامی‌ای و هر توافق منطقه‌ای‌ای تنها فرصتی موقت برای تنفس خواهد بود، نه آرامشی پایدار.

 

http://foumani.ir/post/114

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۵۲
محمد پور خوش سعادت

پاشینیان و بازی ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی

محمد پور خوش سعادت

اظهارات اخیر مناتساکان صافاریان، معاون وزیر خارجه ارمنستان، مبنی بر عدم مخالفت اصولی با واگذاری کریدور از مسیر سیونیک، نشانه‌ای نگران‌کننده از تغییر راهبردی در سیاست خارجی ایروان است؛ تغییری که می‌تواند تبعات ژئوپلیتیکی و امنیتی گسترده‌ای برای کل منطقه، به‌ویژه ایران، به‌دنبال داشته باشد. این موضع‌گیری در ادامه رویکرد دولت نیکول پاشینیان برای تقویت پیوندهای استراتژیک با غرب، به‌ویژه ایالات متحده، قابل تحلیل است؛ رویکردی که در ماه‌های اخیر با امضای توافق‌نامه‌های دفاعی، رزمایش‌های مشترک با ناتو، و کاهش تدریجی وابستگی به روسیه، شتاب بیشتری گرفته است. در واقع، پاشینیان با پذیرش پروژه‌هایی چون کریدور زنگزور، به‌نوعی در حال باج‌دهی ژئوپلیتیکی به آمریکا و ترکیه است تا ضمن کسب حمایت‌های بین‌المللی، پایه‌های متزلزل قدرت خود را در داخل تقویت کند. از سوی دیگر، جمهوری آذربایجان با حمایت ترکیه و در چارچوب پروژه موسوم به محور تورانی، در پی تحقق اتصال زمینی مستقیم با نخجوان و فراتر از آن، آسیای میانه است؛ مسیری که در صورت تحقق، جایگاه ژئوپلیتیک ایران را به‌عنوان پل ارتباطی شرق به غرب و شمال به جنوب به‌شدت تضعیف می‌کند. کریدور زنگزور نه صرفاً یک مسیر ترانزیتی، بلکه ابزار تغییر موازنه قدرت در قفقاز جنوبی و بازی بزرگ اوراسیاست. از منظر امنیت ملی، واگذاری این کریدور به معنی حضور فیزیکی ترکیه و احتمالاً ناتو در نزدیکی مرزهای شمال‌غربی ایران است؛ تحولی که با ملاحظات تاریخی، قومی و راهبردی کشور در تضاد است. همچنین، کاهش وابستگی باکو به مسیرهای عبوری از خاک ایران، دست تهران را در تعاملات آینده با آذربایجان کوتاه‌تر خواهد کرد. در چنین شرایطی، لازم است سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با درک دقیق از تغییرات در هندسه قدرت منطقه‌ای، دیپلماسی فعال و بازدارنده‌ای را در پیش گیرد. هرگونه انفعال در برابر سناریوی زنگزور می‌تواند به معنای پذیرش تدریجی خفگی ژئوپلیتیک ایران در قفقاز جنوبی باشد. http://foumani.ir/post/113

https://eitaa.com/foumani

 
 

۰ نظر ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۴۹
محمد پور خوش سعادت

با خودمان نجنگیم

محمد پورخوش‌سعادت

ایران در موقعیت پسا آتش‌بس، در یکی از تاریخی‌ترین برهه‌های حیات سیاسی و امنیتی خود قرار گرفته است. تحولات منطقه‌ای، فشارهای خارجی و پیچیدگی‌های داخلی، نیازمند سطحی از عقلانیت، انسجام و وحدت است که بتواند کشتی کشور را از میان امواج متلاطم عبور دهد. آنچه در این میان بیش از همه نگران‌کننده است، جنگ قدرت در داخل است؛ نبردی فرساینده میان جریان‌هایی که گاه فراموش می‌کنند امنیت ملی، خط قرمزی است که نباید با هیچ مصلحت جناحی معامله شود.

انسجام اجتماعی که در طول جنگ تحمیلی دوازده‌روزه و به قیمت خون شهیدان به دست آمد، امروز در معرض تهدیدی از درون قرار گرفته است. در شرایطی که دشمن بیرونی با تمام توان در کمین بی‌ثباتی داخلی است، ما گاه خودمان در نقش دشمن درونی ظاهر می‌شویم؛ با تریبون‌هایی که به جای هم‌افزایی، به میدان حذف و تسویه‌حساب بدل شده‌اند؛ با افشاگری‌هایی که به‌جای مبارزه واقعی با فساد، اعتماد عمومی را مجروح می‌سازند؛ و با اصرار بر اختلاف، آن هم در زمانه‌ای که کشور بیش از همیشه به وحدت نیاز دارد.

یکی از ضرورت‌های اساسی امروز، مدیریت تعارضات داخلی است. جامعه‌ای که در آن هر اختلاف نظری به درگیری رسانه‌ای و دوقطبی خطرناک تبدیل شود، در برابر تهدیدهای واقعی خارجی بی‌دفاع خواهد بود. این وظیفه، هم بر عهده نخبگان سیاسی، فرهنگی و رسانه‌ای است، و هم بر دوش نهادهای مسئول، به‌ویژه دستگاه‌های امنیتی که باید این تعارضات مخرب و سازمان‌یافته را از سطح جامعه پاک کنند.

دیگر جایی برای مماشات با عناصر لجوج و اختلاف‌افکن نیست؛ کسانی که نه با منطق سخن می‌گویند، نه به مصالح ملی می‌اندیشند، و تنها هنرشان دمیدن در آتش کینه و دوگانه‌سازی است. محدود کردن فعالیت این اقلیت پرصدا، نه‌تنها نقض آزادی نیست، بلکه دفاع از امنیت روانی جامعه و وحدت ملی است.

مدیریت یک جامعه ۹۰ میلیونی، آن هم در جهانی ناپایدار و پرتنش، با شعار، جدال درونی و رقابت‌های فرساینده ممکن نیست. می‌توان با دشمنان مذاکره کرد، با فشارها مقابله نمود، و حتی از طوفان‌های بزرگ عبور کرد؛ اما اگر خودمان با خودمان در جنگ باشیم، هیچ پیروزی‌ای به دست نخواهد آمد.

امروز، بیش از هر زمان دیگری باید به این اصل ساده بازگردیم:

حداقل با خودمان نجنگیم.

 

http://foumani.ir/post/112

 

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۲۰ تیر ۰۴ ، ۱۳:۰۱
محمد پور خوش سعادت

 

تنش‌های خبات  و بازی پیچیده  در کردستان عراق

درگیری‌های اخیر میان نیروهای حزب دموکرات کردستان عراق و عشیره هرکی در منطقه خبات اربیل، صرف‌نظر از ظاهر محلی آن، بار دیگر اقلیم کردستان را به صحنه‌ای از رقابت‌های استراتژیک میان قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بدل ساخت. در فضای پسا آتش‌بس تاکتیکی میان ایران و رژیم صهیونیستی  ، تحولات اقلیم کردستان نه صرفاً به عنوان چالش‌های امنیتی موضعی، بلکه به‌مثابه قطعه‌ای کلیدی از پازل ژئوپلیتیک نوین در غرب آسیا دیده می‌شود؛ پازلی که بی‌توجهی به آن می‌تواند هزینه‌های راهبردی جبران‌ناپذیری برای امنیت ملی ایران در پی داشته باشد.

 

 اقلیم کردستان عراق، در تقاطع حساس مرزهای ایران، ترکیه و سوریه، جایگاهی بی‌بدیل در توازن قوا و معادلات امنیتی منطقه دارد. ساختار پیچیده قومی-قبیله‌ای، ترکیب‌ متنوع احزاب و گرایش‌ها، و نفوذ تاریخی قدرت‌های خارجی، این منطقه را به نقطه تلاقی و برخورد نفوذهای متضاد بدل کرده است. ثبات اقلیم، نه‌تنها برای عراق بلکه برای کل منطقه، به‌ویژه ایران، حیاتی است؛ چراکه ناآرامی در این منطقه، مستقیماً به درون مرزهای شمال‌غربی ایران قابل سرایت است.

 

  حضور رژیم صهیونیستی در اقلیم کردستان، پدیده‌ای تازه نیست بلکه بازمانده راهبردهای اطلاعاتی، امنیتی و قومیتی دیرپایی است که از دهه‌های گذشته طراحی شده است. اسرائیل با شناخت دقیق از بافت‌های قومی و شکاف‌های سیاسی در منطقه، به‌ویژه در میان برخی جریان‌های کردی، کوشیده است در قامت بازیگری پنهان، اما تأثیرگذار ظاهر شود.

 

نفوذ این رژیم نه تنها در قالب حمایت‌های اطلاعاتی و لجستیکی از برخی احزاب کردی عراق صورت می‌گیرد، بلکه با پشتیبانی مالی، ارتباطات دیپلماتیک غیررسمی، و آموزش‌های نظامی در مناطقی از دهوک، اربیل و کوهستان‌های مرزی، بستری برای موازنه‌سازی علیه حضور ایران فراهم کرده است. از منظر تل‌آویو، اقلیم کردستان یکی از معدود بسترهای باقی‌مانده برای احاطه‌افکنی پیرامون ایران از جبهه شمالی است.

 

 یکی از ابعاد   راهبردی سیاست نفوذ اسرائیل در اقلیم کردستان، پشتیبانی از برخی گروه‌های اپوزیسیون کردی ایرانی مستقر در این منطقه است. این گروه‌ها، که در پوشش فعالیت‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی حضور دارند، در موارد متعدد به‌عنوان ابزارهای فشار در جهت ایجاد ناامنی در مرزهای غربی ایران و تحریک اقلیت‌های قومی عمل کرده‌اند.

 

حمایت‌های مالی، آموزشی و رسانه‌ای اسرائیل از این گروه‌ها در سال‌های اخیر شدت یافته و هدف نهایی آن، فرسایش آرام اما مستمر انسجام ملی ایران از درون است. این روند، همزمان با تقویت دیپلماسی عمومی اسرائیل در رسانه‌های کردی، به‌ویژه در شبکه‌های محلی اربیل، به‌خوبی قابل ردیابی است.

 

 ترکیه با رویکردی تهاجمی و مبتنی بر امنیت‌محوری  درصدد گسترش نفوذ اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خود نیز هست. آنکارا رقابت مستقیم با ایران را در میدان کردستان دنبال می‌کند و تلاش می‌کند مانع از تبدیل این منطقه به عمق استراتژیک جمهوری اسلامی شود.

 

در سوی دیگر، آمریکا با حضوری نظامی در شمال سوریه و عراق، هم‌زمان با حمایت از شبه‌نظامیان کردی  نظیر یگان‌های مدافع خلق YPG و شاخه‌های آن ، سعی دارد وزنه‌ای در مقابل ایران و روسیه باقی بماند. نکته مهم آن است که امروز کردهای سوریه عملاً در امتداد اهداف امنیتی آمریکا در منطقه حرکت می‌کنند؛ و نه‌تنها در هماهنگی با واشنگتن، بلکه با جبهه النصره (شاخه جولانی) نیز در برخی مناطق مرزی تعامل تاکتیکی دارند.

 

این اتحادِ به‌ظاهر متناقض، اما در عمل هدفمند، نشان از آن دارد که سیاست آمریکا در سوریه و عراق، به دنبال حفظ ساختار چندپاره و بی‌ثبات است تا کنترل غیرمستقیم را از مسیر بازیگران نیابتی ادامه دهد. در این معادله، جولانی   که روزگاری تحت لوای القاعده می‌جنگید   امروز در امتداد اراده ژئوپلیتیکی آمریکا، به‌عنوان ابزاری برای مهارنفوذ ایران و بی‌ثبات‌سازی محور مقاومت عمل می‌کند.

 

 در پرتو آتش‌بس موقت میان ایران و اسرائیل، جمهوری اسلامی با فرصتی استراتژیک مواجه است تا از مسیر دیپلماسی پنهان و مدیریت هوشمند مرزها، امنیت ملی خود را در برابر پروژه نفوذ و تخریب دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای صیانت کند. راهبرد ایران می‌بایست بر ستون‌های زیر استوار باشد:

          •        گسترش تعامل امنیتی و اطلاعاتی با اقلیم کردستان عراق، با هدف مهار تحرکات گروه‌های مسلح و جریان‌های وابسته به دشمنان؛

          •        تعمیق دیپلماسی امنیتی با دولت مرکزی عراق و بازیگران کردی معتدل، به‌منظور ایجاد جبهه مشترک علیه پروژه‌های بی‌ثبات‌ساز؛

          •        مهار دیپلماتیک و نرم نفوذ اسرائیل از طریق افشاگری هدفمند، ارتباطات منطقه‌ای و استفاده از ظرفیت دیپلماسی عمومی در کردستان؛

          •        افزایش توان امنیتی در مرزهای شمال‌غربی و توسعه همکاری‌های مرزی با دولت عراق برای جلوگیری از ترددهای مشکوک و انتقال تسلیحات؛

          •        ایجاد پروژه‌های اقتصادی، عمرانی و خدماتی در مناطق کردی مجاور مرز ایران برای کاهش آسیب‌پذیری اجتماعی و تضعیف بسترهای جذب گروه‌های ضدایرانی؛

          •        مدیریت پرونده گروه‌های اپوزیسیون کردی ایرانی از طریق ترکیب اقدامات امنیتی، دیپلماتیک و رسانه‌ای؛

 

 اقلیم کردستان امروز دیگر تنها یک منطقه خودمختار در عراق نیست؛ بلکه به صحنه رویارویی پنهان و آشکار میان جمهوری اسلامی ایران و ائتلاف متکثر ضدایرانی بدل شده است. نفوذ کهنه و سازمان‌یافته اسرائیل، اتحاد ناپایدار و خطرناک میان نیروهای کردی سوریه و گروه‌های تروریستی مانند النصره تحت چتر حمایتی آمریکا، و بهره‌گیری از اپوزیسیون‌های قومی برای تخریب امنیت ملی ایران، همگی نشانه‌های واضح از پیچیدگی این میدان نبرد ژئوپلیتیکی‌اند.

 

در چنین فضایی، تنها با تلفیق هوشمند دیپلماسی پنهان و آشکار، بهره‌گیری از ظرفیت‌های محلی و منطقه‌ای، و نهادینه‌سازی پیوست‌های امنیتی-اقتصادی در تعامل با اقلیم کردستان، می‌توان از یک تهدید بلندمدت، فرصتی برای تثبیت منافع ملی ساخت.

۰ نظر ۲۰ تیر ۰۴ ، ۰۳:۲۳
محمد پور خوش سعادت

 

بازسازی غرور و برند ملی ایران

محمد پورخوش‌سعادت

در سحرگاهی که قلب ایران آماج حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفت، هدف صرفاً  براندازی یا زیرساخت‌های نظامی هسته ای  نبود؛ بخشی از آماج اصلی معطوف به ، بنیان‌های برند قدرت ملی، غرور تاریخی، و سیمای تمدنی ایران بود چرا که اسراییل هفتاد ساله از تمدن چند هزار ساله ایران و هویت تاریخی ایران آگاه بود , حمله‌ای که نه‌تنها سامانه‌های دفاعی را نشانه رفت، بلکه تعادل روانی جامعه را نیز هدف گرفت.

اما پرسش بنیادین این است: آیا این یورش، پایان برندایران قوی بود؟

حمله  نمونه‌ای کلاسیک از یک جنگ ترکیبی بود. در سطح سخت، مراکز حساس دفاعی را هدف گرفت. در سطح نرم، با جنگ روانی و عملیات رسانه‌ای، روایت دیپلماسی نهضتی و مقاومت را تخریب کرد. و در سطح شناختی، باور عمومی به توان دفاعی، انسجام ملی و امید به آینده را متزلزل ساخت. مهم ترین نکته اینکه رژیم ادراک بازدارندگی را هدف گرفت.

ادراک بازدارندگی در ذهن ایرانیان، طی سال‌ها بر چهار مؤلفه استوار بود:

نخست، باور به این‌که دشمن جرأت حمله ندارد؛ دوم، اعتماد به دستگاههای چند لایه اطلاعاتی کشور؛ سوم، اطمینان به امنیت نخبگان و شخصیت‌های کلیدی؛ و چهارم، تصویر ایران به‌عنوان یکی از امن‌ترین کشورهای منطقه.

حمله ۲۳ خرداد، همه این ارکان را به چالش کشید. نه‌تنها اقتدار دفاعی را خدشه‌دار کرد، بلکه احساس ناامنی را در میان نخبگان و مردم دامن زد و تصوری از بی‌پناهی در برابر تهدید خارجی پدید آورد.

 

با این حال، در ادبیات راهبردی، هر شوک، آغازی بالقوه برای یک روایت نوین است؛ به شرط آنکه مدیریت پس از بحران، هوشمند، شفاف و آینده‌نگر باشد.

پاسخ ایران، بی‌سابقه و چندلایه بود: از موشک‌های نقطه‌زن و حملات سایبری، تا اختلال در سامانه‌های هشدار دشمن. ( بدون استفاده تاکتیکی از همپیمانان نهضتی )

 اما فراتر از آن، پیامی در دل این واکنش نهفته بود:

قدرت ایران، صرفاً در پاسخ نیست؛ در توانایی خلق توازن نوین منطقه‌ای است( توازن وحشت)

این واکنش، نه صرفاً انتقام، بلکه تثبیت جایگاه ژئوپلیتیکی ایران بود. موشک‌ها، حامل پیامی نرم بودند: بازدارندگی، بدون پاسخ، مفهومی ندارد.

اگرچه این پاسخ، بخشی از غرور آسیب‌دیده ملی را ترمیم کرد، اما ترمیم نهایی، تنها از مسیر اعتماد عمومی، روایت هوشمندانه و همبستگی ملی می‌گذرد.

برای بازسازی برند ملی «ایران قوی»، به معماری چندسطحی نیازمندیم:

در سطح داخلی:

بازتعریف مفهوم قدرت ضروری است. قدرت ایران، صرفاً در بُرد موشک نیست، بلکه در تاب‌آوری، توان بازسازی، و تبدیل تهدید به فرصت است.

شهیدان ، نباید تنها در قاب سوگ باشند؛ باید به نمادهای هویت آینده بدل شوند.

ضروری‌ترین پروژه ملی، بازسازی اعتماد میان ملت و حاکمیت است؛ اعتمادی که با شفافیت، صداقت، پذیرش کاستی‌ها و اثبات کارآمدی احیا می‌شود.

 

در سطح منطقه‌ای و جهانی:

ایران باید به‌مثابه قربانی مقاوم تمدنی بازتعریف شود؛ کشوری که زیر آتش ائتلاف زور، همچنان توسعه‌خواه و فرهنگ‌مدار و حامی مظلوم مانده است.

دیپلماسی عمومی در کنار دیپلماسی نهضتی  باید فعال شود؛ دعوت از خبرنگاران، نخبگان و مستندسازان خارجی برای روایت ایران از درون، ضرورتی راهبردی است. الان وقت یاری گرفتن از دوستان نهضتی  ماست .

همچنین، مشروعیت حقوقی پاسخ ایران باید در نهادهای بین‌المللی با صراحت تبیین شود تا روشن گردد این اقدام، نه تجاوزگرانه، بلکه دفاعی و در چارچوب حفظ کرامت ملی بوده است.

آنچه امروز در برابر ایران قرار دارد، نه پیروزی کامل است و نه شکست مطلق. این یک وضعیت خاکستری است، که اگر دقت و مدیریت شود ، فرصتی تاریخی است:

فرصتی برای بازتعریف برند ملی در هم‌افزایی قدرت سخت و نرم؛

فرصتی برای گذار از ادبیات شعاری به گفتمان عقلانی قدرت؛

و فرصتی برای تثبیت ایران به‌مثابه کشوری مسئول، مقاوم و توسعه‌محور در نظم جدید منطقه‌ای.

برند «ایران قوی» اکنون در بزنگاهی بی‌سابقه قرار دارد؛ آزمونی که نه در میدان نبرد، بلکه در میدان روایت، اعتماد، و هویت ملی تعیین تکلیف خواهد شد.در عصر پساجنگ، اگر ایران بتواند:

از شهادت نخبگان، نماد بسازد نه خسارت؛

از ضعف‌ها، صداقت بیرون بکشد نه انکار؛

و از حمله دشمن، پیشرانی برای بازسازی تمدنی خلق کند؛

آنگاه برند «ایران قوی»، نه‌تنها ترمیم، بلکه در سطحی والاتر، بازتعریف خواهد شد:

برندی برخاسته از آتش، خون، و ایستادگی.

 


http://foumani.ir/post/110

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۴ ، ۲۰:۱۱
محمد پور خوش سعادت

ایران در میان سه زیست‌ دیجیتال

در عصر پلتفرم، جامعه ایران با نوعی شکاف تازه و عمیق مواجه است؛ شکافی که دیگر صرفاً اقتصادی یا طبقاتی نیست، بلکه در سطح تخیل اجتماعی، زبان ارتباط، و امکان گفت‌وگو شکل گرفته است. ایرانیان امروز، نه در یک جامعه رسانه‌ای مشترک، بلکه در سه زیست‌جهان کاملاً متفاوت زندگی می‌کنند: ایتا، اینستاگرام، و ایکس (توییتر سابق). هر یک از این فضاها، واقعیت خاص خود را می‌سازد، زبان و منطق خاص خود را دارد، و شکلی از جهان‌بینی را بازتولید می‌کند.

این گسست رسانه‌ای را باید فراتر از اختلاف سلیقه دیجیتال دید. آن‌چه در حال فرسایش است، سرمایه نمادین و فرهنگی مشترک ماست؛ پیوندی که لازمه هر نوع همزیستی و پیشرفت جمعی است.

ایتا را نمی‌توان تنها یک پیام‌رسان دانست. این فضا، بستر بازنمایی جریان‌های نهادی و هویتی است که حول محورهایی چون استقلال، امنیت و مقاومت فرهنگی شکل گرفته‌اند. کاربران این میدان دیجیتال، اغلب در پیوند با نهادها، رسانه‌های رسمی یا کنش‌گران فرهنگی‌ای‌اند که از گفتمان‌های رسمی استفاده می‌کنند.

ایتا به‌نوعی بازتاب ساختاری از قدرت نمادین جمهوری اسلامی در فضای آنلاین است. انسجام درونی آن بالاست، اما هم‌زمان ممکن است فاصله‌ای با دیگر میدان‌های اجتماعی و رسانه‌ای کشور ایجاد کند. با این‌حال، نمی‌توان نقش آن را در تولید روایت هویتی و بازتولید سرمایه مشروعیت نادیده گرفت.

در نقطه مقابل، اینستاگرام عرصه بازنمایی فردیت، زیبایی و مصرف است. ظاهراً  غیردولتی است، اما  حامل نوعی قدرت نرم و پنهان است. در این فضا، سوژه‌ها از طریق تصویر و سبک زندگی معنا می‌سازند و در مدار الگوریتم‌ها و احساسات حرکت می‌کنند.

قدرت در این‌جا نه از طریق قانون، بلکه از طریق نُرم‌سازی زیبایی، موفقیت، و نمایشِ لایف استایل و زندگی خوب اعمال می‌شود. اینستاگرام نوعی سیاست‌زدایی نرم را پدید می‌آورد؛ جامعه‌ای که از نزاع‌های گفتمانی خسته است، در مصرف و سبک زندگی پناه می‌گیرد. اما پیامد این پناهگاه دیجیتال، ممکن است نوعی بی‌تفاوتی عمومی و انقطاع از زیست سیاسی باشد.

ایکس اما میدان رزم گفتمان‌هاست؛ فضایی پُرشتاب، سیاسی و ستیزنده که در آن گروه‌های مختلف از کنش‌گران سیاسی و قومیتی تا فمینیست‌ها، عدالت‌خواهان و روشنفکران بر سر تعریف حقیقت، قدرت، و جامعه درگیر می‌شوند.

 

این فضا، امکان شکل‌گیری «زنجیره‌های هم‌ارز» گفتمانی را فراهم می‌آورد, یک روز حول مهسا، فردا درباره عدالت، و پس‌فردا پیرامون ناسیونالیسم یا سلبریتی‌ستیزی. با این حال، ایکس علیرغم پویایی و آزادی‌اش، از انسجام پایدار گفتمانی بی‌بهره است. روایت‌ها می‌آیند و می‌روند؛ بدون آن‌که امکان پیوندی فراگیر ایجاد شود.

مشکل امروز ما فقط تفاوت در پلتفرم‌ها نیست؛ بلکه غیبت زبان مشترک برای گفت‌وگو و درک متقابل است. ما با سه جامعه شکل یافته رسانه‌ای روبه‌رو هستیم که نه فقط یکدیگر را نمی‌فهمند، بلکه گاه عمداً نمی‌خواهند بفهمند. هر یک در منطق خود زیست می‌کند و دیگران را بی‌اعتبار می‌شمارد.

ادامه این وضعیت، به فقدان هژمونی ملی در حوزه دیجیتال  خواهد انجامید. نه ایتا می‌تواند نماینده کل ایران باشد، نه اینستاگرام توان تولید سیاست دارد، و نه ایکس می‌تواند شکاف‌های اجتماعی را به انسجام بدل کند. در چنین شرایطی، قدرت ملی نه در تقابل این فضاها، بلکه در ایجاد پیوندی جدید میان آن‌هاست.

برای برون‌رفت از این وضعیت، ما نیازمند پروژه‌ای ملی و گفت‌وگویی هستیم که «ایران» را به‌مثابه دال مرکزی بازتعریف کند؛ نه صرفاً به‌عنوان مرز جغرافیایی یا هویت ایدئولوژیک، بلکه به‌عنوان بستری برای گفت‌وگو، تفاهم و بازسازی تخیل جمعی ما ایرانیان

تنها از مسیر پیوند دادن این زیست‌جهان‌های گسسته می‌توان به انسجام اجتماعی، سرمایه نمادین و پیشرفت ملی رسید. تقویت زبان مشترک، فهم متقابل و سرمایه اجتماعی، نه فقط ضرورتی فرهنگی، بلکه یک نیاز استراتژیک است. در جهانی که ایران دشمنان بیرونی و بحران‌های درونی دارد، تنها انسجام درونی حول محور ما  می‌تواند ضامن بقا، توسعه و اقتدار ملی باشد.

پلتفرم‌ها میدان‌اند، و میدان‌ها ساختار قدرت‌اند. آینده ایران در گرو آن است که بتواند در دل این میدان‌های متکثر، پروژه‌ای برای زیستنِ باهم خلق کند؛ پروژه‌ای که راه را نه به‌سوی سکوت، بلکه به‌سوی زبان مشترک آینده ایرانیان بگشاید.

 
http://foumani.ir/post/109

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۴ ، ۱۵:۲۵
محمد پور خوش سعادت

ضرورت بازتعریف دیپلماسی ایران در آذربایجان

محمد پور خوش سعادت

تحولات قفقاز جنوبی، به‌ویژه رفتارهای اخیر دولت جمهوری آذربایجان، بار دیگر یک پرسش قدیمی را در دستور کار سیاست خارجی و امنیت ملی ایران قرار داده است: آیا صرف دیپلماسی رسمی می‌تواند پاسخ‌گوی تهدیدهای ترکیبی در حاشیه شمالی ایران باشد؟

آنچه امروز در باکو می‌گذرد، صرفاً یک مناسبات مرزی یا تنش در روابط دوجانبه نیست. ما با دولتی مواجهیم که به پروژه‌ای امنیتی–ژئوپلیتیکی برای بازیگران فرامنطقه‌ای تبدیل شده است. ساختار متمرکز، خالی از مردم‌سالاری، و وابسته به ائتلاف‌های نظامی–اطلاعاتی خارجی، آذربایجان را از یک کشور مستقل به نوعی “پادگان نیابتی” در مرزهای شمالی ایران تبدیل کرده است.

از همین زاویه است که باید به حضور اطلاعاتی اسرائیل، استقرار تجهیزات شنود، و پرواز پهپادهای شناسایی و جنگنده های این رژیم از خاک آذربایجان به‌سمت مرزهای ایران نگاه کرد. این اقدامات، صرفاً مصداق رفتارهای خصمانه نیستند؛ بلکه نشانه‌هایی از تبدیل یک دولت به ابزار مهار منطقه‌ای جمهوری اسلامی است.

از سوی دیگر، نباید جامعه آذربایجان را با دولت آن یکی گرفت. اقشار قابل توجهی از مردم این کشور، زیر فشار فقر ساختاری، سانسور رسانه‌ای، سرکوب مذهبی، و تبعیض‌های نهادینه زندگی می‌کنند. ساختار سیاسی باکو جامعه‌ای بی‌صدا ساخته، اما نه خاموش.

تا اینجای کار، ایران به دلایل راهبردی، با رویکردی صبورانه و رسمی با تحرکات باکو مواجه شده است. اما داده‌های جدید از تحرکات نظامی، تجزیه‌طلبی و اهانت های رسانه‌ای، و تحرکات اطلاعاتی، نشانه‌هایی هستند که وقت عبور از صبر استراتژیک فرارسیده است.

 

دیپلماسی دفاعی–امنیتی ایران باید سطح عملیاتی خود را از تذکرهای رسانه‌ای به سطح بازدارندگی نرم و سخت ارتقا دهد. این به معنای تقویت زیرساخت‌های اطلاعاتی در قفقاز، ارتباط با گروه‌های مدنی سرکوب‌شده، اعمال فشار فرهنگی، و حتی بازآرایی محدود امنیتی در مرزهاست. امنیت، امروز فقط با قدرت نظامی حاصل نمی‌شود؛ بلکه با بازسازی اقتدار نرم در پیرامون ملی، بر پایه پیوندهای تمدنی، مذهبی و تاریخی حاصل می‌شود.

در نهایت، مسأله اصلی نه فقط رفتارهای باکو، بلکه ماهیت ائتلافی است که آذربایجان را به ابزار تهدید بدل کرده است. این همان ائتلافی است که از اوکراین تا سوریه، از غزه تا عراق، به دنبال محاصره راهبردی ایران است. قفقاز، در این پروژه، یک گلوگاه است.

اگر ایران به‌موقع وارد بازتعریف نقش خود در قفقاز نشود، باید منتظر ظهور یک اسرائیل دوم در مرزهای شمالی باشد؛ اسرائیلی بی‌پرچم، اما با همان مأموریت.

 

 

http://foumani.ir/post/108

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۳ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۵
محمد پور خوش سعادت

جنگ روایت‌ها جبهه فراموش شده

در جهان امروز، پیروزی در جنگ‌ها تنها با قدرت نظامی رقم نمی‌خورد؛ آنچه تعیین‌کننده‌ است، میدان تصویر، روایت و اقناع افکار عمومی است. تجاوز نظامی اسرائیل به ایران با عنوان «شیر خیزان» بی‌تردید نقطه عطفی در ژئوپلیتیک منطقه بود و نوعی بازتعریف از توازن وحشت و بازدارندگی. اما در میدان ادراک و روایت، ماجرا شکل دیگری داشت.

 

اسرائیل به شکلی حساب‌شده، ساختاریافته و حرفه‌ای در میدان رسانه‌ای ظاهر شد. این رژیم سال‌هاست که افکار عمومی را به‌مثابه یک جبهه مستقل، مدیریت و مهندسی می‌کند. از تربیت سخنگویان مسلط و برندینگ چهره‌های نظامی گرفته تا استفاده از بازوهای تبلیغاتی در سطوح رسمی و مردمی، همه در خدمت بازآفرینی روایتی از مظلومیت و مشروعیت قرار دارند. حتی شکست نیز، با زبانی روایت می‌شود که مخاطب را سردرگم و در نهایت همراه می‌کند.

 

در مقابل، جمهوری اسلامی در این بزنگاه، بار دیگر در میدان روایت، با فقدان تصویر واحد، صدای همدل‌کننده و چهره‌ای معتبر و مردمی برای ارتباط مؤثر، دچار انفعال شد. نیروهای مسلح کشور، فاقد چهره‌هایی‌اند که پیش از بحران، با افکار عمومی گفت‌وگو کرده و سرمایه اجتماعی رسانه‌ای اندوخته باشند. سخنگوهایی که در اوج بحران معرفی می‌شوند، نمی‌توانند خلأ مزمن ارتباط و روایت‌گری را پر کنند.

 

حتی اقدام اخیر در معرفی سخنگویان رسمی برای ستاد کل و سپاه، نتوانست خلأ فقدان چهره‌های باورپذیر را جبران کند. ما نه روایت‌گری ملی داریم، نه نماد همدلی، نه زبان مردم‌فهم، و نه تصویری قابل باور. این کمبود، در روزهای نخست پس از حمله، به سکوتی تلخ و قابل تأمل انجامید؛ سکوتی که از منظر متخصصان ارتباطات، نشانه‌ای جدی از فروپاشی جبهه ادراک بود.

 

وضعیت صداوسیما نیز بهتر از این نبود. رسانه ملی، به‌مثابه نهاد رسمی روایت‌سازی، آن‌چنان بی‌اثر شده که حتی در شرایط قطع اینترنت نیز، صدایش به مردم نرسید. در کنار موفقیت نظامی، این یک شکست آشکار در عرصه اقناع و همراه‌سازی افکار عمومی است.

 

بی‌اعتمادی عمومی به صداوسیما، حاصل سال‌ها روایت‌ یک‌سویه، نادیده‌گرفتن واقعیت‌ها، و بی‌توجهی به افق فکری جامعه است. امروز، حتی روایت یک نبرد ملی با دشمن خارجی نیز، نمی‌تواند از سوی این رسانه نمایندگی شود.

 

نمونه‌ای مانند خانم سحر امامی، که با حضور رسانه‌ای‌اش نقشی مؤثر ایفا کرد، هرچند بارقه‌ای امید بود، اما یک چهره نمی‌تواند بار کل ساختاری فرسوده، بی‌جان و بی‌اعتبار را به دوش بکشد. صداوسیما برای ایفای نقش مؤثر، نیازمند بازسازی بنیادین سرمایه ارتباطی و اعتماد عمومی است.

 

در این میان، شگفت‌انگیزترین رخداد، واکنش جامعه ایرانی بود؛ واکنشی خودجوش، همدلانه و ملی که فراتر از نهادهای رسمی و برخلاف ناکارآمدی رسانه‌های حکومتی، شکل گرفت. این واکنش را نمی‌توان دستاورد رسانه رسمی دانست، هرچند تلاش‌هایی برای مصادره آن به چشم می‌خورد.

 

بسیاری از منتقدان سیاست‌های رسمی، که خود سال‌ها از روایت‌های غالب زخم خورده بودند، در این لحظه تاریخی، از حیثیت ملی دفاع کردند. این هم‌صدایی، نه نتیجه عملیات تبلیغاتی، بلکه برآمده از حافظه تاریخی، غرور زخمی اما زنده ایرانی، و مؤلفه دیرپای دفاع از مام میهن بود.

 

در این میان، سکوت برخی چهره‌هایی که با سرمایه عمومی برایشان برندینگ رسانه‌ای صورت گرفته بود، و در بزنگاه‌ها خاموش ماندند، جای پرسش دارد؛ سکوتی که فراموش‌شدنی نیست و نمی‌توان از کنار آن به‌سادگی گذشت.

 

در واقع، سرمایه‌ای که در این بحران فعال شد، از دل نهادهای رسمی بیرون نیامد، بلکه از بطن جامعه برآمد؛ از حافظه جمعی، از ناخودآگاه ملی، و از درک خطر تجزیه ایران. جامعه به‌درستی فهمید که عملیات «شیر خیزان» بیش از آن‌که درباره هسته‌ای یا موشکی باشد، برای ضربه به تمامیت ایران بود، و واکنش نشان داد.

 

اکنون، زمان بازنگری است. بیش از هر دوره‌ای، نیازمند بازسازی رسانه ملی، پرورش چهره‌های معتبر و همدل، تعریف الگوهای نوین روایت‌گری، و استفاده از ظرفیت رسانه‌های مستقل هستیم. نمی‌توان همواره بر نفرت از دشمن حساب کرد. باید روایت خود را ساخت، سرمایه رسانه‌ای آفرید، و سخنگویانی تربیت کرد که مردم، پیش از بحران، آن‌ها را بشناسند، باور کنند و بپذیرند.

 

بی‌تردید، تقابل با خصم صهیونیستی ادامه خواهد داشت. اما اگر ندانیم کجا ایستاده‌ایم، و توانایی‌های ادراکی خود را نشناسیم، حتی پیروزی نظامی نیز ممکن است نادیده گرفته شود.

https://eitaa.com/foumani

http://foumani.ir/post/107

۰ نظر ۱۳ تیر ۰۴ ، ۱۹:۴۰
محمد پور خوش سعادت

 دو پرچم، یک ملت

محمد پور خوش‌سعادت

در اوج دفاع مقدس ۱۲روزه و پسا اتش بس اول, موجی از خلاقیت‌های فرهنگی در کشور شکل گرفت؛ از آثار صوتی و تصویری تا شبکه های اجتماعی ، همه نشانی از تلاش جامعه برای بازخوانی هویت جمعی  در تقابل با دشمن داشتند.

 در میان این تولیدات، چهار نمونه برایم جالب تر از دیگران بود :

مداحی «بپا خیزید» از مهدی رسولی، با لحنی حماسی و بیدارگر؛قطعه‌ی «علاج» از محسن چاوشی، با مفاهیمی از شرافت و مقاومت؛  نوحه‌سرایی محمود کریمی با برداشتی نو از سرود ملی «ای ایران»؛ مداحی مصطفی راغب در یزد با محوریت وطن‌دوستی و ایران‌گرایی.

این آثار در قالبی ترکیبی از هنر و آیین مذهبی، تصویری تازه از حماسه ارائه دادند. حماسه‌ای که نه صرفاً دینی است، نه صرفاً ملی؛ بلکه زاده‌ی پیوند دو ریشه‌ی هویتیِ ایرانیان است: عاشورا و ایران‌زمین.

این تلاقی نشان‌دهنده‌ی گفتمانی موجود در فرهنگ معاصر ایران است؛ گفتمانی که تلاش می‌کند مذهب و ملیت را در یک افق مشترک تعریف کند.

در طول تاریخ، حماسه در ایران همواره نقشی محوری در شکل‌گیری هویت جمعی داشته است. از شاهنامه‌ی فردوسی تا  عاشقانه‌ی نظامی، از داستان سیاوش و آرش گرفته تا پرواز روحانی منطق‌الطیر، همه در خدمت ساختن مفهومی از انسان شریف، وطن‌دوست، و فداکار بوده‌اند.

 این حماسه ها نوعی انرژی فرهنگی و روانی است که در ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان جریان دارد.

با ورود تشیع به ایران، این روح حماسی در قالبی تازه بروز کرد(عاشورا) حماسه‌ای که در آن، پیروزی نه در غلبه‌ی ظاهری، بلکه در ایستادگی و فداکاری تعریف می‌شود. از  روضه‌ها و تعزیه‌ها، از متون دینی تا انقلاب و دفاع مقدس، این روایت عاشورایی به بخش جدایی‌ناپذیر هویت ایرانیان تبدیل شد.

در عرصه‌ی سیاست‌گذاری فرهنگی، یک پرسش اساسی وجود دارد: آیا می‌توان حماسه‌ی ملی و حماسه‌ی مذهبی را در یک افق فرهنگی به هم رساند؟

طی چهار دهه‌ی گذشته، تمرکز اصلی  بر گسترش گفتمان عاشورا و مقاومت بوده است؛ با این حال، در این میان، اسطوره‌های ملی ایرانی از کوروش و آرش تا بابک و فردوسی یا به حاشیه رانده شدند یا با سوءظن  مواجه گشتند. این تفکیک، اما با زندگی و احساس مردم ایران هم‌خوانی ندارد.

مردم ایران همان‌هایی هستند که هم در هیئت‌ها سینه می‌زنند، هم شاهنامه را با بغض و افتخار می‌خوانند. هم با حسین (ع) اشک می‌ریزند، هم سیاوش را از خویشان دیرین خود می‌دانند. این نه تناقض است و نه دوگانگی؛ بلکه ظرفیت کم‌نظیر فرهنگی این ملت برای هم‌زیستی ریشه‌های گوناگون هویتی است.

آثاری که اخیراً منتشر شدند، به‌روشنی از تمایل تاریخی و اجتماعی برای پیوند زدن این دو نوع حماسه حکایت دارند

این آثار، هر یک گواه آن‌اند که فرهنگ ایرانی نه می‌خواهد از عاشورا دل بکند و نه از ایران. اما همچنان برخی صداها تلاش دارند یکی را علیه دیگری تعریف کنند: یکی ایران‌دوستی را به ناسیونالیسم افراطی فرو می‌کاهد و دیگری عاشورا را در آیین‌های محدود می‌بیند. این هر دو رویکرد، آگاهانه یا ناآگاهانه، به تضعیف هویت ایرانی دامن می‌زنند.

امروز بیش از هر زمان، ایران به بازنگری در سیاست‌های فرهنگی خود نیاز دارد؛ نگاهی که در آن مذهب در دل فرهنگ ایرانی زنده باشد، و ایران‌دوستی در متن باورهای دینی معنا بگیرد. هویت فرهنگی نه با حذف، بلکه با ترکیب خلاقانه‌ی ریشه‌ها ساخته می‌شود.

در جهانی که بسیاری به دنبال مخدوش کردن چهره‌ی هویت ایرانی‌اند، حفظ و تقویت این هم‌افزایی حیاتی‌تر ازهمیشه است.آینده‌ی ایران به نسلی نیاز دارد که با آگاهی، افتخار، و الهام، این هویت مشترک را پاس دارد.

سپهبد شهید محمد باقری دریک رویداد تاریخی در تخت‌جمشید ایستاد و گفت: «ما آمده‌ایم از این مرز و بوم دفاع کنیم؛ هم با ایمان‌مان، هم با جان‌مان.» او زودتر از بسیاری فهمید که دو پرچم داریم، اما یک ملتیم.

 


http://foumani.ir/post/106

https://eitaa.com/foumani

 

 

۰ نظر ۱۲ تیر ۰۴ ، ۱۹:۱۶
محمد پور خوش سعادت

خیانت، پژواک گسل‌های ماست

محمد پور خوش‌سعادت  

در تاریخ ایران، پیش از آن‌که مرزهای جغرافیایی شکسته شوند، مرزهای اعتماد، عدالت و هویت در درون فرو ریخته‌اند. خیانت، واژه‌ای تلخ و زخمی تاریخی‌ست که از ترکمانچای تا خرمشهر، از سقوط تبریز تا کربلای چهارو جنگ تحمیلی دوازده روزه صهیونیسم با ایران , رد پایش را در حافظه‌ی ما گذاشته است. اما اگر از حصار نگاه‌های احساسی فراتر برویم، خیانت نه یک انحراف فردی، بلکه بازتاب ساختارهای معیوب اجتماعی و شکاف‌های عمیق ملی‌ست.

جامعه‌شناسی خیانت، ما را از تمرکز بر چهره‌های خائن به سمت پرسش‌های بنیادی‌تر می‌برد: چرا خیانت ممکن شد؟ چه گسل‌هایی در دل جامعه آن را تسهیل کردند؟ و چگونه می‌توان از تکرار آن جلوگیری کرد؟

در حافظه‌ی تاریخی ما، چهره‌های خیانت آشنا هستند: فرماندهی که میدان را ترک کرد، وزیری که سند امتیاز فروشی را امضا کرد، یا حزبی که به دامان بیگانه پناه برد. اما این چهره‌ها، نمایندگان دوره‌هایی هستند که در آن، ملت و دولت از یکدیگر گسسته بودند.

پیش از خیانت، همیشه شکافی بوده است؛ گسلی میان مردم و حاکمیت، نابرابری‌های انباشته، تبعیض‌های تاریخی، و فسادی که مشروعیت قدرت را فرو ریخته است. از اشراف ساسانیِ واپس‌نشسته تا درباریان مغولی که با دشمن هم‌پیمان شدند، از امتیازفروشان قاجار تا خائنان جنگ تحمیلی، همه در بستری خیانت کردند که هویت جمعی از هم گسیخته بود.

چهار زمینه‌ٔ تکرارشونده، بستر خیانت را شکل داده‌اند:

          1.      فقدان هویت ملی مشترک

          2.      فقر و فساد و بی‌عدالتی  

          3.      انباشت تبعیض و تحقیر گروه‌های اجتماعی

          4.      ضعف آموزش تاریخی و ناآگاهی مدنی

 

در چنین وضعی، خیانت نه یک استثنا، بلکه واکنشی اجتماعی‌ست. فرد خائن، آینه‌ای‌ست روبه‌روی ما، نه صرفاً شخصی سرکش، بلکه تجسم بحرانی جمعی.

وقتی دولت‌ها صرفا زبان قدرت را می‌فهمند، نخبگان از مردم جدا می‌شوند، شهروندان احساس بی‌تعلقی می‌کنند، و تاریخ در مدارس تحریف یا سانسور می‌شود (گذشتگان همه بد بودند و خراب ! ماخوبیم ! ) ، جامعه به تدریج آمادگی آن را پیدا می‌کند که اگر خوبی اینست پس چه نیازی به وفاداری ! و آمادگی اینکه  از درون خنجر بخوردرا به دست خود فراهم میکنیم .

فردوسی، با صدایی کهن اما زنده، هشدار داده بود:

«نهان با بدان، دوستی کس نکرد / که ناگه به جانش نباید نبرد»

اعتماد به ساختارهایی که میتوانند فاسد بشوند و بخاطر برخی رودربایستی ها با این فساد برخوردی نمیشود ، ساده‌انگاری در برابر وابستگان بی‌ریشه‌ی قدرت که همه را دزد و خیانت کار و وابسته میدانند ، یا خوش‌بینی به بیگانگانِ آشکار و پنهان، دیر یا زود به فاجعه ختم می‌شود. زخم‌هایی که از خیانت بر جای می‌ماند، تنها پیکر دولت یا قوای نظامی را نمی‌درد؛ بلکه اعتماد عمومی و سرمایه ملی را از هم می‌پاشد.

اگر بخواهیم کشور را از تکرار خیانت نجات دهیم، راهش نه فقط مجازات عاملان، بلکه درمان بسترهاست:

          •       در آموزش، با بازنویسی صادقانه‌ی تاریخ، بدون شعار و سانسور.

          •       در نهادهای قدرت، با تقویت پاسخ‌گویی و شفافیتو عدالت و مبارزه بافساد

          •       در رسانه‌ها، با ترویج گفت‌وگو به جای تخریب.

          •       در جامعه، با احیای حس تعلق، مشارکت و اعتماد.

 

پرسش اصلی امروز این است:

آیا ایران، همچنان «سرزمین مشترک» همه‌ی ساکنانش است؟

آیا شنیدن واژه «ایران» حس خوب منتقل میکند ؟

آیا اقوام، طبقات، نخبگان، نسل‌ها و مذاهب، در فضایی مبتنی بر احترام و شنیده‌شدن زندگی می‌کنند؟

اگر پاسخ منفی‌ست، خطر خیانت نه فقط یک گزاره تاریخی ، بلکه یک احتمال تکرارشونده است.

خیانت، در نهایت، نه پایان تاریخ، که نشانه‌ی یک درد عمیق است.

و اگر آن را درست بخوانیم، شاید هنوز فرصتی برای درمان باقی‌ست.

 

http://foumani.ir/post/105

https://eitaa.com/foumani

۰ نظر ۱۲ تیر ۰۴ ، ۱۴:۵۵
محمد پور خوش سعادت

از تمرین ذهنی حمله به تهران تا جهنم فومن

محمد پورخوش‌سعادت

اواخر سال ۱۳۹۰، در پیاده‌روی خیابان انقلاب، نزدیک دانشگاه تهران، جلوی یکی از دستفروش‌ها ایستاده بودم. یکی از دی وی دی ها توجهم را جلب کرد,  بازی (Battlefield 3)خریدمش . فکر نمی‌کردم روزی برسد که بخواهم بیش از چهارده سال بعد ، درباره همان بازی بنویسم؛ نه از زاویه گرافیک و گیم‌پلی، بلکه از منظر راهبردی، ژئوپلیتیکی و آینده‌نگرانه.

 یک بازی تیراندازی که تمرکز آن بر جنگ‌های مدرن و عملیات‌های نظامی پیشرفته است. اما چیزی که این بازی را از سایر مشابه متمایز می‌کند، انتخاب ایران، به‌ویژه تهران و فرودگاه مهرآباد، به‌عنوان یکی از صحنه‌های اصلی نبرد است.

در یکی از مراحل بازی، خلبان آمریکایی از ناو هواپیمابر برخاسته و وارد حریم هوایی ایران می‌شود. او فرودگاه مهرآباد را هدف قرار می‌دهد، سامانه‌های پدافند هوایی را منهدم می‌کند و فرماندهان نظامی (احتمالاً وابسته به سپاه) را از بین می‌برد. در مأموریتی دیگر، بازیکن در منطقه سلیمانیه، در نزدیکی مرز ایران و عراق، با گروه‌های شبه‌نظامی درگیر می‌شود و این عملیات در نهایت به شناسایی تهدیدات هسته‌ای و بازداشت فرمانده یک گروه شبه‌نظامی ختم می‌شود.

در نگاه اول، ممکن است این‌ها فقط صحنه‌هایی دریک بازی جنگی به‌نظر برسند، اما حقیقت چیز دیگری‌ست.

 بازی‌های ویدیویی دیگر فقط ابزار سرگرمی نیستند. آن‌ها به ابزاری برای آموزش غیررسمی جنگ، شبیه‌سازی ذهنی درگیری، و آماده‌سازی روانی نسل جوان برای سناریوهای خاص ژئوپلیتیکی تبدیل شده‌اند.

بازی‌هایی مانند  Battlefield 3  نشان می‌دهند که طراحی و انتخاب صحنه‌ها تصادفی نیست. انتخاب تهران به‌عنوان هدف، در یک بازی بین‌المللی، بخشی از یک روایت بزرگ‌تر است .

ساخت تصویر ذهنی از دشمن، ساده‌سازی جنگ، و نرمال‌سازی حملات پیشگیرانه برای مخاطب نوجوان غربی

نسلی که در سال ۲۰۱۱ پای این بازی‌ها نشست، امروز در سال ۲۰۲۵ در موقعیت‌هایی در ساختارهای اطلاعاتی، نظامی و سایبری قرار دارد. نوجوانی که در گذشته با کنترلر در دست، عملیات تهاجمی علیه ایران را در بازی تمرین می‌کرد، امروز ممکن است در نقش افسر هدایت پهپاد در خاورمیانه، کارشناس سایبری در ناتو یا تحلیلگر اطلاعاتی در واشنگتن یا تلاویو  نشسته باشد. او نه‌تنها با جغرافیای تهران آ شناست، بلکه حمله به فرودگاه مهرآباد را بارها و بارها در ذهن خود تمرین کرده است.وهمچنین کشتن نیروهای دشمن را.

این بازی فقط یک سرگرمی نبود؛ نوعی تمرین نظامی آینده‌نگرانه برای جنگ احتمالی آینده بود. اهداف راهبردی مشخصی پشت این طراحی نهفته بود

شرطی‌سازی نسل نوجوان از مفهوم دشمن ، مهندسی ادراک، تسلط ذهنی بر جغرافیای دشمن و تسهیل توسعه ابزارهای آموزش نظامی

 این بازی اما تنها نمونه نیست, در بازی (Call of Duty) ، چه در نسخه ۲۰۰۷ و چه ۲۰۱۹، بارها با سناریوهایی مواجهیم که حملات نظامی به کشورهای غرب آسیا ، مداخلات پیشگیرانه، عملیات مخفیانه در خاک دشمن و هدف‌گیری افراد یا گروه‌هایی شبیه ایرانی‌ها را ترویج می‌کند.

 در بازی (Six Days in Fallujah)نیز، عملیات نظامی آمریکا در عراق، به‌گونه‌ای روایت می‌شود که خشونت نظامی با پوشش روایتی اخلاقی، پاکیزه و قابل‌دفاع به نوجوان بازیکن غربی ارائه می‌شود. این‌ بازی‌ها، بخش مهمی از یک پروژه فرهنگی عظیم‌اند؛ پروژه‌ای برای پرورش نسل‌هایی که از کودکی با درک ژئوپلیتیکی از دشمن و آمادگی ذهنی برای مشارکت در درگیری‌های آینده رشد می‌کنند.

 

در سال ۲۰۲۵، بسیاری از تهدیداتی که در Battlefield 3 روایت شده بود، با فضای واقعی سیاست جهانی علیه ایران هم‌پوشانی دارد و حملات  و ترورهای سبعانه ۱۲ روزه اسرائیل و آمریکا که تحت عنوان عملیات پیشدستانه علیه زیرساخت‌های ایران و با ترور دانشمندان و فرماندهان ارشد نظامی انجام شده‌اند. گویی ما در حال زندگی در نسخه‌ای واقعی از همان بازی‌ای هستیم که روزی آن را فقط بازی می‌دانستیم.

اما پرسش تلخ اینجاست, ما در برابر این روایت‌سازی قدرتمند فرهنگی راهبردی چه کرده‌ایم؟ نوجوانان آن‌سوی مرز، با دقیق‌ترین شبیه‌سازهای جنگی، با تمرکز بر تحلیل، فناوری، زبان، روایت و درک میدان نبرد تربیت شده‌اند. در داخل اما، پاسخ ما به این آینده‌نگاری پیشرفته، چه بوده است ؟

البته خیلی بد بینانه است ولی من یک نمونه  اخیرا سراغ دارم !

 جهنم نمایشی فومن رویدادی پرهزینه هیجانی و فاقد درک استراتژیک  چنین اقدامات نسنجیده ، وقتی در کنار پروژه‌های پیچیده فرهنگی نظام سلطه قرار می‌گیرند، تفاوت‌ها را فریاد می‌زنند , کمی تامل کنیم .

 

www.foumani.ir

www.instagram.com/pourkhoshsaadat/

telegram.me/mohammadpourkhoshsaadat

https://eitaa.com/foumani

http://foumani.ir/post/104

۰ نظر ۱۱ تیر ۰۴ ، ۲۲:۳۰
محمد پور خوش سعادت

 

بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک؛ زنگ بیدارباش برای تهران و مسکو

محمد پور خوش‌سعادت

بازداشت دو خبرنگار ارشد خبرگزاری اسپوتنیک در جمهوری آذربایجان، رخدادی نیست که بتوان آن را صرفاً در چارچوب منازعات رسانه‌ای یا اختلافات دیپلماتیک ساده تحلیل کرد. این اقدام، در واقع نماد یک گسست ژئوپلیتیکی معنادار است؛ نشانه‌ای از تغییر موازنه قدرت در قفقاز جنوبی، و نقطه عطفی در جهت‌گیری استراتژیک باکو از نظم اوراسیایی به سمت ائتلاف‌های غرب‌محور.

طی دو دهه گذشته، سیاست خارجی جمهوری آذربایجان بر مبنای تعادل‌گرایی میان چهار قدرت پیرامونی ایران، روسیه، ترکیه و غرب استوار بوده است. اما امروز، تحولی بنیادین در حال وقوع است: عبور از تعادل به سوی هم‌سویی عملیاتی با آنکارا، تل‌آویو و واشنگتن.

در این معادله، آذربایجان نه‌تنها به شریکی راهبردی برای ترکیه در پروژه  توران بزرگ  بدل شده، بلکه به نقطه فشار چندمنظوره علیه ایران و روسیه نیز تبدیل شده است. حمایت‌های اسرائیل و آمریکا از باکو فراتر از مناسبات نظامی و اقتصادی رفته و به سطح همکاری اطلاعاتی، امنیتی و ایدئولوژیک رسیده است.

از جمله مصادیق این وضعیت جدید می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

          •        استقرار تجهیزات شنود و پایش در نزدیکی مرزهای ایران؛

          •        فروش پهپادهای پیشرفته اسرائیلی و آموزش نظامی؛

          •        حمایت از پروژه‌های انرژی‌ای که روسیه و ایران را دور می‌زنند؛

          •        ترویج گفتمان (آذربایجان جنوبی)  با هدف شکستن انسجام ملی ایران.

این اقدامات، در کنار مشارکت عملیاتی باکو در پروژه‌های ناتو‌محور، نشان از بازتعریف نقش ژئوپلیتیک آذربایجان به‌مثابه یک (پایگاه خط مقدم) در نبردهای نوین منطقه‌ای دارد.

در این میان، ترکیه با ایدئولوژی پان‌ترکیسم و هدف اتصال فرهنگی سیاسی ترک‌زبانان از آناتولی تا ترکستان چین، از آذربایجان به‌عنوان حلقه طلایی زنجیره خود استفاده می‌کند. پروژه کریدور زنگزور نیز عملاً، تلاش برای حذف ایران از معادلات ترانزیتی و اتصال مستقیم ترکیه به دریای خزر و آسیای میانه است.

اما پرسش اساسی این است: ایران و روسیه در برابر این تغییر شتابان چه کرده‌اند؟  

روسیه، گرفتار در باتلاق جنگ اوکراین، به‌تدریج حضور سنتی خود را در قفقاز از دست می‌دهد. جمهوری آذربایجان از این خلأ نهایت بهره‌برداری را می‌برد و مرزهای نفوذ روسیه را به چالش می‌کشد , بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک دقیقاً در همین راستاست.

ایران نیز، اگرچه نسبت به تحرکات اخیر باکو آگاه است، اما تاکنون نتوانسته راهبردی منسجم، چندلایه و فعال در پاسخ به این تحولات ارائه دهد. تکیه صرف بر اهرم‌های امنیتی داخلی در برابر پان‌ترکیسم، بدون پاسخ ژئوپلیتیکی و فرهنگی، راه به جایی نمی‌برد.

نگرانی دیگر، نفوذ نحله‌های پان‌ترک مذهبی ( پانترک الهی)  در بدنه داخلی جمهوری اسلامی است؛ جریاناتی که به‌طور ناهمسو با منافع ملی، بعضاً در گفتمان و عمل، با پروژه‌های فرامرزی ترکیه هم‌پوشانی پیدا می‌کنند. این وضعیت، پتانسیل خطرناکی برای تضاد درونی در سیاست قفقازی ایران به‌وجود آورده است.

بازداشت خبرنگاران اسپوتنیک نه فقط پیامی سیاسی به کرملین، بلکه زنگ هشداری برای تهران است: نظم قدیمی قفقاز در حال فروریختن است. جمهوری آذربایجان دیگر نه بازیگر کوچک منطقه‌ای، بلکه به یکی از گره‌گاه‌های نبرد ژئوپلیتیک جهانی بدل شده است.

در چنین شرایطی، تهران و مسکو چاره‌ای جز بازتعریف فوری سیاست قفقازی خود ندارند. این بازتعریف باید تلفیقی از اقدامات اطلاعاتی، دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و ائتلاف‌سازی منطقه‌ای باشد. در غیر این صورت، قفقاز جنوبی به زمین بازی دیگران تبدیل خواهد شد؛ زمینی که بازیگران بومی آن دیگر کنش‌گر نیستند، بلکه مهره‌هایی در بازی بزرگ‌تر هستند.

۰ نظر ۱۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۴۰
محمد پور خوش سعادت

بحران نفوذ و ضرورت بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی

محمد پور خوش سعادت

ترور و شهادت دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان ارشد نظامی، و ضربات اطلاعاتی بی‌سابقه‌ای که بر پیکره امنیت ملی ایران  در ماه‌های اخیر و جنگ 12 روزه  وارد شده، این پرسش حیاتی را مطرح می‌کند:

آیا این جنگ را باید صرفاً در میدان نظامی ارزیابی کرد؟ یا مسئله فراتر رفته و به عمق ساختارهای دفاعی، امنیتی و حتی هویتی ما رخنه کرده است؟

در ایران، سنت روایت‌سازی حماسی ریشه‌ای دیرینه دارد؛ بازتاب هزاران سال زیست در فلاتی که همیشه در محاصره دشمنان بوده است. فرهنگ «همیشه پیروز»، ضرورتی تاریخی برای بقا بوده که در آثار مکتوب شاعران و سیاستنامه نویسان به وضوح نمایان است ، اما امروز، اگر این روایت در سطوح اجرایی و عملیاتی  جایگزین تحلیل واقع‌بینانه و بازسازی عقلانیت دفاعی شود، ما را نه به سوی پیروزی، که به سوی خطاهای راهبردی هدایت می‌کند.

جنگ دوازده روزه ، صرفاً مجموعه‌ای از تبادل آتش و عملیات موشکی نبود. بلکه آزمونی برای دکترین دفاعی ما، نظام فرماندهی‌مان، انسجام اطلاعاتی‌مان، و میزان واقعی سرمایه وفاداری درون‌ساختاری انسجام ملی و سرمایه اجتماعی  بود. و در این آزمون، نه‌همه‌چیز سفید بود، نه تماماً سیاه.

آنچه در میدان رخ داد، الگویی کامل از جنگ ترکیبی بود:

ترکیبی از هوش مصنوعی، عملیات روانی، جنگ سایبری، ترور هدفمند و آتش کلاسیک؛ همان‌گونه که سال‌ها در دافوس آموزش داده شده، اما در عمل، پاسخ ما همچنان با ضعف‌های مزمنی همراه بود, از پدافند غیرعامل ناکارآمد و شهری که در دست مافیا گرفتار کید دشمن شد تا فرماندهی چندلایه‌ای کند، از واکنش‌های غیرمتقارن تا کاهش بازدارندگی روانی .تجربه نشان داد، بدون یک طراحی پویا، بومی‌شده و مستقل از کلیشه‌ها، بازدارندگی از یک مفهوم قدرت‌زا به شعاری تهی تبدیل خواهد شد.

متصورم یکی از تلخ‌ترین زوایای بحران اخیر، نفوذ به لایه‌های کلیدی امنیتی بود. نفوذی‌هایی که  احتمالا از درون ساختار برخاستند؛ احتمالا  با پیشینه مذهبی، خانوادگی، و ظاهری مؤمن‌تر از مومن ترین‌ها.

چرا؟ چون اعتماد را به ظاهر سپرده‌ایم و گزینش را به مناسک.

در چنین شرایطی، ریاکاری به ابزار ارتقا تبدیل می‌شود، و صداقت، هزینه‌زا می‌گردد. در چنین بستری، نفوذ دیگر انحراف فردی نیست؛ محصول ساختاری است که خوش روزنه گشایی میکند و کارشناسان کارآمد را هم به حاشیه می راند 

البته این تمام ماجرا نیست , وقتی یک افسرارشد می‌بیند که کارمندان میان‌رده شهرداری، بنادر، تأمین اجتماعی، توانیر یا گاز، چند برابر او دریافتی دارند، نه‌تنها انگیزه، که «احساس ارزشمندی» نیز از بین می‌رود. در چنین وضعیتی، خیانت، نه یک خیانت آشکار، بلکه یک “انتقام مشروع” یا “بازسازی حیثیت شخصی” دیده می‌شود و وفاداری از یک آرمان به یک کالای قابل معامله تبدیل می‌شود.

امنیت در چنین لحظه‌ای فرو می‌ریزد؛ نه با انفجار، بلکه با بی‌عدالتی.

البته نفوذ صرفاً امنیتی نیست. ریشه آن در حاشیه‌نشینی هویت ملی و گسل‌های معرفتی نیز نهفته است.

ما در سال‌های اخیر، زبان مشترک ملی را کمرنگ کرده‌ایم و جای آن را با یک قرائت صرفاً مذهبی و یکنواخت پر کرده‌ایم. نتیجه؟ کاهش حس تعلق، واگرایی میان نسل‌ها و اقوام، و باز شدن راه نفوذ دشمن از دل همین شکاف‌ها.

دشمن اول  با پهپاد و اف سی و پنج  نمی‌آید؛ او اول  با تفرقه، بی‌اعتمادی و بی‌هویتی نفوذ می‌کند.

در این وضعیت، یک ضرورت بیش از همیشه خود را نشان می‌دهد:

بازسازی عقلانیت دفاعی–امنیتی جمهوری اسلامی ایران.

و این بازسازی ممکن نیست، مگر آنکه:

          •       حماسه با عقلانیت پیوند بخورد؛

          •       امنیت با عدالت آمیخته شود؛

          •       و وطن، دوباره از دل مردم برخیزد،

هیچ اصلاح میدانی ممکن نیست، اگر ذهنیت‌ حاکم بر ستادها و نهادها تغییر نکند. در عصر جنگ‌های شناختی، مرزها نه با سیم‌خاردار، که با اعتماد حفاظت می‌شوند.

۰ نظر ۰۹ تیر ۰۴ ، ۱۴:۵۳
محمد پور خوش سعادت

کودتا , پروژه مهار ایران در قفقاز

محمد پور خوش سعادت

در روزهای اخیر، دولت نیکول پاشینیان در ارمنستان اعلام کرد که یک طرح کودتا را خنثی کرده؛ کودتایی که به رهبری اسقف اعظم باگرات گالستانیان   از رهبران جنبش “مبارزه مقدس”   طراحی شده بود. اما آنچه زیر این سطح رسمی جریان دارد، چیزی بسیار فراتر از یک بحران امنیتی داخلی است: تحقق مرحله‌ای از پروژه ژئوپلیتیک غرب برای محاصره استراتژیک ایران، با محوریت ترکیه، آذربایجان و ابزارسازی از دولت ارمنستان.

ادعای کودتا در شرایطی مطرح می‌شود که کلیسای حواری ارمنی و ملی‌گرایان منتقد دولت، به‌شدت با سیاست‌های پاشینیان در واگذاری اراضی مرزی به آذربایجان، بازگشایی مسیرهای ترانزیتی مشکوک، و نزدیکی به غرب مخالفند. دولت با این اتهام‌زنی امنیتی، عملاً راه را برای حذف کامل جریان‌های ضدغربی و ضددالان ترکیه‌ای در ارمنستان باز کرده است.

در واقع، این سناریو بیش از آنکه شبیه یک کودتای واقعی باشد، بوی یک صحنه‌سازی مهندسی‌شده اطلاعاتی را می‌دهد؛ ابزاری برای پاکسازی اپوزیسیون و همراه‌سازی کامل دولت ایروان با نقشه آمریکا و ناتو در قفقاز.

منطقه سیونیک (زنگزور) در جنوب ارمنستان، تنها مانع جغرافیایی میان خاک آذربایجان و نخجوان است. کنترل این منطقه برای ایجاد دالان “تورانی” ترکیه-آذربایجان حیاتی است. این دالان، اگر بدون نظارت ایران و با مدیریت ترکیه‌ـ‌آذربایجان فعال شود، عملاً دست ایران را از قفقاز و اروپا کوتاه می‌کند.

در همین راستا، اقدامات پاشینیان در واگذاری روستاهای مرزی و قبول برخی مفاد طرح‌های ترانزیتی، هدیه ژئوپلیتیک بزرگی به پروژه نئوعثمانی اردوغان و نئوتورانی علی‌اف محسوب می‌شود.

نیکول پاشینیان که در داخل کشور با نارضایتی گسترده روبه‌روست و مشروعیت مردمی‌اش به شدت تحلیل رفته، اکنون راه بقا را در هم‌راستایی کامل با پروژه‌های غربی و تسلیم در برابر خواسته‌های ترکیه و آذربایجان یافته است.

در این شرایط، «کودتا» نه تهدیدی واقعی، بلکه پوششی تبلیغاتی برای حذف جریان‌های مزاحم از سیاست داخلی است. در واقع، دولت با چسباندن برچسب کودتاچی به کلیسا و اپوزیسیون، فضای داخلی را برای اجرای پروژه‌های منطقه‌ای خطرناک پاک‌سازی می‌کند.

 

در حالی که آمریکا و اروپا همواره منتقد اقدامات امنیتی علیه جامعه مدنی بوده‌اند، در این پرونده سکوت اختیار کرده‌اند. این سکوت، اگر نگوییم همراهی، لااقل نشانگر رضایت آن‌ها از حذف مخالفان پروژه اتصال ترکیه به آسیای مرکزی از مسیر زنگزور است.

از سوی دیگر، ترکیه نیز در میانه بحران داخلی ارمنستان، نه‌تنها ابراز نگرانی نکرده، بلکه آشکارا از روند تحولات رضایت دارد؛ چرا که پاشینیان دارد راه را برای تحقق دالانی باز می‌کند که اردوغان سال‌هاست در پی آن است.

این تحولات در شرایطی رخ می‌دهد که ایران به‌دلیل حملات مستقیم اسرائیل، درگیر وضعیت اضطراری امنیتی در جنوب و مرکز کشور است. این فرصت استراتژیک، دقیقاً همان لحظه‌ای است که آمریکا و شرکای منطقه‌ای‌اش برای تکمیل پروژه محاصره شمالی ایران به آن نیاز داشتند.

در شرایطی که نگاه تهران به تهدیدات دریای عمان و پایگاه‌های اسرائیلی معطوف است، در حیاط‌خلوت قفقاز جنوبی، بدون گلوله و با پوشش قانونی، مرزها تغییر می‌کند و حلقه انزوای ژئوپلیتیکی ایران تنگ‌تر می‌شود.

ادعای کودتا در ارمنستان، بیش از آنکه یک بحران امنیتی باشد، بخشی از یک پروژه ژئوپلیتیکی چندلایه به رهبری غرب و با کارگزاری پاشینیان است. ترکیه و آذربایجان در حال بهره‌برداری حداکثری از این موقعیت‌اند، و پاشینیان نیز برای بقای سیاسی، حاضر شده است مرز، دین، و حاکمیت ملی را در سینی ناتو بگذارد.

ایران، اگر امروز در قفقاز ساکت بماند، فردا شاید حتی راه زمینی به ایروان هم نداشته باشد؛ چه رسد به دست بالا در معادلات منطقه.

 

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۲۱:۵۹
محمد پور خوش سعادت

دوگانه‌سازی بی‌ثمر , هم ملت‌ایم و هم امت

محمد پور خوش سعادت

پس ازآتش بس  جنگ تحملی دوم برخی محافل فکری و سیاسی،با بر ساخت یک دعوای قدیمی  میان دو مفهوم «ملت ایران» و «امت اسلامی»  مجددا تعارضی کاذب ترسیم کرده‌اند؛ گویی پایبندی به یکی، نفی دیگری را می‌طلبد. این خطای مفهومی، نه‌تنها نادرست است، بلکه در عمل به کاهش انسجام ملی، فرسایش سرمایه اجتماعی و تضعیف دیپلماسی نهضتی ایران در منطقه انجامیده است.

ملت ایران

مفهوم «ملت» از تجربه تاریخی، جغرافیایی و فرهنگی ایران سرچشمه می‌گیرد. زبان مشترک پارسی، حافظه تاریخی چند هزار ساله، سرزمینی مستقل و ساختار سیاسی تثبیت‌شده، هویت ملت ایران را شکل داده‌اند. ایران، به‌عنوان یکی از کهن‌ترین ملت‌های جهان، در دوران مدرن نیز توانسته موجودیت مستقل خود را حفظ کند و در جمهوری اسلامی، با گفتمانی نوین، هویتی تازه بیابد.

امت اسلامی

در کنار این، «امت اسلامی» از جهان‌بینی دینی ما برآمده است. امت، جمعی از ملت‌های مسلمان است که با ایمان مشترک و هدف مبارزه با سلطه‌گری و ظلم، به وحدتی عمیق بر محور توحید و عدالت دست یافته‌اند. امت اسلامی، مرزهای قومی و زبانی را درمی‌نوردد و به پیوندی فراتر از جغرافیا می‌اندیشد.

  تعامل راهبردی

این دو هویت، نه در تضاد، بلکه مکمل یکدیگرند. «ملت ایران»، ستون خیمه امت اسلامی  و ام القری جهان اسلام است و «امت اسلامی»، میدان کنش و عمق راهبردی ملت ایران. هویتی که در آن، ملی‌گرایی فرهنگی با آرمان‌گرایی دینی درآمیخته، پروژه‌ای تمدنی را رقم زده است. جمهوری اسلامی ایران، در ذات خود، این ترکیب را نمایندگی می‌کند: از یک‌سو با تکیه بر مشروعیت ملی، ریشه در خواست مردم دارد و از سوی دیگر، خود را بخشی از جبهه بزرگ امت اسلامی می‌داند.

چرا دوگانه‌سازی زیان‌بار است؟

دامن زدن به دوگانه‌سازی «ملت‌محور» در برابر «امت‌محور»، جز تضعیف قدرت نرم ایران و ایجاد تفرقه درونی، نتیجه‌ای ندارد. این دعواهای زرگری، نه به سود مردم است، نه به نفع مقاومت و نه حتی در راستای گفتمان‌های نخبگانی. در دورانی که نظم منطقه‌ای در حال بازتعریف است، ایران بیش از هر زمان به عقلانیت وحدت‌بخش نیاز دارد؛ عقلانیتی که ملت و امت را نه در تقابل، بلکه در تعامل راهبردی می‌بیند.

  دو بال یک تمدن

ایران، با تکیه بر ملت باثبات و ریشه‌دار خود، می‌تواند پرچم‌دار امت آگاه و مقاوم باقی بماند. امت اسلامی بدون ملت ایران، تهی می‌شود و ملت ایران بدون افق امت، در معرض انزوا و بی‌افقی قرار می‌گیرد. پس بیایید این جدال‌های بی‌ثمر را کنار بگذاریم. ملت ایران، امت‌گراست و امت اسلامی، ملت‌محور. این دو، دو بال پرواز یک اندیشه‌اند که می‌توانند ایران و جهان اسلام را به سوی آینده‌ای تمدنی هدایت کنند.

۰ نظر ۰۷ تیر ۰۴ ، ۱۶:۰۲
محمد پور خوش سعادت

آسیب شناسی پدیده‌ی همدستی با دشمن

محمد پور خوش سعادت

در جریان جنگ تحمیلی دوازده‌روزه، اقدامی بی‌سابقه از سوی برخی نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از سلطنت‌طلبان تا سازمان منافقین و برخی اپوزیسیون  مشاهده شد,  حمایت علنی از رژیم اشغالگر صهیونیستی در برابر  تجاوز به ایران . این پدیده، فراتر از یک موضع سیاسی توسط اپوزیسیون ، در داخل کشور نیز نمود های عینی پیدا کرد که میتوان  نشانه‌ای از بحران عمیق هویتی در بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی است؛ بحرانی که ریشه در فروپاشی معنای «وطن» در ذهن برخی افراد دارد

۱. از مشروعیت تا بحران هویت

اختلاف سیاسی با نظام حاکم امری طبیعی است، اما گذر از انتقاد به همدستی با دشمن متجاوز، تنها از مسیر انفصال هویتی ممکن می‌شود. این اقدام، نه‌تنها ضدیت با جمهوری اسلامی، بلکه به‌نوعی نفی هویت ملی و تاریخی ایران بود. ریشه‌های این گسست را باید در عملکرد بلندمدت نظام حکمرانی جست‌وجو کرد که نتوانسته میان «ایران» به‌عنوان وطن و ایدئولوژی دینی به‌عنوان چارچوب، توازن ایجاد کند.

۲. خطاهای حکمرانی

حکمرانی در دهه‌های اخیر، به‌جای هم‌افزایی میان وطن و ایدئولوژی، اغلب یکی را فدای دیگری کرده است:

تضعیف ملی‌گرایی: تقلیل مفهوم ایران به پایگاه عقیدتی، کم‌رنگ شدن تاریخ  در آموزش، کاهش اولویت زبان فارسی، و تحقیر ناخودآگاه حس ملی.

 • دوگانه‌سازی‌های مخرب: شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان» در برابر «دفاع از محور مقاومت»، بدون بستر گفت‌وگوی ملی، شکاف هویتی را عمیق‌تر کرد.

 • انحصار مفهوم وطن: هرگونه دفاع از «ایران»، «منافع ملی»، یا ملی‌گرایی اخلاق‌محور، گاه با انگ‌هایی چون «غرب‌زده» یا «ایران گرا » مواجه شده است.

۳. بهره‌برداری دشمن از شکاف‌ها

دشمنان خارجی، به‌ویژه رژیم صهیونیستی، با آگاهی از این گسست‌ها، پروژه‌های خود را بر همین خلأها بنا کرده‌اند:

 • حمایت از گروه‌های اپوزیسیونی که هویت خود را در نفرت از ایران کنونی تعریف می‌کنند.

 • جذب افرادی که حس تعلق ملی‌شان تضعیف شده و «دشمن دشمن» را متحد فرضی می‌پندارند.

 • ترویج دوگانه‌های کاذب مانند «ایران یا فلسطین»، «شیعه یا ایران»، و «مذهب یا وطن» برای تضعیف همگرایی ملی.

۴. انسجام پنهان جامعه

با وجود این چالش‌ها، واکنش اکثریت جامعه ایران به همدستی با دشمن، نفی قاطع آن بوده است. حتی منتقدان جدی نظام نیز میان اعتراض داخلی و همسویی با دشمن خارجی مرز می‌کشند. افکار عمومی، حتی در میان گروه‌های سکولار ، همچنان پیوند احساسی و معرفتی با ایران و مردم منطقه دارد. این انسجام پنهان، سرمایه‌ای ارزشمند برای بازسازی هویت ملی است.

۵. بازتعریف ملی‌گرایی عقلانی

ایران نیازمند ملی‌گرایی اخلاقی و فراگیری است که نه ناسیونالیسم ستیزه‌جو باشد و نه تاریخ انقلاب را نفی کند. این «ایران‌گرایی» باید:

 • وطن‌دوستی را با منافع منطقه‌ای پیوند دهد: حمایت از مقاومت، زمانی جا می افتد که با زبان منافع ملی و شأن ایران تبیین شود.( که اگر سوریه و لینان بودند نیاز به جنگیدن در تهران نبود )

 • تنوع اقوام و مذاهب را به رسمیت بشناسد: از ترکمن تا بلوچ، از کرد تا عرب، همه باید خود را در داستان ایران سهیم بدانند.( در دولت وفاق اتفاقات خوبی افتاد)

 • ریشه در فرهنگ داشته باشد: ملی‌گرایی ایرانی باید از حافظ، سعدی، خیام، و فردوسی تغذیه کند، نه به معنای انزوا یا نژادپرستی، بلکه به‌عنوان پیوند با تاریخ، زبان، و سرزمین.

۶. راهکارهای عملی برای بازسازی هویت ملی

برای خنثی‌سازی پروژه‌ی «بی‌وطن‌سازی» و تقویت همگرایی ملی، اقدامات زیر ضروری است:

 • عقلانیت در سیاست خارجی: تبیین سیاست منطقه‌ای با زبان منافع ملی

 • اصلاح آموزش و رسانه: احیای تاریخ ملی، تقویت زبان فارسی، احترام به فرهنگ اقوام، و ترویج حس  هم‌سرنوشتی

 • تقویت  ملی‌گرایی ذیل پرچم  : دفاع از ایران نباید با انگ‌هایی چون بی‌دینی یا ضدیت با نظام مواجه شود.

 • عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد : کاهش فاصله طبقاتی، رفع تبعیض‌های قومی-مذهبی، و گسترش مشارکت همه ایرانیان مبارزه قاطع بافساد

 • ایجاد نهادهای مدنی: پلتفرم‌هایی برای گفت‌وگوی ملی و ترویج روایت‌های مثبت هویت ایرانی در فضای دیجیتال.

ایران، خانه‌ی مشترک

تا زمانی که «ایران» به‌عنوان احساسی مشترک در قلب مردم زنده است، پروژه‌های بی‌وطن‌سازی شکست خواهند خورد. دشمن از شکاف‌ها بهره می‌برد، اما اگر حکمرانی به‌سمت فراگیری و گفت‌وگو حرکت کند، نه سلطنت‌طلب، نه منافق، و نه صهیونیسم قادر به ریشه‌دواندن در این خاک نخواهند بود. ایران، خانه‌ی مشترک همه‌ی ماست؛ بازسازی آن نیازمند عقلانیت، عدالت، و همدلی است.

 

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۲۰:۵۷
محمد پور خوش سعادت

 

نیاز به واقع‌گرایی  

محمد پور خوش سعادت 

جامعه‌ی ایرانی، در طول تاریخ، بیش از آن‌که با نگاهی واقع‌گرایانه به وقایع بنگرد، با روحیه‌ای حماسی به استقبال رویدادها رفته است. در بسیاری از بزنگاه‌ها، به‌جای مواجهه‌ی مستقیم با واقعیت‌ها، آن‌ها را در لایه‌هایی از «ماست‌مالی فرهنگی» پیچیده‌ایم؛ رفتاری که به مرور به یک هنجار نهادینه‌شده تبدیل شده و نوعی فرهنگ «همیشه پیروز» را در ذهن جمعی ما تثبیت کرده است. در جریان جنگ تحمیلی دوم با اسرائیل، ما با شکست‌ها و پیروزی‌هایی روبه‌رو شدیم. اکنون، در دوران آتش‌بس، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، نگاهی متعادل و منصفانه به آن‌چه گذشته است. تنها از مسیر درک واقعیت، آن‌گونه که هست ـ نه آن‌گونه که می‌خواهیم باشد ـ می‌توان راهبردی عقلانی و متناسب با وضعیت کنونی برای آینده طراحی کرد. چنین نگاهی نه‌تنها در تضاد با روحیه‌ی حماسی نیست، بلکه اگر با عقلانیت و به‌دور از هیاهوی تبلیغاتی همراه باشد، می‌تواند زمینه‌ساز حماسه‌ای اصیل، ریشه‌دار و ماندگار باشد. دشمن شاید ترجیح دهد ما در توهمی شیرین بمانیم؛ در دنیایی که در آن نقد را خیانت می‌دانیم، خطا را نمی‌پذیریم، و خود را همواره در موضع برتر تصور می‌کنیم. اما عقلانیت و آینده‌نگری حکم می‌کند که با چشمی باز، ذهنی بیدار و زبانی صادق، به آن‌چه پشت سر گذاشته‌ایم و آن‌چه در پیش رو داریم بنگریم. در این میان، بازسازی توان امنیتی و نظامی کشور ـ متناسب با ضربه‌هایی که خورده‌ایم و آن ضربه‌هایی که در آینده باید وارد کنیم ـ ضرورتی انکارناپذیر است. بی‌تردید، طراحی هوشمندانه‌ و به‌روزِ قدرت سخت و نرم جمهوری اسلامی، تنها در بستری از صداقت، واقع‌گرایی و پذیرش کاستی‌ها امکان‌پذیر خواهد بود.

چنان‌که فردوسی بزرگ گفت:

خِرَد چشم جان است، چون بنگری

تو بی‌چشم، شادان جهان نسپری

۰ نظر ۰۶ تیر ۰۴ ، ۰۰:۱۰
محمد پور خوش سعادت

بیداری روح ملی در سایه تهدید خارجی

محمد پور خوش سعادت

در پرتو حمله نظامی مستقیم اسرائیل به ایران و پاسخ متقابل و قاطع ایران ، شاهد شکل‌گیری پدیده‌ای هستیم که کمتر در تحلیل‌های رایج از جامعه ایران مورد توجه قرار می‌گیرد: بیداری مجدد روح ملی و همبستگی اجتماعی در مواجهه با تهدید خارجی.

این پدیده برخلاف پیش‌فرض‌های رایج  بدبینانه اکادامیک مبنی بر فروپاشی اجتماعی، مهم ترین نشانه‌  از نوعی بازسازی احساس جمعی و انسجام ملی را  آشکار کرده است .

در شرایطی که  شکاف‌های فرهنگی، اقتصادی و نسلی، تصویر جامعه ایران را در نگاه برخی جامعه شناسان به سمت ازهم‌گسیختگی سوق داده بود، مواجهه با تهدید موجودیت ایران ، بار دیگر سازه «ایران» به‌مثابه یک «ما»ی تاریخی و هویتی را فعال ساخت. این واکنش از منظر جامعه‌شناسی سیاسی، به معنای بیدار شدن لایه‌هایی از حافظه تاریخی ملّی است که  مرز میان «خودی» و «بیگانه» را به شکلی غریزی و درونی تعریف می‌کند.

از منظر روان‌شناسی اجتماعی، این پدیده را می‌توان با نظریه «هویت اجتماعی» تاجفل توضیح داد. بدینگونه که در شرایط بحران، افراد تمایل دارند هویت گروهی خود را پررنگ‌تر کرده و مرز میان «خودی» و «بیگانه» را تقویت کنند. پدیده  (رالی دور پرچم)  نیز در واکنش‌های اخیر جامعه ایران به تهدید اسرائیل مشهود است، جایی که حتی گروه‌هایی با دیدگاه‌های انتقادی نسبت به نظام، در دفاع از موجودیت ملی هم‌صدا شدند.   این الگو در تاریخ ایران بارها تکرار شده ، از مقاومت در برابر تهاجم مغول تا ایستادگی در برابر فشارهای استعماری بریتانیا و روسیه  . در این شرایط، بسیاری از نیروهای اجتماعی که نسبت به نظام مواضع انتقادی دارند، در برابر ایده فروپاشی یا حمله خارجی سکوت نکردند، بلکه موضعی مستقل و میهن‌گرایانه گرفتند چون درک کردند این تهاجم به جمهوری اسلامی نیست بلکه تهاجم به کلیت ایران بزرگ و خطر اصلی نیز تجزیه ایران  است .

جریان‌های  هم‌پیمان با اتاق‌های فکر صهیونیستی که به ‌طور عیان با دشمنان ایران ظاهر شدند,نه تنها جایگاه اجتماعی پیدا نکردند، بلکه در افکار عمومی داخلی به عنوان نمادهای “ضدملی” شناخته شدند. تحلیل محتوای پست‌های منتشرشده در شبکه‌های اجتماعی نشان می‌دهد که پس از حمله اسرائیل، هشتگ‌هایی نظیر(ایران_قوی) یا (وحدت_ملی) به طور گسترده توسط کاربران عادی و غیرسیاسی ترند شدند. محتوای مرتبط با اپوزیسیون وابسته، مانند حمایت از  یا هم‌صدایی با رسانه‌های صهیونیستی، با واکنش‌های منفی گسترده‌ای مواجه شد که نشان‌دهنده طرد اجتماعی این جریان‌ در افکار عمومی است. در واقع، بخش بزرگی از جامعه ایران، حتی اگر نسبت به سیاست‌های رسمی گله‌مند باشد، حاضر نیست سرنوشت ملی خود را به دست جریاناتی بسپارد که عملاً در نقطه تقاطع منافع با دشمنان موجودیت ایران قرار گرفته‌اند

این موقعیت یک فرصت تاریخی برای نظام سیاسی ایران ایجاد کرده است. درک لحظه‌ای که در آن «امنیت ملی» و «همبستگی اجتماعی» در هم تنیده شده‌اند.

حمایت ورزشکاران هنرمندان و برخی سلبریتی ها  از وحدت ملی، و تولید آثار فرهنگی با مضامین میهن‌پرستانه، نمونه‌هایی از مشارکت جامعه مدنی در این بیداری ملی هستند. این اقدامات نشان‌دهنده ظرفیت بالای جامعه ایران برای خودسازمان‌دهی در شرایط بحران است

 این سرمایه بزرگ به قیمت خون شهدای جنگ تحمیلی دوم به دست امده میبایست حفظ شود و این موضوع  نیازمند پرهیز از اقدامات ناپخته، محدودنگر و کوتاه‌بینانه است. نظام میبایست با طراحی درست  از برخوردهای شعاری، بی‌تدبیری در مدیریت نارضایتی‌های مشروع، و ندیدن لایه‌های در حال تحول جامعه،با فقر فساد و تبعیض مبارزه کرده و رفتارهای به سود دشمن را محدود نماید  از جمله برخی تریبون دارهای بی ملاحظه که بر روان مردم خش میکشند را محدود نماید تا این سرمایه‌ اجتماعی تازه‌احیاشده  فرسوده و تخریب نگردد .

 از میان انبوهی از سناریو های پیش رو دو سناریو قابل ذکر است ,سناریوی اول: تقویت سرمایه اجتماعی از دل تهدید مشترک.

 در این مسیر، نظام با درک عمیق از افکار عمومی و اولویت‌های مردم، می‌کوشد تا از فرصت شکل‌گیری همبستگی ملی برای اصلاحات  ، بازسازی اعتماد عمومی، و گفت‌وگو با لایه‌های ناراضی و مبارزه با فقر و فساد و احیای توسعه ایران  بهره ببرد.

 سناریوی دوم: بازگشت به الگوی امنیتی-اقتداری کلاسیک. در این حالت، انسجام حاصل از تهدید بیرونی با  بی‌توجهی به مطالبات داخلی، به سرعت به فرسایش منجر می‌شود و “روح ملی” بار دیگر به انفعال یا مقاومت خاموش سوق داده می‌شود 

ما اکنون در لحظه‌ای هستیم که «امنیت ملی» دیگر صرفاً مفهومی نظامی یا امنیتی نیست، بلکه پیوندی وثیق با «همبستگی اجتماعی» و «هویت جمعی» یافته است. تهدید خارجی، در عین مخاطره، می‌تواند آغازگر بازتعریف رابطه مردم و حاکمیت باشد.

روح ملی ایرانیان امروز جز برای ایران نمیتپد و شایسته است حاکمیت نیز با اتخاذ روش درست  این بستر اجتماعی مناسب را برای توسعه و پیشرفت و  بالندگی و قدرت افزایی و سعادت مردم ایران  بکارگیرد 

 

 

۰ نظر ۰۴ تیر ۰۴ ، ۱۲:۳۳
محمد پور خوش سعادت

تجزیه ایران, از ترور فرماندهان  و دانشمندان تا فروپاشی اجتماعی 

محمد پور خوش سعادت

طی سه روز اخیر، شاهد حملات هدفمند اسرائیل به چهره‌های نظامی و مراکز مهم کشور بوده‌ایم. اما آیا این حملات صرفاً یک رویارویی نظامی کلاسیک است؟ معتقدم که این اقدامات بخشی از یک جنگ ترکیبی گسترده‌تر است که هدف نهایی آن نه تغییر موازنه نظامی و یا توانایی هسته ای  بلکه تجزیه ایران از طریق فروپاشی اجتماعی است

همه سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

اسرائیل به‌خوبی می‌داند که شکست ایران در یک جنگ تمام‌عیار ناممکن است؛ بنابراین،  همزمان با جنگ از راهبرد فروپاشی از درون استفاده می‌کند. ترور فرماندهان و دانشمندان هسته ای  چند هدف مهم دارد ,  القای ناامنی و بی‌ثباتی در حاکمیت  , - تضعیف اعتماد عمومی به ساختارهای امنیتی  ,  ایجاد دوگانگی روانی میان مردم و حاکمیت (چرا پاسخ نمی‌دهند, چرا پاسخ دیر دادند , چرا پاسخ متناسب نیست ) 

دلیران ایران یکی مرد و زن

ندادند دل، در سخن، بدگمان

نوع این حملات نشان می‌دهد که اسرائیل به دنبال پیروزی نظامی یا بدست اوردن اهداف هسته ای نیست، بلکه می‌خواهد جامعه ایران را از درون دچار تردید و انفعال کند

تذکر مهم : هدف اسراییل حتی براندازی جمهوری اسلامی نیست , بلکه کشور بزرگ ایران است که باید تجزیه شود

چنین گفت رستم به اسفندیار

که بگذار رنج و بدی را کنار

همه سربه‌سر تن به کین دهیم

به نام ایران زمین دهیم

امروزه، جنگ‌ها دیگر فقط با موشک و تانک پیش نمی‌روند. جنگ روانی، جنگ روایت‌ها و جنگ اطلاعاتی ابزارهای جدید دشمن برای نفوذ به عمق جامعه هستند. اسرائیل با استفاده از این ابزارها، در حال اجرای یک استراتژی تجزیه‌طلبانه است , تشدید شکاف‌های اجتماعی (قومیتی، مذهبی، اقتصادی)  تخریب سرمایه اجتماعی با گسترش بی‌اعتمادی    جعل روایت‌های امنیتی برای القای ناتوانی حکومت 

 نتیجه: اگر جامعه به‌جای مقاومت، دچار یأس و انفعال شود، فروپاشی آغاز خواهد شد

((هر آن کس که در بند خویش است و بس

نیارد به دل مهر ایران و کس))

تاریخ نشان داده است که امپراتوری‌ها و دولت‌های مقتدر، بیش از آنکه در میدان جنگ سقوط کنند، از درون متلاشی شده‌اند. نمونه‌های تاریخی مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی یا بحران‌های خاورمیانه پس از بهار عربی، گواه این مدعا هستند

اسرائیل نیز امروز از همین الگو استفاده می‌کند

  ترور شخصیت‌های کلیدی برای تضعیف روحیه ملی 

  تحریک ناآرامی‌های داخلی از طریق جنگ رسانه‌ای 

اگر این روند ادامه یابد، ایران نه با حمله نظامی، بلکه با بحران انسجام ملی مواجه خواهد شد

به دشمن فروختن ایران زمین

نباشد جز از خواری و ننگ و کین

در کنار نظامیان که بر محور جنگ با اسراییل در حال تلاش هستند معتقدم که پدافند اجتماعی، مهم‌تر از پدافند هوایی  میتواند در این شرایط به سپاه و ارتش ایران کمک کند

برای خنثی‌کردن این توطئه، باید استراتژی دفاعی را از حالت سنتی خارج کرد

 تقویت اعتماد عمومی با شفاف‌سازی و پاسخگویی و عدم دروغ گویی  

  مهار جنگ روانی دشمن از طریق روایت‌سازی هوشمند ,   ایجاد وحدت ملی و کاهش اختلافات ( هرجا دیدید رسانه ای یا جریانی بر اختلافات داخلی در این زمان پافشاری میکند بدانید او مزدور دشمن است )

کسی کو ز گیتی برد بخت و نام

نخواهد که باشد به دشمن غلام

اسرائیل می‌داند که ایران را نمی‌تواند در میدان جنگ شکست دهد، بنابراین به دنبال متلاشی‌کردن آن از طریق بحران‌های داخلی است.

مزن بر دل خویش تیر خدنگ

که دشمن نیارد به ما جز درنگ

 اگر جامعه ایران هوشیار نباشد و در دام جنگ روانی دشمن بیفتد، خطر فروپاشی و تجزیه جدی خواهد بود  دفاع از ایران، امروز یعنی دفاع از انسجام ملی و هوشیاری اجتماعی

چو ایران نباشد تن من مباد

بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

 

 

۰ نظر ۲۶ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۱
محمد پور خوش سعادت

گیلان در بودجه ۱۴۰۴ مظلوم ماند

محمد پور خوش سعادت

با نزدیک شدن به زمان تدوین لایحه بودجه ۱۴۰۵، اکنون زمان آن فرا رسیده که نمایندگان استان گیلان در مجلس شورای اسلامی و مدیران سازمان برنامه‌وبودجه استان، با نگاهی دوباره و دقیق به وضعیت تخصیص‌های بودجه‌ای سال ۱۴۰۴، برنامه‌ای منسجم و مطالبه‌گر برای سال آینده تدوین کنند. واقعیت تلخ این است: گیلان در بودجه ۱۴۰۴ بار دیگر از مسیر توسعه بازماند و بد جور سرش کلاه رفت

گیلان همچون بچه سرراهی !!

تحلیل جداول بودجه ۱۴۰۴ نشان می‌دهد که:

• ضریب بازگشت بودجه‌ای گیلان تنها ۵۵٪ بوده؛ به این معنا که گیلان نیمی از آنچه به خزانه و اقتصاد ملی می‌دهد، بازنمی‌گیرد. در حالی که استان‌هایی مانند خوزستان و فارس، ضریب بازگشت بالای ۱۵۰٪ داشته‌اند.

• سرانه عمرانی گیلان بسیار پایین‌تر از متوسط کشوری بوده است؛ در مقایسه با استان‌هایی مانند کهگیلویه و بویراحمد بوشهر و ایلام سهم گیلان ناچیز و نگران‌کننده است.

• پروژه‌های توسعه‌ای استان، عمدتاً در حد مطالعات باقی مانده‌اند. از کریدور استراتژیک شمال–جنوب تا احیای تالاب انزلی و توسعه زیرساخت‌های بندری و گردشگری، هیچ‌کدام در فهرست پروژه‌های اولویت‌دار ملی جایگاه مطلوبی نیافتند.

• تخصیص برای پروژه‌های نیمه‌تمام گیلان بسیار ناچیز بوده که با توجه به حجم عقب‌ماندگی‌های عمرانی،نشانه بی‌توجهی سازمان برنامه و کم لطفی نمایندگان مجلس است.

چرا گیلان جا مانده است؟

1. فقدان لابی قوی از سوی نمایندگان مجلس و مدیران ارشد استان:

در حالی‌که استان‌هایی مانند اصفهان، خراسان‌رضوی، و خوزستان با اتحاد کامل استاندار و نمایندگان و برخی اعضای کابینه ، پروژه‌های خاص ملی را جذب کردند، گیلان درگیر چندصدایی، انفعال، و ضعف در پیگیری بودجه‌ای بود.

2. عدم تطابق بودجه تخصیصی با اسناد بالادستی:

طبق سند آمایش سرزمین، گیلان باید محور کشاورزی دانش‌بنیان، گردشگری پایدار و ترانزیت بین‌المللی باشد. اما در عمل، هیچ‌کدام از این مأموریت‌ها در تخصیص بودجه ملی و استانی بازتاب پیدا نکرده است.

3. بی‌توجهی به اصل تمرکززدایی مالی:

در قانون برنامه هفتم توسعه، بر افزایش اختیارات استانی و تقویت بودجه‌های قابل تصمیم‌گیری در استان تأکید شده است، اما در عمل، بسیاری از تصمیمات همچنان متمرکز در تهران باقی ماندند و سازمان برنامه استان گیلان نتوانست نقش مؤثری در چانه‌زنی و دفاع از پروژه‌های بومی ایفا کند.

خواسته‌های مشخص برای بودجه ۱۴۰۵

برای جلوگیری از تکرار این وضعیت ناعادلانه در بودجه ۱۴۰۵، چند اقدام کلیدی باید فوراً در دستور کار قرار گیرد:

1. تشکیل ستاد بودجه استانی با حضور نمایندگان، استاندار و نخبگان اقتصادی و علمی استان برای اولویت‌بندی پروژه‌ها و تدوین بسته‌ای دقیق برای ارائه به دولت و مجلس.

2. افزایش ضریب بازگشت بودجه‌ای گیلان به میانگین کشوری (حداقل ۱۰۰٪) از طریق پیگیری پروژه‌های درآمدزای استانی، جذب بودجه‌های تبصره‌ای و افزایش نقش استان در مالیات‌های محلی قابل بازگشت.

3. تمرکز بر جذب منابع از تبصره‌های خاص بودجه‌ای، به‌ویژه تبصره‌های ۶، ۱۴ و ۱۸ که منابع قابل توجهی برای اشتغال، تولید و بازگشت مالیات دارند.

4. اتحاد کامل بین نمایندگان مجلس و استاندار گیلان برای پیگیری مشترک بودجه‌ای، نه رقابت‌های سیاسی و نمایشی.

فرصت نباید از دست برود

گیلان استانی است با ظرفیت‌های بزرگ اما فرصت‌های روبه‌کاهش:

تخریب محیط‌زیست، کوچ نخبگان، فرسودگی زیرساخت‌ها، و بیکاری مزمن، همه نشانه‌هایی هستند که فریاد می‌زنند:

اگر همین حالا سهم عادلانه گیلان از بودجه ملی مطالبه نشود، سال‌های آینده دیر خواهد بود

 

۰ نظر ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۱
محمد پور خوش سعادت

روان‌شناسی اجتماعی پسرفت گیلان

محمد پور خوش سعادت 

گیلان، سرزمین باران‌های نقره‌فام، جنگل‌های انبوه و خاکی که سخاوت طبیعت را فریاد می‌زند، گویی در آیینه‌ای دوگانه اسیر شده است؛ آیینه‌ای که در یک‌سو زیبایی و وفور، و در سوی دیگر ایستایی و واگرایی از توسعه را بازتاب می‌دهد.

پارادوکس توسعه

نظریه «تعیین‌کنندگی محیطی» بر آن است که اقلیم نه‌تنها زیست‌بوم بلکه ذهنیت، فرهنگ و ساختار اقتصادی جوامع را شکل می‌دهد. در این چارچوب، گیلان را می‌توان نمونه‌ای از سرزمینی دانست که نعمت‌های طبیعی، نیاز به تلاش مداوم برای بقا را کمرنگ کرده‌اند.

دیوید مک‌کللند، روان‌شناس برجسته آمریکایی، در نظریه‌ی انگیزش خود تصریح می‌کند که «نیاز به پیشرفت» محرک اصلی رشد جوامع است. اما در مناطقی مانند گیلان، که منابع طبیعی به‌وفور در دسترس‌اند، این نیاز می‌تواند در حاشیه بماند. زمانی که طبیعت بسیاری از نیازهای روزمره را تأمین می‌کند، جاه‌طلبی جمعی برای عبور از وضعیت موجود به آسانی خاموش می‌شود. در مقابل، مناطقی مانند یزد یا کرمان، به دلیل فقر محیطی، خلاقیت و پشتکار را به مثابه ضرورتی برای بقا و پیشرفت در آغوش گرفته‌اند.

سنت‌گرایی در برابر نوگرایی

فرهنگ سنت‌محور و وابستگی تاریخی به کشاورزی، که بر پایه بهره‌گیری مستقیم از طبیعت شکل گرفته، در گیلان نوعی محافظه‌کاری نهادی به‌وجود آورده است. در چنین ساختاری، تغییر و تحول اغلب تهدید تلقی می‌شود، نه فرصت. در مقابل، اقلیم‌های دشوار مانند تبریز یا اصفهان، با تحمیل ضرورت سازگاری، فرهنگ برنامه‌ریزی و نوآوری را درونی کرده‌اند.

نفرین منابع

نظریه «نفرین منابع» که توسط جفری ساکس و اندرو وارنر مطرح شده، به خوبی بر وضعیت برخی استان‌های برخوردار از طبیعت غنی در ایران منطبق می‌شود. در گیلان، اتکای بیش از حد به کشاورزی سنتی (برنج، چای و صیفی‌جات) و منابع آبی، توسعه فناوری‌محور و سرمایه‌گذاری در صنایع خلاق را به حاشیه رانده است. این «تله منابع»، اقتصاد منطقه را به ساختاری شکننده، تک‌بعدی و وابسته بدل کرده است؛ ساختاری که در برابر تحولات جهانی و چالش‌های محیط‌زیستی آسیب‌پذیر است.

دولت در تله شوندکله

مرحوم احسانبخش این موضوع را بخوبی در یکی از خطبه های نمازجمعه دهه هفتاد بیان کرده است و تهرانی ها را برای اینکه با دیدن شوند کله ها ,  گیلان را بی نیاز از سرمایه گذاری و صنعت دانسته اند سرزنش کرده است اما از این انذار سالیان دراز میگذرد ولی ظاهرا در برهمان پاشنه میچرخد و دولتهای مختلف  از سرمایه گذاری در گیلان بخاطر وفور نعمت  ابا دارند و این عدم پیگیری و مطالبه گری هم برگرفته از همان روحیه خاص گیلانی های متنعم از طبیعت است که باید تغییر کند ( نمایندگان حرف گوش کن هم البته بی تاثیر نبوده است )

آینده‌ای که با هم می‌سازیم  !

گیلان، با وجود برخورداری از نعمت‌های بی‌کران طبیعی، در دام پارادوکسی گرفتار شده که توسعه آن را به تأخیر انداخته است. نظریه‌های روان‌شناسی اجتماعی، از جمله «تعیین‌کنندگی محیطی» و «نفرین منابع»، نشان می‌دهند که وفور منابع طبیعی و وابستگی تاریخی به کشاورزی سنتی، انگیزه پیشرفت و نوآوری را در این منطقه کمرنگ کرده است. این وضعیت، همراه با محافظه‌کاری نهادی و فقدان مطالبه‌گری جمعی، به شکنندگی اقتصادی و عقب‌ماندگی در برابر تحولات جهانی منجر شده است. با این حال، آینده‌ای روشن برای گیلان ممکن است؛ مشروط بر آنکه رابطه این سرزمین با طبیعت از بهره‌برداری صرف به همزیستی خلاقانه تغییر یابد. آموزش آینده‌نگر، تقویت گفتمان توسعه‌محور، و مدیریت هوشمندانه منابع، همراه با عبور از «تله شوندکله» و مطالبه‌گری فعال توسط مردم و پیگیری موثر توسط مسولان ، می‌تواند گیلان را به الگویی جهانی برای توسعه پایدار بدل کند. این مسیر نیازمند اراده‌ای جمعی است که با تکیه بر هویت غنی فرهنگی و طبیعی گیلان، نه‌تنها گذشته را ارج نهد، بلکه آینده‌ای نوآورانه و پویا را رقم زند.

۰ نظر ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۰۱:۳۲
محمد پور خوش سعادت

توسعه عمودی گیلان، در افق ۱۴۳۰

محمد پورخوش سعادت

در حالی که برخی بلندمرتبه‌سازی را با ساخت‌وسازهای غیربومی و ازدحام شهری مرتبط می‌دانند، تجربه شهرهای در حال توسعه نشان می‌دهد که این رویکرد، اگر با علم، مشارکت و هویت محلی همراه شود، نه‌تنها تهدیدی نیست، بلکه می‌تواند ناجی گیلان باشد.

با محدودیت زمین، مهاجرت بی‌سابقه و تقاضای فزاینده برای مسکن، آیا زمان آن نرسیده که به توسعه عمودی به‌عنوان راه‌حلی بوم ی‌شده برای گیلان  بیندیشیم؟

مزایای توسعه عمودی

          •        بلندمرتبه‌سازی امکان تأمین مسکن و خدمات در فضایی محدود را فراهم کرده و از تخریب اراضی جلوگیری می‌کند. این موضوع با توجه به تنوع زیستی و منابع طبیعی گیلان که سرمایه‌ای ملی است، حیاتی به نظر می‌رسد.

          •        تمرکز جمعیت در نقاط مشخص، هزینه‌های توسعه زیرساخت‌هایی مانند آب، برق، فاضلاب و حمل‌ونقل را کاهش می‌دهد. شهرهای و ساختمان های  پراکنده اغلب با چالش‌های خدمات پایدار روبه‌رو هستند.

          •        آزادسازی زمین برای پارک‌ها، پیاده‌راه‌ها و فضاهای فرهنگی، به خلق محیط‌های زیست‌پذیرتر و انسان‌محور کمک می‌کند.

          •        تمرکز ساخت‌وساز در مناطق مشخص، از تخریب بافت‌های تاریخی جلوگیری کرده و بازسازی این بافت‌ها را آسان‌تر می‌کند.

          •        تولید انبوه مسکن از طریق بلندمرتبه‌سازی، می‌تواند بخشی از فشار تقاضا در بازار مسکن گیلان را کم کند.

          •        هسته‌های شهری متراکم، پیاده‌محوری، دوچرخه‌سواری و توسعه حمل‌ونقل عمومی را تسهیل می‌کنند که به کاهش استفاده از خودرو و آلودگی هوا منجر می‌شود.

          •        بلندمرتبه‌سازی با معماری بومی و فناوری نوین، بستری برای جذب سرمایه، ایجاد اشتغال و توسعه گردشگری فراهم می‌کند.

          •        طراحی اقلیمی (مانند سقف‌های سبز و سیستم‌های مدیریت آب باران) در بلندمرتبه‌سازی، شهرهای گیلان را در برابر سیلاب‌های فصلی و افزایش دما مقاوم‌تر می‌کند.

          •        استفاده از نمادهای معماری بومی در برج‌ها (مانند طرح‌های چوبی شبیه خانه‌های قدیمی گیلان) می‌تواند به جاذبه‌های بصری شهر تبدیل شود.

مازندران، آینه‌ای برای گیلان

مازندران در سال‌های اخیر شاهد رشد بلندمرتبه‌سازی در شهرهایی مانند نوشهر، بابلسر و ساری متل قو و ... بوده است. این رشد که ناشی از تقاضای بالای مسکن و سرمایه‌گذاری از کلان‌شهرها است، با ضعف‌های نظارتی و طرح‌های تفصیلی، گاه به رونق اقتصادی و گاه به مشکلات زیرساختی، منجر شده است. این تجربه برای گیلان هم درس است و هم انگیزه: درس برای پرهیز از توسعه بی‌ضابطه و انگیزه برای اجرای بلندمرتبه‌سازی برنامه‌محور با پیوست‌های محیط ‌زیستی و فرهنگی و مدیریت شهری .

بلندمرتبه‌سازی؛ فقط سازه نیست، فرهنگ هم هست

از دیدگاه جامعه‌شناسی شهری، توسعه عمودی فراتر از یک راهکار فنی است و تغییری در الگوهای تعامل اجتماعی، هویت جمعی و حس تعلق به شهر ایجاد می‌کند. این روش می‌تواند با فضاهای عمومی جذاب، همبستگی اجتماعی را تقویت کند، اما اگر بدون توجه به فرهنگ بومی و مشارکت محلی اجرا شود، ممکن است به بیگانگی و کاهش انسجام اجتماعی منجر گردد. در گیلان، که هویت فرهنگی و طبیعی بخشی از سرمایه اجتماعی است، بلندمرتبه‌سازی باید با معماری متناسب با اقلیم و فرهنگ محلی (مانند عناصر سنتی گیلانی) و جلب مشارکت شهروندان پیش برود تا حس تعلق و اعتماد عمومی حفظ شود. همچنین، تمرکز جمعیت در مجتمع‌های مسکونی می‌تواند تعاملات اجتماعی را از طریق فضاهای مشترک (مانند سالن‌های اجتماعات یا پارک‌های محلی) تقویت کند، اما نیازمند مدیریت دقیق برای جلوگیری از ازدحام و نابرابری در دسترسی به خدمات است. زنان و جوانان به‌عنوان کاربران فعال فضاهای عمومی، نقش کلیدی در تعاملات اجتماعی دارند؛ لذا طراحی مجتمع‌های عمودی باید شامل فضاهای مشارکتی مانند باشگاه‌های محله‌ای و کارگاه‌های مهارت‌آموزی باشد تا سرمایه اجتماعی تقویت شود.

شروط توسعه عمودی موفق در گیلان

          •        تدوین ضوابط دقیق معماری و شهرسازی متناسب با اقلیم گیلان (رطوبت، بارندگی، تهویه).

          •        رعایت معماری بومی و احترام به منظر طبیعی و فرهنگی

          •        طراحی مقاوم در برابر زلزله و رطوبت برای تضمین ایمنی و پایداری.

          •        برنامه‌ریزی حمل‌ونقل عمومی کارآمد برای پشتیبانی از نقاط متراکم.

          •        نظارت مستمر بر پروژه‌ها برای جلوگیری از نقض ضوابط و آسیب به محیط‌زیست.

          •        استفاده از فناوری‌های هوشمند، مانند سیستم‌های پایش آنلاین مصرف انرژی و آب در هر واحد برای مدیریت پایدار منابع و دفع فاضلاب بهداشتی

          •        حفظ حقوق ساکنان محلی با تدوین سازوکارهای قانونی برای دسترسی عادلانه بومیان به واحدهای مسکونی در پروژه‌های نوسازی.

          •        ایجاد مشوق‌های اقتصادی: دولت می‌تواند با معافیت‌های مالیاتی یا تسهیلات برای پروژه‌های بلندمرتبه‌سازی سبز سرمایه‌گذاری را تشویق کند.

          توسعه عمودی در گیلان فرصتی هوشمندانه برای حفظ زمین، طبیعت و کیفیت زندگی. با درس‌گیری از تجربه مازندران و پایبندی به اصول علمی، مشارکتی و بومی‌محور، می‌توان شهرهایی پایدار و زیبا در گیلان ساخت که هم نیازهای امروز را برآورده کند و هم میراثی ارزشمند برای آیندگان باشد. پیوند توسعه عمودی با دیجیتال‌سازی (مانند شهرهای هوشمند) می‌تواند گیلان را به الگویی ملی تبدیل کند؛ جایی که بلندمرتبه‌سازی تنها به ارتفاع ساختمان‌ها محدود نمی‌شود، بلکه ارتقای کیفیت زندگی با ابزارهای نوین را نیز در بر می‌گیرد.

۰ نظر ۱۷ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۵۶
محمد پور خوش سعادت

رشد عدالت‌محور: فرصتی برای تحول اقتصادی گیلان

برنامه «رشد عدالت‌محور» دکتر مدنی‌زاده، وزیر پیشنهادی امور اقتصادی و دارایی، را خواندم فارق از موافقت ها و مخالف های سیاسی ، به نظرم برروی کاغذ این برنامه نقشه راهی برای توسعه متوازن کشور ارائه کرده است. حالا چطور اجرا شود را نمی دانم

این برنامه، با تمرکز بر مولدسازی دارایی‌ها، تقویت بازار سرمایه، توسعه صادرات غیرنفتی و اقتصاد دیجیتال، فرصتی برای استان‌هایی نظیر گیلان فراهم می‌آورد. اما بهره‌مندی از این فرصت، به نقش‌آفرینی نمایندگان استان در مجلس و البته دقت عمل استانداری و دستگاههای اجرایی استان بستگی دارد. گیلان، با ظرفیت‌های عظیم اقتصادی و انسانی، سال‌هاست از روند توسعه ملی سهمی شایسته نگرفته است. نمایندگان باید با مطالبه‌گری هوشمندانه، جایگاه استان را در این برنامه تثبیت کنند. مولدسازی دارایی‌های راکد دولتی، از پروژه‌های نیمه‌تمام تا املاک متروکه، می‌تواند منابع مالی جدیدی برای توسعه زیرساخت‌های استان آزاد کند و البته نباید از استان خارج شود و شفافیت در این واگذاری‌ها، مطالبه‌ای کلیدی است. دوم، دسترسی کسب‌وکارهای کوچک گیلانی به بازار سرمایه، نیازمند تسهیل‌گری و آموزش و حمایت مستقیم دولت است. آیا برنامه‌ای برای ایجاد بورس منطقه‌ای یا حمایت از شرکت‌های بومی در نظر گرفته شده است؟ نمایندگان باید پاسخ بخواهند. منطقه آزاد انزلی و مرز آستارا هم می‌توانند به قطب‌های صادراتی شمال کشور تبدیل شوند. تقویت زیرساخت‌های بندری و گمرکی، بودجه‌ای مشخص می‌طلبد که نمایندگان باید پیگیر آن باشند. در نهایت، حمایت از اقتصاد دیجیتال و استارتاپ ‌های بومی، فرصتی برای توانمندسازی نخبگان گیلانی است همانطور که اقای وزیر پیشنهادی در برنامه خود بدان اشاره داشته این برنامه، تنها با جدیت استاندار و پیگیری نمایندگان و مشارکت مردم به نتیجه می‌رسد. گیلان قوی، نیازمند نماینده‌گانی پاسخگو و مطالبه‌گر است. اکنون زمان آن است که صدای استان در تصمیم‌سازی‌های ملی شنیده شود #محمد_پور_خوش_سعادت

 

۰ نظر ۱۶ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۷
محمد پور خوش سعادت

 

صدا و سیمای گیلان؛ بازتولید تحقیر یا بازتعریف هویت؟ در افق ۱۴۳۰

محمد پور خوش سعادت

در دنیای امروز که رسانه‌ها نقش بی‌بدیلی در شکل‌دهی به افکار عمومی و سیاست‌گذاری ایفا می‌کنند، انتظار می‌رود نهادهایی چون صدا و سیما، به‌ویژه در مراکز استانی، به بازتاب درست، مسئولانه و توسعه‌محور از جوامع محلی بپردازند. اما متأسفانه در گیلان، این رسانه نه‌تنها به رسالت خود عمل نمی‌کند، بلکه گاه به‌مثابه یک عامل بازدارنده در مسیر توسعه فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی منطقه عمل کرده است. تحقیر فرهنگی، نقطه آغاز عقب‌ماندگی توسعه‌ای‌ست.

از «مکتب میری» تا لودگی مدرن

ریشه این وضعیت را باید در تداوم یک استراتژی تحقیرآمیز به مردم گیلان جست‌وجو کرد؛ نگاهی که نخستین بار در سینمای پیش از انقلاب با کاراکترهایی همچون «علی میری» شکل گرفت؛ استراتژی انگلیسی با شخصیت‌هایی سطحی، ساده‌لوح، با لهجه‌ای تحریف‌شده و رفتارهایی اغراق‌آمیز که کمترین نسبتی با فرهنگ واقعی گیلک نداشتند و برای تحقیر و کوچک‌نمایی گیلانیان غیور که نقش‌آفرین حماسه‌های بزرگ در تاریخ ایران بوده‌اند، صورت گرفته است.

جالب آنکه پس از انقلاب نیز این نگاه تحقیرآمیز در رسانه ملی و سینما تداوم یافت؛ شخصیت‌های گیلانی عمدتاً به‌عنوان پیشخدمت‌های کم‌مایه یا افراد ساده‌لوح نمایش داده می‌شدند. این در حالی است که رسانه‌های استانی مشابه (مثل شبکه کردستان) با تولید آثاری مانند «شوی کوردی» توانستند زبان و فرهنگ محلی را ارتقا دهند. امروز، پس از گذشت چند دهه، به‌جای نقد و فاصله گرفتن از آن سنت نازل، صدا و سیمای گیلان عملاً آن سیاست انگلیسی را بازتولید می‌کند؛ با سریال‌ها و برنامه‌هایی که پر است از شخصیت‌های کلیشه‌ای، شوخی‌های دم‌دستی، لهجه‌سازی‌های زننده، و لودگی‌هایی که حتی از بلاگرهای مجازی هم سطحش پایین‌تر است و عملاً گیلان را با این بازتولید کلیشه، خودتحریمی فرهنگی می‌کند.

ضربه به برند فرهنگی گیلان

شاید برخی کارشناسان این نوع تولید محتوا را سرگرم‌کننده یا طنز بدانند، اما واقعیت آن است که تداوم چنین نگاهی نه‌تنها به چهره فرهنگی گیلان ضربه زده، بلکه موقعیت مردم این خطه را نزد سایر هموطنان و به‌ویژه نزد سیاست‌گذاران ملی تقلیل داده است. وقتی شبکه باران ما را جدی نمی‌گیرد، چرا سیاست‌گذار ملی بگیرد؟ نکته مغفول این تصویرسازی‌های مخرب، اقتصاد خلاق گیلان را تحت تأثیر قرار داده است. سرمایه‌گذاران حوزه‌های مختلف کمتر تمایل دارند در منطقه‌ای فعالیت کنند که رسانه رسمی آن، مخاطبان را به سمت تصویرهای سطحی از فرهنگ بومی سوق می‌دهد.

وقتی گیلانیان در رسانه رسمی خود همچون جماعتی کم‌هوش، لوده و فاقد عمق فکری بازنمایی می‌شوند، چگونه می‌توان انتظار داشت نگاه دولت، سرمایه‌گذاران، و حتی نهادهای علمی و فرهنگی به این استان، نگاهی جدی، سازنده و مسئولانه باشد؟ هویت گیلک و تالش، سرمایه است؛ نه محتوای طنز درجه‌سه. این بازنمایی‌های نادرست، حتی بر صنعت گردشگری گیلان نیز تأثیر منفی گذاشته است. در حالی که این استان می‌تواند با تکیه بر فرهنگ غنی، طبیعت بکر و مفاخر تاریخی خود مقصدی برای گردشگری فرهنگی باشد، تصویر کلیشه‌ای و لوده‌گونه‌ای که رسانه ارائه می‌دهد، گردشگران را به سمت برداشت‌های سطحی از این منطقه سوق می‌دهد. همچنین، سرمایه‌گذاران اقتصادی و صنعتی به دلیل نبود تصویر حرفه‌ای و جدی از مردم گیلان، کمتر انگیزه‌ای برای ورود به این منطقه پیدا می‌کنند.

صدا و سیما، ضد توسعه است؟

سؤال بنیادین اینجاست: آیا رسانه‌ای که باید زبان مردم باشد، امروز در گیلان به بلندگوی تحقیر مردم بدل نشده؟ آیا می‌توان از چنین رسانه‌ای که حتی زحمت معرفی مفاخر، آیین‌ها، ادبیات، موسیقی و ظرفیت‌های بومی گیلان را به خود نمی‌دهد، انتظار داشت که در مسیر توسعه استان گام بردارد؟ واقعیت تلخ آن است که صدا و سیمای گیلان با تکیه بر برنامه‌سازی بی‌هویت بومی، سیاست تقلید و بازارپسندی، و بی‌توجهی به داشته‌های فرهنگی گیلک‌ها، عملاً به مانعی برای خودباوری فرهنگی، سرمایه‌گذاری اجتماعی و حتی شکل‌گیری انسجام هویتی در استان تبدیل شده است.

زنگ خطر برای سیاست‌گذاران

این مسئله صرفاً یک موضوع فرهنگی یا رسانه‌ای نیست؛ ما با یک بحران ادراک عمومی مواجه‌ایم. تصویر نادرستی که از گیلانیان در رسانه شکل می‌گیرد، به‌طور مستقیم بر نوع نگاه تصمیم‌گیران ملی به توسعه این خطه تأثیر می‌گذارد. چگونه می‌توان انتظار داشت به منطقه‌ای که مردمانش در رسانه خود نیز جدی گرفته نمی‌شوند، بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی تخصیص یابد؟

چشم‌انداز ۱۴۳۰: بازتعریف هویت یا ادامه تحقیر؟

اگر صدا و سیمای گیلان به روند کنونی ادامه دهد، شبکه باران به‌جای موتور محرکه توسعه، به ترمز فرهنگی و عامل تحقیر هویت بومی تبدیل خواهد شد. این روند می‌تواند به کاهش اعتماد عمومی، تضعیف جایگاه اجتماعی مردم گیلان، و از دست رفتن فرصت‌های اقتصادی منجر شود.  اگر شبکه باران میخواهد  در افق ۱۴۳۰ به رسانه‌ای پیشرو تبدیل شود میبایست که:

          •        هویت غنی گیلان  را با افتخار بازنمایی ‌کند.

          •        به جذب سرمایه‌گذاری در گردشگری و اقتصاد خلاق کمک ‌کند.

          •        اعتماد سیاست‌گذاران ملی را برای تخصیص بودجه و برنامه‌ریزی راهبردی جلب ‌کند.

وظیفه گیلانیان در قبال کج روی شبکه باران چیست ؟

آیا زمان آن نرسیده که نخبگان گیلان با مطالبه‌گری، خواستار بازنگری در سیاست‌های رسانه‌ای صدا و سیمای گیلان شوند؟ یا باید شاهد ادامه این روند تخریب هویتی باشیم؟ صدا و سیمای گیلان در حال حاضر در مسیری قرار دارد که به جای بازتعریف هویت غنی و تاریخی مردم گیلان  ، به بازتولید کلیشه‌های تحقیرآمیز و مانعی برای توسعه تبدیل شده است. اما با تغییر رویکرد، همکاری با نخبگان، و تمرکز بر تولید محتوای اصیل، این رسانه می‌تواند به عاملی برای خودباوری فرهنگی، انسجام هویتی، و توسعه اقتصادی تبدیل شود. صدای مردم گیلان باید به‌عنوان سرمایه‌ای فرهنگی و تاریخی در رسانه ملی شنیده شود، نه سوژه‌ای برای طنزهای سطحی. آینده توسعه‌ای و تصویر گیلان به این انتخاب بستگی دارد.

۰ نظر ۱۵ خرداد ۰۴ ، ۱۳:۴۱
محمد پور خوش سعادت

دیپلماسی اقتصادی گیلان در پرتو موافقت‌نامه تجارت آزاد ایران و اتحادیه اوراسیا

محمد پور خوش‌سعادت

امضای موافقت‌نامه تجارت آزاد میان جمهوری اسلامی ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا در دی‌ماه ۱۴۰۲، گامی تاریخی در گسترش روابط تجاری ایران با شرکای منطقه‌ای بود. این توافق که پس از تصویب مجلس شورای اسلامی و تکمیل مراحل قانونی در کشورهای عضو، از ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ (۱۵ می ۲۰۲۵) به مرحله اجرا رسید، دسترسی ایران به بازار ۱۸۰ میلیون نفری اوراسیا را تسهیل می‌کند. در این میان، استان گیلان با مزیت‌های بی‌نظیر جغرافیایی، زیرساختی و اقتصادی، می‌تواند به قطب دیپلماسی تجاری ایران در شمال کشور تبدیل شود.

گیلان؛ گذرگاه طلایی تجارت با اوراسیا

موقعیت ژئواکونومیک گیلان، آن را به دروازه ارتباطی ایران با اوراسیا تبدیل کرده است. این استان با برخورداری از دسترسی آبی از طریق دریای خزر به روسیه، قزاقستان و آذربایجان، منطقه آزاد انزلی به عنوان یکی از قطب‌های تجاری شمال، کریدور شمالجنوب که اروپا را به هند متصل می‌کند، و بندرهای استراتژیک انزلی و کاسپین، می‌تواند نقش محوری در افزایش صادرات غیرنفتی ایران ایفا کند. داده‌های موجود نشان می‌دهند که بندر انزلی در سال ۲۰۲۴ حدود ۱.۵ میلیون تن کالا جابه‌جا کرده است که با سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های لجستیکی، این ظرفیت می‌تواند تا ۳ میلیون تن افزایش یابد.

نقش‌آفرینان کلیدی در تحقق دیپلماسی اقتصادی

۱. اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی گیلان: این نهاد به عنوان نماینده بخش خصوصی، باید با اقداماتی مانند برگزاری وبینارهای تخصصی برای آشنایی تجار با مزایای موافقت‌نامه، انتشار لیست کالاهای مشمول تخفیف تعرفه‌ای (مانند محصولات کشاورزی، صنایع غذایی و فناوری)، و راه‌اندازی دفاتر نمایندگی مشترک با اتاق‌های بازرگانی شهرهای کلیدی اوراسیا (آستراخان، ایروان، آلماتی)، به تسهیل تجارت دوسویه کمک کند. اتاق بازرگانی گیلان می‌تواند از پلتفرم‌های دیجیتال مانند LinkedIn یا پلتفرم‌های تجاری اوراسیا مانند EEC Trade برای شبکه‌سازی با تجار خارجی استفاده کند.

۲. شرکت شهرک‌های صنعتی گیلان: با توجه به تقاضای بازار اوراسیا برای محصولات کشاورزی، صنایع سبک و کالاهای مصرفی، این شرکت می‌تواند سرمایه‌گذاران را برای احداث واحدهای بسته‌بندی و سردخانه‌های صادراتی جذب کند و توسعه صنایع تبدیلی (مانند فرآوری ماهی، چای و زیتون) را در دستور کار قرار دهد. استانداردسازی بسته‌بندی و اخذ گواهینامه‌های بین‌المللی مانند ISO 22000 می‌تواند مزیت رقابتی محصولات گیلان را افزایش دهد.

۳. منطقه آزاد انزلی؛ پیشران تجارت: این منطقه با قوانین ویژه اقتصادی، باید به هاب صادرات به اوراسیا تبدیل شود. اقدامات کلیدی شامل ایجاد مرکز تجارت مشترک ایران و اوراسیا با حضور شرکت‌های خارجی، توسعه زیرساخت‌های لجستیک و ترانزیت کالا، و ارائه معافیت‌های مالیاتی جذاب برای جذب سرمایه‌گذاران است. همچنین، استفاده از فناوری‌های دیجیتال مانند پلتفرم‌های تجارت الکترونیک فرامرزی برای اتصال مستقیم تولیدکنندگان گیلانی به بازارهای اوراسیا ضروری است.

۴. دفتر وزارت امور خارجه در گیلان: تعیین وابسته تجاری ویژه گیلان در سفارتخانه‌های روسیه، قزاقستان و ارمنستان، و تسهیل روادید تجاری برای فعالان اقتصادی دو طرف از وظایف این دفتر است.

۵. استانداری گیلان: تشکیل کارگروه اوراسیا با مشارکت بخش خصوصی و دانشگاه‌ها، و تدوین سند راهبردی صادرات استان به بازارهای هدف، نقش محوری استانداری را نشان می‌دهد.

چالش‌ها و موانع احتمالی

۱. زیرساخت‌های لجستیکی ناکافی: کمبود سردخانه‌های مدرن و سیستم‌های حمل‌ونقل سریع می‌تواند مانع صادرات محصولات فاسدشدنی مانند کیوی، ماهی و بلوبری شود. ۲. رقابت منطقه‌ای: کشورهای رقیب مانند ترکیه و آذربایجان نیز به دنبال افزایش سهم خود در بازار اوراسیا هستند. ۳. نبود هماهنگی بین نهادی: فقدان هماهنگی بین اتاق بازرگانی، استانداری، و منطقه آزاد انزلی می‌تواند مانع اجرای سریع برنامه‌ها شود.

پیشنهاداتی برای فعالان اقتصادی گیلان

  • تنوع‌بخشی به سبد صادراتی با تمرکز بر محصولات پرمتقاضی مانند کشاورزی (کیوی، زیتون، برنج، بلوبری)، صنایع غذایی (ماهی، مربا، عسل)، و صنایع دستی (چوب، حصیربافی).
  • شرکت در نمایشگاه‌های بین‌المللی اوراسیا برای معرفی محصولات.
  • به‌روزرسانی استانداردهای تولید مطابق با نیازهای بازار اوراسیا.
  • دیجیتالی‌سازی تجارت از طریق ایجاد پلتفرم‌های آنلاین چندزبانه، استفاده از بلاکچین برای شفافیت در رهگیری کالاها، و توسعه مارکت‌پلیس تخصصی مشابه Alibaba.
  • آموزش و توانمندسازی تولیدکنندگان در زمینه استانداردهای صادراتی و قوانین گمرکی.
  • برندسازی مشترک برای محصولات صادراتی مانند "کیوی کاسپین" یا "چای لاهیجان".

نقش دولت در دیپلماسی اقتصادی گیلان

۱. تدوین سند جامع دیپلماسی اقتصادی استان گیلان با مشارکت نهادهای مرتبط. ۲. ایجاد «مرکز توسعه تجارت اوراسیا» در منطقه آزاد انزلی. ۳. حمایت هدفمند از صادرات غیرنفتی از طریق یارانه حمل‌ونقل، بیمه صادراتی و تسهیلات بانکی. ۴. ایجاد مسیر سبز گمرکی بین بنادر گیلان و مقاصد اوراسیا. ۵. استقرار رایزنان اقتصادی ویژه گیلان در سفارتخانه‌های ایران در کشورهای اوراسیا.

فرصتی که نباید از دست برود

موافقت‌نامه تجارت آزاد با اوراسیا پنجره‌ای جدید به روی اقتصاد ایران گشوده است. گیلان با همکاری نهادهای دولتی و بخش خصوصی می‌تواند به قطب تجاری شمال ایران تبدیل شود، اما این امر نیازمند برنامه‌ریزی منسجم، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها، و دیپلماسی فعال اقتصادی است. مسئولان باید با اولویت‌دهی به این استان، زمینه را برای تحقق اقتصاد مقاومتی از طریق تجارت فرامرزی فراهم کنند. با تمرکز بر تقویت زیرساخت‌ها، هماهنگی نهادی، و بهره‌گیری از فناوری‌های نوین، گیلان می‌تواند به هاب تجاری شمال ایران تبدیل شود.

۰ نظر ۱۲ خرداد ۰۴ ، ۱۴:۰۱
محمد پور خوش سعادت

 فومن ، شهر ایمان و کرامت، نه جهنم نمایشی

محمد پور خوش سعادت

فومن، این نگین سرسبز و آرام گیلان، نه تنها با برنج‌زارهای خوش‌رنگ و باران‌های نرمش شناخته می‌شود، بلکه با گنجینه‌های فرهنگی بی‌همتایش هویتی ماندگار ساخته است؛ از شاعران و عالمان فرزانه تا شهدای گران‌قدری که نامشان بر تارک تاریخ این دیار می‌درخشد. اما وقتی به جای تکیه بر این سرمایه‌های اصیل، شاهد اجرای نمایش‌های مثل «جهنم فومن» با آن دکورهای ساختگی، دودهای مصنوعی و صحنه‌سازی‌های نکیر و منکر هستیم، باید درنگی کنیم و بار دیگر این میراث ارزشمند را مرور نماییم

شیون فومنی، این صدای رسای فرهنگ فومن، در شعرهایش به روشنی نشان می‌دهد که ایمان را نمی‌توان با ابزار ترس و نمایش در دل‌ها جای داد، بلکه باید آن را با کرامت انسانی و عدالت اجتماعی پیوند زد. این شاعر بزرگ فومن و گیلان  در یکی از اشعار ماندگارش می‌سراید

 موشت به پیشانی و دس به سفره‌یه،   

 شکم گشنه جا ایمان، چی کونه؟   

این دو سطر کوتاه اما ژرف، فریادی است علیه آنانی که می‌پندارند می‌توان با وعده‌های بهشتی یا ترساندن از جهنم، ایمان را به مردم تحمیل کرد. شیون در بیتی دیگر این حقیقت را آشکارتر بیان می‌کند

 دل بی‌نان و بی‌کار،   

 کجه دین بَوِه یار؟   

این پرسش تلخ و تکان‌دهنده، پرده از این واقعیت برمی‌دارد که دینداری بدون تأمین نیازهای اولیه و حفظ کرامت انسانی، تنها پوسته‌ای توخالی است که دیر یا زود فرو می‌ریزد. شیون که از بطن رنج‌ها و آرزوهای مردم فومن برخاسته بود، دین را در گرو نان، عدالت و احترام به انسانیت می‌دانست

اما شکوه فرهنگی فومن تنها به شیون محدود نمی‌شود. این شهر زادگاه عارف وارسته‌ای چون آیت‌الله بهجت فومنی است که با سلوک عرفانی و معنویت نابش، راهنمای بسیاری در مسیر ایمان حقیقی بود. او به ما آموخت که معنویت راستین نه در نمایش‌های پرسر و صدا، که در سادگی، اخلاص و ارتباط ژرف با معبود یافت می‌شود. از سوی دیگر، کیومرث صابری فومنی (گل‌آقا) با طنز نغز و هوشمندانه‌اش، نشان داد که چگونه می‌توان با قلمی شیرین و بیانی رسا، آگاهی اجتماعی را گسترش داد، بی‌آنکه به ترس یا اجبار متوسل شد. و چگونه می‌توان از یاد برد چهارصد شهید والامقام فومن را که با ایثار خون خود، درس کرامت و مقاومت را برای همیشه در تاریخ این سرزمین ثبت کردند؟ این شهیدان، همان آرمان‌هایی را نمایندگی می‌کنند که شیون در اشعارش به آنها اشاره داشت

  چرا نمایش‌هایی مانند «جهنم فومن» محکوم به شکستند؟    

از دیدگاه جامعه‌شناسی دین، تمرکز بر ظواهر مناسک دینی بدون پشتوانه‌ی عدالت اجتماعی، نه تنها به رشد معنویت نمی‌انجامد، که نتیجه‌ای جز دین‌گریزی ندارد. اجرای نمایش‌هایی مانند «جهنم فومن» با آن زبان ترس و عذاب، در سرزمینی که فرهنگش آمیخته با لطافت و مداراست، نه تنها خدمتی به دین نمی‌کند، که تصویری مخدوش از ایمان ارائه می‌دهد. شیون در بیتی دیگر این حقیقت را به زیبایی بیان کرده است

 باران بَوِه، دلم سبز،   

 ایمان بَوِه، اگه نون هَسِه.   

این شعر گویا نشان می‌دهد که ایمان حقیقی در بستری از رفاه و کرامت انسانی شکوفا می‌شود، نه در فضایی آکنده از ترس و تهدید

پروژه‌هایی مانند «جهنم فومن» نمونه‌ای بارز از سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ناکارآمد است که به جای تقویت معنویت، به بی‌اعتمادی عمومی نسبت به نهادهای دینی و سیاسی  می‌انجامد. این رویکرد چند اشکال بنیادین دارد

  غفلت از نیازهای واقعی:   به جای پرداختن به مسائل حیاتی مانند عدالت اجتماعی، اشتغال و مبارزه با فقر، انرژی و منابع صرف نمایش‌های گذرا می‌شود

    تحریف ماهیت دین:   دینی که باید مایه‌ی آرامش و امید باشد، به ابزاری برای ایجاد رعب تبدیل می‌شود

    تناقض با فرهنگ بومی:   این نمایش‌ها با روحیه‌ی صلح‌جو و انسان‌محور مردم گیلان در تضاد است

   واکنش معکوس در جوانان:   نسل جدید که تشنه‌ی معنویت راستین است، از این قبیل نمایش‌ها رویگردان می‌شود

فومن با داشتن مفاخری چون آیت‌الله بهجت، گل‌آقا، و بیش از چهارصد شهید گران‌قدر و شاعری چون شیون فومنی، نیازی به این گونه نمایش‌های ناهمگون ندارد. به جای ساختن «جهنم»های ساختگی، بیایید شعرهای شیون را بخوانیم، از عرفان آیت‌الله بهجت بیاموزیم، و از طنز هوشمندانه‌ی گل‌آقا الهام بگیریم. یاد شهدا ما را به مسیر کرامت و ایثار رهنمون می‌شود. ایمان واقعی آنگاه شکوفا می‌شود که سفره‌ها پر از نان باشد، قلب‌ها سرشار از امید، و جامعه بستر عدالت. پیام شیون امروز هم برای ما زنده است, دین باید با آزادی و کرامت همراه باشد، نه با اجبار و ترس 

فومن، این شهر عالمان و شهدا و ادیبان، هرگز به «جهنم نمایشی» تبدیل نخواهد شد.

۰ نظر ۰۸ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۴۲
محمد پور خوش سعادت

سهم نابرابر شمال از مدیریت پسماند؛ مازندران در اولویت، گیلان در بحران

محمد پور خوش سعادت

نصرتی معاون وزیر کشوردر پایان نشست بررسی مدیریت پسماند استان مازندران گفت دغدغه تامین مالی پروژه های پسماند مازندران با تدبیر وزیر کشور برطرف شد !!!

شمال ایران، با جنگل‌های سرسبز هیرکانی، تالاب‌های بی‌نظیر و ساحل کاسپین، سال‌هاست زیر سایه سنگین بحران پسماند نفس‌هایش به شماره افتاده است. در این میان، دو استان همسایه، مازندران و گیلان، هر دو با کوهی از زباله دست‌به‌گریبان‌اند، اما داستان برخورد با این بحران در این دو استان، زمین تا آسمان فرق دارد. مازندران، زادگاه وزیر کشور، با بودجه‌های کلان و پروژه‌های پرسرعت در مسیر مدیریت پسماند پیش می‌رود، اما گیلان، انگار در حاشیه نقشه تصمیم‌گیران، به حال خود رها شده است. این تفاوت فاحش، نه‌تنها عدالت زیست‌محیطی را زیر سؤال برده، بلکه شائبه‌ای تلخ را در ذهن‌ها کاشته: آیا هم‌ولایتی‌گری وزیر کشور، سکان مدیریت پسماند شمال را به سمت مازندران چرخانده است؟

مازندران روزانه بیش از ۳۰۰۰ تن زباله تولید می‌کند؛ عددی که در تعطیلات نوروز و تابستان، با هجوم مسافران، گاه دو برابر می‌شود. گیلان هم با ۲۲۰۰ تن زباله در روز، وضعیتی مشابه دارد. اما وقتی پای منابع و توجه ملی به میان می‌آید، انگار این دو استان در دو دنیای متفاوت‌اند. مازندران از سال گذشته طرحی جامع برای مدیریت پسماند کلید زده؛ از تفکیک زباله در مبدا گرفته تا زباله‌سوزهای مدرن در نوشهر و ساری که با حمایت مستقیم وزارت کشور و بودجه‌های کلان در حال تکمیل‌اند. این پروژه‌ها نه‌تنها آلودگی را کاهش داده‌اند، بلکه به الگویی برای مدیریت علمی پسماند تبدیل شده‌اند.

حالا نگاهی به گیلان بیندازیم: کارخانه‌های کمپوست رشت و انزلی با فناوری‌های قدیمی و ظرفیت‌های ناکافی، به زور نفس می‌کشند. در آستارا و فومن، زباله‌ها هنوز به روش‌های سنتی دفن یا رها می‌شوند. و بدتر از همه، سراوان، این زخم کهنه زیست‌محیطی، که شیرابه‌هایش سفره‌های آب زیرزمینی را مسموم کرده و سلامت نیم‌میلیون نفر را به خطر انداخته است. این محل دفن، نه‌تنها از مدیریت علمی بی‌بهره است، بلکه به کانونی برای اعتراضات اجتماعی تبدیل شده. چرا؟ چون ظاهراً اولویت جای دیگری است.

آیا این تفاوت فاحش، ریشه در زادگاه وزیر کشور ندارد؟ مازندران، با حمایت‌های ویژه و بودجه‌های هنگفت، انگار فرزند عزیزکرده دولت است، اما گیلان، با بحرانی به‌مراتب وخیم‌تر، در انتظار توجهی مانده که ظاهراً هرگز نمی‌رسد. اگر قرار باشد منابع ملی بر اساس وابستگی‌های جغرافیایی توزیع شود، تکلیف استان‌هایی که نماینده‌ای در کابینه ندارند چیست؟ مگر پسماند یک مسئله ملی و زیست‌محیطی نیست؟ چرا باید سیاست و هم‌ولایتی‌گری، آینده اکوسیستم شمال ایران را گروگان بگیرد؟

این نابرابری، تنها به محیط‌زیست آسیب نمی‌زند؛ جنگل‌های هیرکانی، تالاب انزلی و دریای کاسپین، که سرمایه‌های ملی ایران‌اند، زیر فشار این بی‌توجهی در حال نابودی‌اند. مطالعه‌ای از دانشگاه علوم پزشکی گیلان (۱۴۰۲) هشدار داده که نشت شیرابه‌های سراوان، آلودگی فلزات سنگین در آب‌های منطقه را به سطح خطرناک رسانده است. این یعنی فاجعه‌ای که نه‌تنها گیلان، بلکه کل منطقه را تهدید می‌کند.

آنچه این ماجرا را تلخ‌تر می‌کند، سکوت نهادهای نظارتی است. چرا سازمان بازرسی یا مجلس، به این تبعیض آشکار ورود نمی‌کنند؟ چرا گزارش شفافی از نحوه توزیع بودجه‌های زیست‌محیطی منتشر نمی‌شود؟ اگر وزارت کشور واقعاً متولی مدیریت بحران‌های ملی است، چرا این‌قدر یک‌طرفه به زادگاه وزیر توجه می‌کند؟

برای برون‌رفت از این بحران، گام‌های فوری لازم است. وزارت کشور باید کمیته‌ای با حضور کارشناسان محیط‌زیست و نمایندگان محلی تشکیل دهد تا طرحی جامع برای مدیریت پسماند گیلان، با محوریت سراوان، تدوین کند. تخصیص بودجه اضطراری برای نوسازی کارخانه‌های کمپوست و مهار شیرابه‌ها، می‌تواند جلوی فاجعه را بگیرد. در بلندمدت، زباله‌سوزهای مدرن و سیستم تفکیک زباله از مبدا، با مشارکت بخش خصوصی، می‌تواند حجم زباله‌های دفن‌شده را نصف کند. الگوبرداری از مازندران، اما با نگاهی عادلانه، راهگشاست.

وزیر کشور باید فراتر از زادگاهش ببیند. گیلان، با طبیعت بی‌نظیرش، شایسته این بی‌مهری نیست. اکنون زمان آن است که دولت، با شفافیت و عدالت، نشان دهد که محیط‌زیست ایران، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، برایش یکسان است. سراوان و گیلان منتظرند؛ وعده بس است، اقدام کنید.

۰ نظر ۰۴ خرداد ۰۴ ، ۱۸:۵۲
محمد پور خوش سعادت

چالش‌ها و سناریوهای توسعه پایدار بندر انزلی در افق ۱۴۳۰

تحلیلی بر فرصت‌ها، موانع و آینده‌نگری بندر راهبردی انزلی

محمد پور خوش سعادت 

چکیده

بندر انزلی، نگین کاسپین و یکی از مهم‌ترین دروازه‌های تجاری و گردشگری ایران در شمال کشور، با ظرفیت‌های طبیعی، اقتصادی و ژئوپلیتیکی بی‌نظیر خود، می‌تواند نقشی محوری در توسعه منطقه ایفا کند. اما این بندر راهبردی، با چالش‌های جدی نظیر آلودگی فزاینده محیط زیست، زیرساخت‌های ناکارآمد و بوروکراسی پیچیده دست و پنجه نرم می‌کند که توسعه پایدار آن را به خطر می‌اندازد. این مقاله با رویکرد سناریونگاری، چشم‌اندازهای محتمل آینده بندر انزلی را تا افق ۱۴۳۰ بررسی کرده و راهکارهای نوآورانه، فناورانه و اجتماعی را برای گذار از این چالش‌ها و دستیابی به توسعه‌ای پایدار و هوشمند ارائه می‌دهد.

مقدمه: 

بندر انزلی، واقع در سواحل نیلگون دریای کاسپین و قلب منطقه آزاد تجاری-صنعتی، از دیرباز شریان حیاتی اقتصاد شمال کشور بوده است. وجود تالاب بین‌المللی انزلی، سواحل بکر، تنوع زیستی غنی و موقعیت استراتژیک در کریدور شمال-جنوب، پتانسیل بی‌بدیلی برای تبدیل این بندر به یک هاب تجاری و اکوتوریستی منطقه‌ای ایجاد کرده است. با این حال، مجموعه‌ای از چالش‌های ساختاری، مدیریتی و زیست‌محیطی، مانع از شکوفایی کامل این ظرفیت‌ها شده است. نگاهی آینده‌نگر به وضعیت این بندر تا سال ۱۴۳۰، می‌تواند نقشه‌راهی برای توسعه‌ای پایدار و جامع ترسیم کند.

فرصت‌ها و موانع: 

برای درک بهتر مسیر پیش روی بندر انزلی، لازم است ابعاد مختلف توسعه آن، شامل قابلیت‌ها و موانع موجود، به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد:

۱. محور اقتصادی: از کریدور شمال-جنوب تا اقتصاد دیجیتال

  قابلیت‌ها: موقعیت ممتاز در کریدور شمال-جنوب دسترسی بی‌نظیری به بازارهای آسیای میانه، روسیه و قفقاز فراهم می‌کند. معافیت‌های مالیاتی در منطقه آزاد، فرصتی طلایی برای جذب سرمایه‌گذاری است. ظرفیت‌های گسترده در کشاورزی، شیلات، صنایع دریایی و گردشگری، به همراه پتانسیل رشد چشمگیر اقتصاد دیجیتال، به‌ویژه در گردشگری و تجارت الکترونیک، نویدبخش آینده‌ای روشن است.

  موانع: کاهش فاجعه‌بار ذخایر ماهی‌های خاویاری و سفید به دلیل صید بی‌رویه و آلودگی گسترده، زنگ خطر را به صدا درآورده است. ضعف شدید در جذب سرمایه‌گذاری خصوصی به دلیل پیچیدگی‌های بوروکراتیک، زیرساخت‌های لجستیکی غیررقابتی در مقایسه با بنادر منطقه‌ای مانند باکو و آستراخان، و فقدان زیرساخت‌های فناوری برای پشتیبانی از تجارت دیجیتال و لجستیک هوشمند، از موانع اصلی در این محور هستند.

۲. محور سیاسی–اداری: گره‌گشایی از چالش‌های ساختاری

  قابلیت‌ها: انعطاف‌پذیری حقوقی منطقه آزاد، فرصتی برای سیاست‌گذاری‌های نوین و حمایت از نوآوری فراهم می‌آورد. امکان همکاری‌های بین‌المللی با کشورهای حاشیه دریای کاسپین در توسعه بنادر و لجستیک، پتانسیل عظیمی را در این حوزه ایجاد می‌کند.

  موانع: بوروکراسی گسترده در صدور مجوزهای زیست‌محیطی، ساخت‌وساز و تجاری، یکی از بزرگترین معضلات است. ناهماهنگی مزمن میان نهادهای ملی، استانی و محلی و نبود سیستم‌های دیجیتالی شفاف برای مدیریت سرمایه‌گذاری و مجوزدهی، بر این مشکلات می‌افزاید.

۳. محور اجتماعی: سرمایه انسانی در انتظار فرصت

  قابلیت‌ها: وجود نیروی کار تحصیل‌کرده و جوان با استعداد بالا در زمینه‌های فنی و فناوری اطلاعات، و تنوع فرهنگی مناسب برای رشد گردشگری و فعالیت‌های خلاق، از نقاط قوت انزلی در این محور است.

  موانع: تراکم جمعیتی بالا و فشار بر زیرساخت‌های شهری، به همراه نرخ بیکاری بالا، به‌ویژه در میان فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، چالش‌های جدی اجتماعی ایجاد کرده است. کمبود زیرساخت‌های شهری نظیر فاضلاب مدرن، حمل‌وننقل عمومی و مسکن مقرون‌به‌صرفه، از دیگر موانع است.

۴. محور فرهنگی–گردشگری: احیای هویت انزلی

  قابلیت‌ها: جاذبه‌های طبیعی و فرهنگی مانند تالاب انزلی، اسکله تاریخی، بازارهای سنتی و ورزش‌های آبی، پتانسیل بی‌نظیری برای توسعه گردشگری فراهم می‌کنند. انزلی می‌تواند به مقصدی برای گردشگری سلامت، اکوتوریسم و گردشگری دیجیتال تبدیل شود.

  موانع: ضعف شدید در بازاریابی دیجیتال و برندسازی بین‌المللی انزلی، کمبود هتل‌ها و اقامتگاه‌های بوم‌گردی با کیفیت، و آلودگی زیست‌محیطی که جذابیت سواحل و تالاب را کاهش داده است، از موانع اصلی در این حوزه هستند.

۵. محور محیط زیستی: نجات تالاب، نجات آینده

  قابلیت‌ها: تالاب انزلی، ثبت‌شده در کنوانسیون رامسر، یکی از باارزش‌ترین اکوسیستم‌های آبی کشور با تنوع زیستی بالا و گونه‌های نادر و بومی است.

موانع: ورود گسترده فاضلاب‌های خانگی و صنعتی (بیش از ۲۰۰,۰۰۰ مترمکعب در سال) به تالاب، کاهش شدید مساحت تالاب (تا ۷۰٪) به دلیل رسوبات، ورود زباله و خشکسالی، و تخریب جنگل‌ها و مراتع پیرامونی در نتیجه گسترش نامتوازن شهری، بحران زیست‌محیطی جدی ایجاد کرده است.

۶. محور زیرساختی: بنیان توسعه هوشمند

  قابلیت‌ها: دسترسی به سه مسیر حمل‌ونقل بین‌المللی: دریایی، ریلی و جاده‌ای، و ظرفیت توسعه بندر هوشمند با کمک فناوری‌هایی مانند اینترنت اشیاء و انبارهای خودکار، از نقاط قوت انزلی در این محور است.

  موانع: فرسودگی شدید شبکه فاضلاب و آب‌رسانی شهری، کمبود پایانه‌های پیشرفته، انبارهای سردخانه‌ای و سامانه‌های لجستیکی دیجیتال، و فقدان سیستم حمل‌ونقل عمومی کارآمد که به افزایش ترافیک ناشی از توسعه خطی شهر دامن زده است، از چالش‌های اساسی زیرساختی هستند.

انزلی در افق ۱۴۳۰: سه سناریوی محتمل

آینده بندر انزلی، سرنوشتی محتوم نیست؛ بلکه نتیجه تصمیمات امروز و اقداماتی است که در پیش گرفته می‌شوند. سه سناریوی محتمل برای انزلی تا سال ۱۴۳۰ عبارتند از:

۱. سناریوی توسعه پایدار و هوشمند: نگین سبز کاسپین

در این سناریو، انزلی به واسطه احیای کامل تالاب با استفاده از تصفیه‌خانه‌های پیشرفته، لایروبی و بازسازی پوشش گیاهی، به یک نمونه موفق از توسعه پایدار تبدیل می‌شود. توسعه بنادر سبز با کشتی‌های برقی، سیستم‌های دیجیتال کنترل آلودگی و لجستیک هوشمند، از ویژگی‌های بارز این سناریو است. جذب سرمایه‌گذاری خارجی از طریق پنجره واحد سرمایه‌گذاری در منطقه آزاد، و استفاده گسترده از پلتفرم‌های دیجیتال برای گردشگری، تجارت و مدیریت شهری، منجر به کاهش بیکاری به زیر ۵٪، افزایش درآمد سرانه و تبدیل انزلی به هاب تجاری-اکوتوریستی منطقه‌ای خواهد شد.

۲. سناریوی توسعه ناپایدار و تخریب‌محور: فاجعه زیست‌محیطی

این سناریو، نتیجه اجرای پروژه‌های صنعتی بدون ارزیابی دقیق زیست‌محیطی، رشد بی‌رویه مهاجرت، نابودی منابع طبیعی و تشدید تنش‌های اجتماعی است. در این چشم‌انداز، قابلیت‌های گردشگری و اکولوژیکی انزلی به طور کامل از بین رفته، بیش از ۸۰٪ تالاب نابود می‌شود و نارضایتی اجتماعی و مهاجرت معکوس افزایش می‌یابد.

۳. سناریوی رکود و فرسایش مزمن: بندر فراموش‌شده

در این سناریو، تداوم ضعف مدیریتی، فرار سرمایه‌گذاران و خشک‌شدن تالاب، به همراه افزایش شدید بیکاری و مهاجرت جوانان، انزلی را از یک بندر فعال به منطقه‌ای محروم با اقتصادی راکد تبدیل خواهد کرد.

راهبردهای پیشنهادی برای تحقق توسعه پایدار: نقشه‌راهی به سوی آینده‌ای روشن

برای هدایت انزلی به سمت سناریوی "توسعه پایدار و هوشمند"، اتخاذ راهبردهای جامع و یکپارچه ضروری است:

  حکمرانی پایدار و هماهنگ: ایجاد شورای عالی توسعه پایدار انزلی با مشارکت فعال دولت، بخش خصوصی و جامعه مدنی، برای هماهنگی و هم‌افزایی تصمیمات ضروری است.

  سرمایه‌گذاری فناورانه: سرمایه‌گذاری در بنادر هوشمند، حمل‌ونقل سبز و سامانه‌های مدیریت اطلاعات یکپارچه، کارایی و رقابت‌پذیری بندر را افزایش می‌دهد.

  احیای زیست‌محیطی: اجرای پروژه‌های بزرگ زیست‌محیطی برای احیای تالاب انزلی، شامل تصفیه فاضلاب‌ها، لایروبی و جلوگیری از ورود آلاینده‌ها، از اولویت‌های اصلی است.

  برندسازی و بازاریابی هوشمند: برندسازی دیجیتال انزلی در حوزه گردشگری سلامت، طبیعت‌گردی و ورزش‌های آبی، با هدف جذب گردشگران داخلی و خارجی، باید در دستور کار قرار گیرد.

  نوآوری و کارآفرینی: راه‌اندازی مراکز نوآوری و شتاب‌دهنده‌ها در حوزه گردشگری دیجیتال، شیلات هوشمند و زیست‌فناوری، به توسعه اقتصاد دانش‌بنیان کمک شایانی خواهد کرد.

  اصلاح بوروکراسی: اصلاح بوروکراسی اداری با پلتفرم‌های صدور مجوز آنلاین، یکپارچه‌سازی مجوزها و کاهش زمان پاسخگویی به زیر ۳۰ روز، مشوق سرمایه‌گذاری و فعالیت‌های اقتصادی خواهد بود.

جمع‌بندی: انزلی، آینده‌ای در گرو همت جمعی

بندر انزلی، با گنجینه‌ای از فرصت‌ها و چالش‌ها، در نقطه‌ای حساس از تاریخ خود قرار دارد. آینده این بندر راهبردی، در گرو تصمیمات شجاعانه امروز، اراده سیاسی قوی، همگرایی نهادی و مشارکت فعال مردم است. در این مسیر، فناوری، زیست‌محیطی‌اندیشی و نوآوری، سه محور نجات‌بخش خواهند بود. انزلی می‌تواند تا افق ۱۴۳۰ به الگویی درخشان از توسعه پایدار تبدیل شود، اگر همه با هم برای نجات آن گام برداریم.

۰ نظر ۰۳ خرداد ۰۴ ، ۱۸:۵۹
محمد پور خوش سعادت

سونامی سرطان، فاضلاب نیمه‌کاره و «سرویس بهداشتی بزرگ» درافق گیلان 1430   

محمد پور خوش سعادت  Foumani.ir@gmail.com

استان گیلان، با اکوسیستم منحصربه‌فرد  و موقعیت استراتژیک در حاشیه دریای خزر، پتانسیل تبدیل شدن به الگوی توسعه پایدار ایران را دارد. اما این منطقه، زیر سایه بحران فاضلاب، به نماد ناکارآمدی ساختاری، بی‌عدالتی در تخصیص منابع و تهدیدی فزاینده برای سلامت عمومی، محیط‌زیست و اقتصاد محلی تبدیل شده است. این فاجعه، نتیجه دهه‌ها سوءمدیریت، فساد مالی و بی‌توجهی به زیرساخت‌های حیاتی است که تالاب انزلی را به «سرویس بهداشتی بزرگ» و مردم را به قربانیان «سونامی سرطان» بدل کرده است.

پروژه‌های نیمه‌تمام

در سال ۱۳۸۵، بانک جهانی اعتباری بالغ بر ۱۴۸.۵ میلیون دلار برای اجرای طرح‌های آب و فاضلاب در رشت و بندرانزلی تخصیص داد، که ۷۰ میلیون دلار آن به انزلی اختصاص داشت. این بودجه، با هدف ایجاد شبکه‌های مدرن جمع‌آوری و تصفیه فاضلاب، قرار بود استانداردهای زیست‌محیطی و بهداشتی این شهرها را به سطح کشورهای توسعه‌یافته نزدیک کند. اما تنها ۳.۲ میلیون دلار (۲.۲ درصد) جذب شد و پروژه‌ها در مرحله خاکبرداری متوقف شدند.

گزارش دیوان محاسبات   نشان می‌دهد که ۶۸ درصد این بودجه به دلیل «انحراف مالی» به پروژه‌های غیرمرتبط یا حساب‌های نامشخص منتقل شد. فقدان مکانیزم‌های حسابرسی شفاف و نظارت مستقل، این هدررفت را ممکن کرد. تا سال ۲۰۱۰، بانک جهانی به دلیل عدم پیشرفت، این طرح‌ها را از فهرست خود خارج کرد.

اکنون، پس از گذشت ۳۸ سال از آغاز پروژه‌های فاضلاب در این دو شهر، سیستم‌های موجود همچنان ناقص و غیراستاندارد هستند. بر اساس برآوردهای فعلی هزینه تکمیل این پروژه‌ها به دلیل تأخیرهای طولانی و تورم به ۲۷۰ میلیون دلار رسیده است. این رقم، معادل ۹ برابر بودجه اولیه (با احتساب ارزش زمانی پول) است و نشان‌دهنده خسارت هنگفت ناشی از ناکارآمدی مدیریتی است.

 عمق بحران در اعداد

بحران فاضلاب در گیلان با داده‌های تکان‌دهنده‌ای همراه است که نقض آشکار حق شهروندان به محیط‌زیست سالم را نشان می‌دهد:

عمر پروژه‌ها: از سال ۱۳۶۶، پروژه‌های فاضلاب رشت و انزلی آغاز شدند، اما تنها ۳۳ درصد از شبکه فاضلاب شهری تکمیل شده است.

شهرهای فاقد زیرساخت: از ۱۷ شهرستان گیلان، ۹ شهر  هیچ سیستم جمع‌آوری یا تصفیه فاضلاب ندارند. این در حالی است که میانگین شهرهای فاقد تصفیه‌خانه در ایران ۱۸ درصد است.

تصفیه‌خانه‌های ناکارآمد: تنها رشت، انزلی و لاهیجان تصفیه‌خانه دارند، اما این تأسیسات با ۵۲ درصد ظرفیت کار می‌کنند. گزارش شرکت آب و فاضلاب گیلان  نشان می‌دهد که تصفیه‌خانه رشت تنها ۴۱ درصد فاضلاب ورودی (معادل ۳۲,۰۰۰ مترمکعب در روز) را تصفیه می‌کند و مابقی به رودخانه‌های زرجوب و گوهررود سرریز می‌شود.

تولید و دفع فاضلاب: بر اساس گزارش سازمان حفاظت محیط‌زیست   سالانه ۹۸ میلیون مترمکعب فاضلاب در گیلان تولید می‌شود که ۷۸ میلیون مترمکعب (۸۰ درصد) بدون تصفیه به دریای خزر، تالاب انزلی یا خاک نفوذ می‌کند.این داده‌ها، نه‌تنها از نظر آماری شرم‌آورند، بلکه  نقض استانداردهای بین‌المللی مانند چارچوب‌های سازمان بهداشت جهانی  برای مدیریت فاضلاب را نشان می‌دهند.

سرویس بهداشتی بزرگ به نام تالاب انزلی

تالاب انزلی، یکی از ارزشمندترین تالاب‌های جهان ، به فاضلاب‌روباز  عظیم انسانی، صنعتی و بیمارستانی بیش از ۱.۲ میلیون نفر تبدیل شده است. گزارش مرکز تحقیقات محیط‌زیست ایران  نشان می‌دهد که روزانه ۱۳۵,۰۰۰ مترمکعب فاضلاب خام به تالاب سرازیر می‌شود، که ترکیب آن شامل ۵۸ درصد فاضلاب خانگی، ۳۳ درصد صنعتی و ۹ درصد بیمارستانی است. این آلودگی، اکوسیستم تالاب را به مرز فروپاشی رسانده است

تنوع زیستی: مرگ ۸۸ درصد گونه‌های بومی مانند ماهی سفید خزری و کاهش ۹۲ درصد جمعیت پرندگان مهاجر (از ۱۵۰ گونه به ۱۲ گونه) گزارش شده است. این کاهش، زنجیره غذایی تالاب را مختل کرده و اثرات دومینویی بر اکوسیستم منطقه دارد.

آلودگی شیمیایی: غلظت نیترات (۴۸ میلی‌گرم بر لیتر) و فسفات (۳.۲ میلی‌گرم بر لیتر) در آب تالاب، به ترتیب ۴.۸ و ۶.۴ برابر حد مجاز است، که منجر به پدیده  رشد بیش‌ازحد جلبک‌ها  و مرگ مناطق وسیعی از تالاب شده است.

بوی تعفن: انتشار گازهای سمی مانند هیدروژن سولفید (H₂S) در روزهای گرم، سطح کیفیت زندگی ساکنان را به شدت کاهش داده و آن‌ها را ناچار به استفاده از ماسک و بستن پنجره‌ها کرده است و قایقرانی در بخش هایی از تالاب را ناممکن کرده است

از منظر علمی، این وضعیت نه‌تنها تالاب انزلی را به یک «فاضلاب‌رو باز» تبدیل کرده، بلکه نقض تعهدات ایران در کنوانسیون رامسر برای حفاظت از تالاب‌های بین‌المللی است.

 مدل‌سازی‌های زیست‌محیطی  پیش‌بینی می‌کنند که در صورت تداوم روند کنونی، تالاب تا سال ۲۰۳۲ به یک باتلاق مرده تبدیل خواهد شد.

  سونامی سرطان  

گیلان به یکی از کانون‌های اصلی سرطان در ایران تبدیل شده است. داده‌های وزارت بهداشت   نشان می‌دهند:

میزان ابتلا: سالانه ۶,۹۵۰ نفر در گیلان به سرطان مبتلا می‌شوند، که نسبت به سال ۲۰۱۸ (۳,۰۵۰ مورد) ۲.۳ برابر شده است.

رتبه کشوری: با نرخ ۴۱۰ مورد به ازای ۱۰۰,۰۰۰ نفر، گیلان بالاترین نرخ سرطان در ایران را دارد (میانگین کشوری: ۲۱۵ مورد).

نوع سرطان: ۶۸ درصد موارد جدید، سرطان‌های گوارشی (معده، کبد، روده بزرگ) هستند. مطالعه اپیدمیولوژیک دانشگاه علوم پزشکی گیلان  تأیید می‌کند که ۸۲ درصد سرطان‌های روده بزرگ منشأ محیطی دارند.

عوامل محیطی، به‌ویژه آلودگی آب و خاک ناشی از فاضلاب، نقش کلیدی دارند:

آلودگی آب زیرزمینی: تحلیل آزمایشگاهی (۲۰۲۴) نشان داد که غلظت نیترات (۴۹ میلی‌گرم بر لیتر)، سرب (۰.۰۹ میلی‌گرم بر لیتر) و کادمیوم (۰.۰۱۲ میلی‌گرم بر لیتر) در آب زیرزمینی رشت و انزلی به ترتیب ۴.۹، ۴.۵ و ۴ برابر حد مجاز WHO است. نیترات با سرطان معده و روده بزرگ، و فلزات سنگین با سرطان کبد و کلیه مرتبط هستند.

میکروب‌های پاتوژن: فاضلاب خام حاوی باکتری‌هایی مانند Escherichia coli و Salmonella است که در نمونه‌های آب رودخانه‌های زرجوب و گوهررود  به ترتیب ۱۰ و ۱۰ CFU در میلی‌لیتر گزارش شده‌اند، که ۱۰۰ برابر حد مجاز است. این پاتوژن‌ها عامل اصلی شیوع هپاتیت A  ۵۲ مورد به ازای ۱۰۰,۰۰۰ نفر) و اسهال باکتریایی (۷۸ مورد به ازای ۱۰۰,۰۰۰ نفر) هستند، که ۵۵ درصد بالاتر از میانگین کشوری است.

مواد سرطان‌زا: ترکیبات آلی فرار (VOCs) و هیدروکربن‌های پلی‌آروماتیک (PAHs) در فاضلاب صنعتی، در نمونه‌های تالاب انزلی  شناسایی شدند. این مواد با افزایش ریسک سرطان‌های گوارشی و تنفسی مرتبط هستند.

از منظر اپیدمیولوژی، این داده‌ها نشان‌دهنده رابطه مستقیم بین آلودگی محیطی و افزایش بیماری‌هاست.

دلایل ریشه‌ای

سوءمدیریت و فساد مالی: هدررفت ۱۴۵ میلیون دلار از بودجه بانک جهانی، نتیجه نبود شفافیت و فساد سیستمی بود. تحلیل داده‌های دیوان محاسبات  نشان می‌دهد که ۷۰ درصد این بودجه به پروژه‌های غیرمرتبط منتقل شده است.

تبعیض در تخصیص منابع: مدل‌های تخصیص بودجه ملی   نشان می‌دهند که استان‌های مرکزی مانند اصفهان و تهران به طور میانگین ۳.۸ برابر گیلان بودجه زیرساختی دریافت کردند، با وجود نیازهای مشابه. این تبعیض، نتیجه نبود معیارهای علمی در اولویت‌بندی است و البته ضعف مدیران محلی و ضعف نمایندگان مجلس در گرفتن حق مردم گیلان است

فقدان نظارت و پاسخگویی: نبود نهادهای نظارتی پیگیر  و شاخص‌های عملکرد (KPIs) برای پروژه‌های فاضلاب، امکان رصد پیشرفت را از بین برد. تحلیل‌های مدیریت پروژه  نشان می‌دهند که فقدان چارچوب‌هانظارت فنی  در اجرای این طرح‌ها، عامل اصلی شکست آن‌هاست.

راهکارهای پیشنهادی

برای نجات گیلان، راهکارهای زیر مبتنی بر فناوری، مدیریت و شواهد علمی پیشنهاد می‌شوند:

تخصیص بودجه اضطراری و نظارت بین‌المللی: تخصیص ۴۰۰ میلیون دلار بودجه اضطراری برای تکمیل پروژه‌های فاضلاب در رشت، انزلی و ۹ شهر فاقد تصفیه‌خانه   

احیای تالاب انزلی: توقف ورود فاضلاب با احداث کانال‌های موقت و لایروبی با ظرفیت ۲ میلیون مترمکعب  . استفاده از فناوری‌های بیورمدیاسیون (مانند گیاه‌پالایی با نی‌زار) برای کاهش نیترات و فسفات. تخصیص بودجه لازم  برای این پروژه.

نوسازی و گسترش تصفیه‌خانه‌ها: بازسازی تصفیه‌خانه‌های موجود با فناوری بیوراکتور غشایی (MBR) برای افزایش راندمان به ۹۵ درصد. احداث ۹ تصفیه‌خانه مدولار با ظرفیت ۲۰۰,۰۰۰ مترمکعب در روز   هزینه تخمینی حدود  ۱۵۰ میلیون دلار (طرح بانک جهانی ) 

پیگیری قضایی و شفافیت: تشکیل کمیته تحقیق و تفحص با نظارت قوه قضاییه برای بررسی هدررفت بودجه بانک جهانی. ایجاد سامانه آنلاین شفافیت مالی با دسترسی عمومی برای رصد بودجه‌های آتی.

آگاهی عمومی و مدل‌سازی اجتماعی: راه‌اندازی کمپین‌های رسانه‌ای مبتنی بر مدل‌های تغییر رفتار   برای افزایش مطالبه‌گری. آموزش جوامع محلی برای کاهش آلودگی‌های خانگی با استفاده از اپلیکیشن‌های آموزشی.

بازسازی اقتصاد محلی: پاکسازی رودخانه‌ها با فناوری‌های نانوذرات برای حذف فلزات سنگین و تخصیص یارانه به کشاورزان برای استفاده از آب تصفیه‌شده.

 فاجعه‌ای که قابل پیشگیری است

فاجعه فاضلاب در گیلان، نتیجه دهه‌ها ناکارآمدی، فساد و بی‌توجهی به علم و داده است. تالاب انزلی در حال مرگ است، سرطان زندگی مردم را می‌بلعد و اقتصاد محلی در آستانه فروپاشی است. اما این بحران قابل حل است. با عزمی ملی، فناوری‌های مدرن و مدیریت مبتنی بر شواهد، می‌توان گیلان را به نگین سبز ایران بازگرداند. مردم این سرزمین حق دارند در محیطی سالم زندگی کنند و از ثروت طبیعی خود بهره‌مند شوند.

  آیا وقت آن نرسیده که با رویکردی علمی و مسئولانه، این فاجعه پایان یابد؟ اکنون زمان عمل است، نه بهانه‌تراشی.

 

۰ نظر ۲۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۱۲
محمد پور خوش سعادت

صنایع کوچک گیلان قربانی بی‌برنامگی و فرصت‌سوزی: چالش‌های مسیر گیلان ۱۴۳۰

محمد پور خوش سعادت   WWW.Foumani.ir

 

صنایع کوچک و متوسط SMEs در اقصی نقاط جهان، به عنوان نبض تپنده اقتصاد و پیشران اصلی اشتغال‌زایی و توسعه متوازن منطقه‌ای شناخته می‌شوند. استان گیلان نیز، با دارا بودن مزایای رقابتی چشمگیری نظیر دسترسی به پهنه دریای خزر، گنجینه‌های ارزشمند منابع طبیعی و پیشینه غنی در صنایعی همچون نساجی و صنایع غذایی، از این قاعده مستثنی نبوده است. اما، کژتابی‌های مدیریتی و سوءتدبیرهای ساختاری سبب شده‌اند تا این صنایع، به جای ایفای نقش محوری در توسعه اقتصادی استان، خود به کانون چالش‌ها و موانع پیشرفت بدل گردند. فقدان یک استراتژی مدون صنعتی، گسترش دامنه فساد ، توزیع ناعادلانه منابع حیاتی و غفلت نابخشودنی از مزیت‌های نسبی بومی، همگی دست به دست هم داده‌اند تا صنایع کوچک گیلان، از موتور محرکه توسعه به بخشی از بار سنگین بحران اقتصادی استان تبدیل شوند.

تاریخچه صنعتی گیلان: روایتی از اوج و فرود

دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی، دوران اوج صنعتی در استان گیلان بود. "شهر صنعتی رشت"، بنیان‌گذاری شده در سال ۱۳۵۳، نه تنها به عنوان یکی از پنج شهر صنعتی پیشگام و بزرگ ایران شناخته می‌شد، بلکه میزبان شماری از واحدهای صنعتی پیشرو در سطح ملی بود. صنایع نساجی خوشنامی چون ایران پوپلین، صنایع پوشش گیلان، ریسندگی خاور، ایران برک، فومنات و فرش گیلان، همگی نمادهایی از رونق صنعتی این دوره بودند و محصولاتشان در بازارهای داخلی و حتی خارجی، نامی آشنا داشت.

افول تدریجی صنعت  گیلان

با تغییر رویکرد کلان و اعلام گیلان به عنوان قطب کشاورزی در دولت سوم  ، متاسفانه، اولویت از توسعه صنعتی به سمت کشاورزی سوق یافت. این تغییر نگرش، اگرچه با هدف توسعه بخش کشاورزی صورت گرفت، اما به تدریج منجر به کم‌توجهی و رکود بسیاری از واحدهای صنعتی فعال در استان شد. در این دوران، نه تنها سیاست صنعتی منسجمی برای حفظ و توسعه صنایع موجود تدوین نشد، بلکه بسیاری از واحدهای تولیدی به دلیل عدم حمایت و ناتوانی در رقابت، چرخ تولیدشان از حرکت بازایستاد. این در حالی بود که استان همجوار، اردبیل، با اتخاذ رویکردی هوشمندانه و تمرکز بر توسعه صنایع تبدیلی کشاورزی، توانست مسیر توسعه صنعتی پایدارتر و متوازن‌تری را در پیش بگیرد.

وضعیت کنونی صنایع کوچک در گیلان

امروزه، صنایع کوچک در گیلان به صورت جزیره‌های پراکنده و بدون هیچگونه برنامه‌ریزی راهبردی منسجم توسعه یافته‌اند. واحدهای صنعتی کوچک، اغلب در نقاطی مستقر شده‌اند که نه تنها از نظر جغرافیایی ارتباط منطقی با یکدیگر ندارند، بلکه فاقد توجیه اقتصادی لازم نیز هستند. این پراکندگی نامنظم، منجر به کاهش چشمگیر بهره‌وری، افزایش سرسام‌آور هزینه‌های تولید و دشواری در ایجاد هم‌افزایی بین واحدهای صنعتی شده است.

 درس‌هایی از اردبیل

نگاهی به وضعیت استان همجوار، اردبیل، به خوبی گویای عمق بی‌تدبیری‌ها در گیلان است:

 * تسهیلات بانکی: شاخص تسهیلات به سپرده  LDR  که نشان‌دهنده میزان تسهیلات اعطا شده بانک‌ها نسبت به سپرده‌های جذب شده است، در اردبیل به رقم قابل توجه ۹۸.۱ درصد می‌رسد. این بدان معناست که بانک‌های اردبیل، منابع بیشتری را در قالب تسهیلات در اختیار فعالان اقتصادی قرار می‌دهند. در مقابل، این شاخص در گیلان تنها ۶۴.۷ درصد است که نشان‌دهنده کمبود دسترسی به منابع مالی برای تولیدکنندگان گیلانی است.

 * صادرات صنعتی: در سال گذشته، استان اردبیل موفق به صادرات بیش از ۲۰۰ میلیون دلار کالا شده است. این در حالی است که گیلان، با وجود برخورداری از بنادر فعال و مزیت همجواری با کشورهای حاشیه خزر، سهم بسیار ناچیزتری در صادرات صنعتی دارد. این امر، گواه روشنی بر عدم بهره‌گیری مناسب از ظرفیت‌های تجاری استان است.

چالش‌های اساسی توسعه صنایع کوچک در گیلان

۱. فقدان سکاندار: بی‌برنامگی و نبود راهبرد صنعتی

شاید بتوان گفت، مهم‌ترین چالش پیش روی صنایع کوچک گیلان، فقدان یک نقشه راه صنعتی مدون و جامع است. برخلاف استان‌هایی نظیر اردبیل که با تدوین برنامه‌های مشخص برای توسعه صنایع تبدیلی کشاورزی، مسیر روشنی را برای فعالان اقتصادی ترسیم کرده‌اند، در گیلان هیچ استراتژی بلندمدتی برای توسعه صنعتی، مبتنی بر مزیت‌های رقابتی استان، به چشم نمی‌خورد. این فقدان راهبرد، نه تنها سرمایه‌گذاران را سردرگم کرده، بلکه مانع از تخصیص بهینه منابع و شکل‌گیری خوشه‌های صنعتی پویا شده است.

۲. رانت اقتصادی و تصمیمات جانبدارانه

متاسفانه، در دو دهه اخیر، یک جریان سیاسی-اقتصادی خاص، سایه‌ای سنگین بر فرآیند تصمیم‌گیری‌های صنعتی استان افکنده است. این جریان، با اعمال نفوذ در تخصیص منابع محدود استان به پروژه‌های غیرمولد و عمدتاً وابسته به خود، نه تنها فضای رقابت سالم را از بین برده، بلکه زمینه را برای رشد قارچ‌گونه واحدهای ناکارآمد و وابسته به رانت فراهم کرده است. این امر، فعالان اقتصادی سالم و نوآور را دلسرد و از گردونه رقابت خارج کرده است.

۳.  عملکرد ناموفق منطقه آزاد انزلی

منطقه آزاد تجاری-صنعتی انزلی که با هدف توسعه صادرات غیرنفتی و جذب سرمایه‌گذاری خارجی ایجاد شد، متاسفانه در عمل به محلی برای واردات بی‌رویه کالاهای مصرفی تبدیل شده است. آمارهای  منتشره فقط سال 1401 نشان می‌دهد که از مجموع ۱.۵ میلیون تن جابه‌جایی کالا در بندر انزلی، تنها ۱۰ درصد آن مربوط به صادرات بوده است. این عملکرد ضعیف، نشان‌دهنده انحراف از اهداف اولیه و عدم بهره‌گیری مناسب از این ظرفیت بالقوه برای توسعه صنایع صادرات‌محور در استان است.

۴. تبعیض ناروا: بی‌عدالتی در تخصیص منابع ملی

با وجود پتانسیل‌های انکارناپذیر گیلان در حوزه‌های مختلف صنعتی، این استان سهم بسیار ناچیزی از منابع سرمایه‌گذاری صنعتی در سطح ملی دریافت می‌کند. در حالی که استان‌هایی مانند اصفهان و یزد به ترتیب بیش از ۲۰ درصد از بودجه صنعتی کشور را به خود اختصاص می‌دهند، سهم گیلان از این منابع حیاتی، تنها حدود ۵ درصد است. این تخصیص ناعادلانه منابع، نه تنها مانع از رشد صنایع موجود شده، بلکه امکان ایجاد صنایع جدید و بهره‌گیری از ظرفیت‌های استان را نیز محدود کرده است.

۵. تغییر کاربری اراضی کشاورزی

یکی دیگر از چالش‌های جدی پیش روی توسعه پایدار در گیلان، پدیده شوم تغییر کاربری اراضی کشاورزی است. سوداگران در دهه گذشته، متاسفانه بیش از ۱۰۰۰۰ هکتار از بهترین اراضی کشاورزی استان تغییر کاربری داده‌اند. این روند نگران‌کننده، نه تنها امنیت غذایی را در معرض تهدید قرار می‌دهد، بلکه با از بین بردن ظرفیت‌های کشاورزی، امکان توسعه صنایع تبدیلی مرتبط با این بخش را نیز محدود می‌کند.

پیامدهای بحران صنعتی در گیلان: زخم‌های عمیق بر پیکره جامعه

۱. پیری زودرس: بحران اجتماعی و جمعیتی

گیلان با داشتن ۲۵ درصد جمعیت بالای ۶۰ سال، به عنوان پیرترین استان ایران شناخته می‌شود. نرخ باروری پایین (۱.۳ فرزند به ازای هر زن) و مهاجرت گسترده جوانان تحصیل‌کرده به سایر استان‌ها به دلیل نبود فرصت‌های شغلی مناسب، آینده جمعیتی استان را با چالش‌های جدی مواجه کرده است. این روند، نه تنها ساختار جمعیتی استان را نامتوازن کرده، بلکه نیروی کار جوان و فعال را از گیلان خارج کرده است.

۲. سایه شوم بیکاری: فقر و نابرابری اجتماعی

نرخ بیکاری در استان گیلان در حال حاضر حدود ۸.۲ درصد است، اما این رقم برای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی تا ۲۵ درصد نیز تخمین زده می‌شود. این وضعیت اسفناک، منجر به کاهش شدید کیفیت زندگی شهروندان، افزایش نابرابری‌های اجتماعی و گسترش دامنه فقر در استان شده است. جوانان تحصیل‌کرده که سرمایه اصلی هر جامعه‌ای محسوب می‌شوند، به دلیل نبود فرصت‌های شغلی مناسب، مجبور به ترک دیار خود شده‌اند.

۳. فرصت‌های سوخته: حسرت توسعه نیافته

گیلان با برخورداری از موقعیت استراتژیک و دسترسی به دریای خزر، می‌توانست به یکی از قطب‌های مهم تجارت و صادرات در منطقه تبدیل شود. بنادر فعال این استان، ظرفیت بالقوه‌ای برای توسعه صنایع صادرات‌محور و ایجاد رونق اقتصادی داشته‌اند. اما، به دلیل بی‌توجهی و عدم برنامه‌ریزی صحیح، این فرصت‌های طلایی به سادگی از دست رفته‌اند و گیلان نتوانسته است از مزیت‌های جغرافیایی خود به نحو مطلوب بهره‌برداری کند.

راهکارها برای گیلان ۱۴۳۰: بارقه‌های امید در افق پیش رو

۱. ترسیم مسیر روشن: تدوین نقشه راه صنعتی

 * توسعه خوشه‌های صنعتی: شناسایی و توسعه خوشه‌های صنعتی مبتنی بر مزیت‌های نسبی استان، نظیر صنایع مرتبط با چای، برنج، آبزی‌پروری و صنایع چوبی، با هدف افزایش رقابت‌پذیری و ایجاد هم‌افزایی بین واحدهای تولیدی.

 * ایجاد زنجیره‌های ارزش منطقه‌ای: برقراری ارتباط مؤثر بین صنایع کوچک و بزرگ و ایجاد زنجیره‌های تولید منطقه‌ای با بهره‌گیری از ظرفیت‌های محلی و کاهش وابستگی به واردات مواد اولیه.

۲.  مبارزه با فساد و ارتقای شفافیت

 * استقرار نظام شایسته‌سالاری: ایجاد یک نظام شفاف و مبتنی بر شایستگی در فرآیند تخصیص منابع و ارائه تسهیلات به واحدهای تولیدی، با هدف جلوگیری از رانت و فساد.

* نظارت دقیق بر منطقه آزاد انزلی: بازنگری در اهداف و عملکرد منطقه آزاد انزلی و تغییر جهت آن به سوی توسعه صادرات غیرنفتی و جذب سرمایه‌گذاری در صنایع تولیدی.

۳. تخصیص عادلانه: اجرای آمایش سرزمینی

 * تخصیص منابع بر اساس ظرفیت‌ها: تخصیص منابع مالی و زیرساختی بر اساس ظرفیت‌های طبیعی، اقتصادی و جمعیتی هر منطقه از استان، با هدف ایجاد توسعه متوازن.

 * جلوگیری از صنایع آب‌بر: ممانعت از احداث صنایع آب‌بر در مناطق کم‌آب کشور و هدایت این صنایع به استان‌های شمالی نظیر گیلان که از منابع آبی غنی برخوردارند.

۴. توانمندسازی تولیدکنندگان: حمایت هدفمند از صنایع کوچک

 * تسهیلات کم‌بهره: ارائه تسهیلات بانکی با نرخ سود پایین و شرایط بازپرداخت مناسب به واحدهای تولیدی کوچک و متوسط، با هدف تامین سرمایه در گردش و توسعه آن‌ها.

 * ایجاد مراکز نوآوری و فن بازارها: تاسیس و حمایت از مراکز نوآوری و فن بازارها برای تسهیل انتقال فناوری، ارتقای سطح دانش فنی و توسعه محصولات جدید در صنایع تبدیلی و سایر بخش‌ها.

۵. پاسداری از میراث سبز: حفظ اراضی کشاورزی

 * قوانین سختگیرانه: تصویب و اجرای قوانین سختگیرانه برای جلوگیری از تغییر کاربری غیرقانونی زمین‌های کشاورزی و برخورد قاطع با متخلفان.

 * حمایت از کشاورزان: ارائه تسهیلات و آموزش‌های لازم به کشاورزان برای افزایش بهره‌وری و توسعه صنایع تبدیلی محصولات کشاورزی در راستای ایجاد ارزش افزوده.

گامی به سوی فردا

صنایع کوچک گیلان، قربانی ضعف‌های ساختاری و بی‌تدبیری‌های مدیریتی شده‌اند، نه فقدان استعداد و ظرفیت. تحقق رویای گیلان ۱۴۳۰، مستلزم یک عزم جدی و همه‌جانبه برای اجرای راهکارهای پیشنهادی است. با تدوین یک نقشه راه صنعتی واقع‌بینانه، مبارزه بی‌امان با فساد، اجرای دقیق آمایش سرزمینی و حمایت هوشمندانه از صنایع کوچک، می‌توان امیدوار بود که گیلان بار دیگر جایگاه شایسته خود را در اقتصاد کشور بازیابد. آینده این استان سرسبز، بیش از هر زمان دیگری، به تصمیمات قاطع و اقدامات هوشمندانه امروز گره خورده است.

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۷:۴۰
محمد پور خوش سعادت

آقایان و خانم ها

علی عباس‌زاده، سعید آقایی ملاسرایی ,سعید سیمیاری همدم , فاطمه قلی‌پور، بهرنگ مودب،علی رمضانی , مهدی صفاتی، حجت سجادی، بابک صیاد، مهدی محوی , سید فرشید فلاح، کامبیز راحمی‌پور، نریمان یوسفی، مرتضی فلاح کرگان، مرتضی یوسف‌پور، زهرا میر اعلمی، حسین استقامتی، امین مغفرتی، مازیار سیدنژاد، ابوعلی گلزاری، عرفان منصوریان، علیرضا فدایی‌پور، محمد مهدی پور، سارنگ حسن‌پور، رضا نادم، حسین نقاشی، سعید آفتابی، علی انجم‌روز، ابراهیم خردکیش، مهدی هدایتی، علی‌اکبر پورعلی، جواد نظری‌مقدم، سجاد ستوده، جواد حسن‌بیگی، علی شفاهی، حمزه کامران‌زاده، حسین عزیزی، سیامک احمدزاده، محمد علی بصیری، احمد گلزار، علیرضا زادبر، سید جلال نورحسینی، علی باستی، عادل علوی، مجتبی نعیمی، علیرضا سحرخیز، حجت نظری، مهدی جعفری، سیدعلی زربافی، علیرضا کنعان‌رو، پیروز فخر محمدیان، سجاد مصلحی، روح‌الله بخشی‌نژاد، ناصر اسماعیل‌پور، مجید عزیزی، جهانبخش جم، آرمان پورقربان، فرشاد شریفی، مرتضی برگستان، معین مهدوی‌نیا، فرزاد پریزاد، عبدالرضا ابراهیمی، مانی زرشکی، صادق زرین، حامد رضایی‌مناف، فرزانه طواف‌زاده، علی کامران‌زاده فومنی، طاهر کرم‌دوست، محمد انام‌پور، محمد فرحی، فریبرز سعیدی‌کیا، ایمان ظلمتی، حامد قلی‌زاده، محمد قنبرزاده، کیان پوررهنما، روح‌الله غفاری، نازنین اسماعیل‌پور، جواد شفیعی‌ثابت، رضا جمشیدی چناری، بابک شکوهی‌راد، مهرداد ورزل‌دوست، طهمورث عموپور، مجید بهستانی، مصطفی انصاری، نسیم طواف‌زاده، محمد حسین ضمیریان، فرشاد نوروزپور، سهیل سجودی، بابک مهدی زاده، سجاد حسینی، میثم عفتی، تقی زاده، روح الله پور اسماعیلی، سیاوش اقاجانی، حسین بهمنش، امین مهر اور، سامان جوزی، حمید رضا راغب، مازیار حسینی، محمد جواد باقری ارومی، هادی ادیب، ابوذر باقر سلیمی، داوود سیابی، سید محمد اسحاقی، قاسم مصفا مجید فاتحی، نسیم خاصی، امیر محمد پور، مهدی نورسته، پیمان قاسم زاده، مهدی خورشند، محمد امین مظلوم، حامد توکلی دارستانی، سعید بابایی، مرتضی عبدالهی، حجت عمویی فومنی، بهاره پورمرادی، مجید استوار، محمد رضا یاوری، ایمان رنجکش، مهدی لطفی چهارده، مهدی علیزاده، مرتضی مسرور نودهی، عباس نعیمی جور شری، حامد نقوی، علی پیک حرفه، امیر حسین ابر شهر، مجتبی یوسفی نژاد , کوثرغریب, ثمانه حسینی نوید, وحید بافکری ,روح الله وحیدی رودپیشی,مجتبی جعفری,امید ساعی, محمد منسومی, سجاد باشی , غلامرضا رضایی باز نشین , 

سلام علیکم

دعوتی برای ساختن آینده‌ای بومی ,  گیلان بی‌نقشه؛ فرصتی در آستانه‌ی تهدید

گیلان، سرزمینی با تنوع زیستی بی‌نظیر، فرهنگ کهن، نخبگان بسیار، موقعیت جغرافیایی ممتاز و منابع طبیعی غنی است. اما با همه‌ی این داشته‌ها، در بسیاری از شاخص‌های توسعه، در جایگاه قابل قبولی قرار ندارد.

مسئله این نیست که گیلان چیزی ندارد؛ مسئله این است که نمی‌داند با آنچه دارد، چه باید بکند ,  و بدتر از آن، کسی هم برایش برنامه‌ای ندارد.

امروز، ما جوانان و نخبگان گیلانی با انتخابی حیاتی روبه‌روییم: تماشاگر توسعه باشیم یا سازنده‌ی آن. این نامه دعوتی‌ست به تصمیم دوم.

۱. وضعیت موجود گیلان: واقعیت‌های تلخ در سایه‌ی فرصت‌های سوخته

الف) تصویر آماری و اقتصادی:

 • نرخ بیکاری، به‌ویژه در میان جوانان تحصیل‌کرده، بالاتر از میانگین کشوری است.

 • اقتصاد استان وابسته به کشاورزی سنتی، خدمات ناپایدار و گردشگری فصلی است.

 • سهم صنعت در تولید ناخالص استان پایین و غیررقابتی است.

 • سرمایه‌گذاری فناورانه و استارتاپی تقریباً نامحسوس است.

 • پدیده مهاجرت نخبگان و فرار مغزها رو به افزایش است.

 • فرسایش روستاها و گسترش حاشیه‌نشینی، بنیان اجتماعی گیلان را تهدید می‌کند.

ب) ناکارآمدی تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی:

 • هیچ سند توسعه‌ی بومی، منسجم و پویایی برای گیلان وجود ندارد.

 • اسناد موجود، اغلب ترجمه ناقصی از برنامه‌های ملی‌اند و با واقعیت‌های گیلان هماهنگ نیستند.

 • تصمیم‌ها بیشتر در تهران گرفته می‌شوند؛ بی‌اطلاع از بافت اجتماعی، محیطی و تاریخی گیلان.

 • نگاه مرکزگرا، گیلان را تنها “محل گردشگری” می‌بیند، نه “منطقه‌ای استراتژیک برای توسعه.

۲. تحلیل نظری: گیلان در تله‌ی توسعه‌نیافتگی

الف) نظریه وابستگی – گونار میردال:

 • توسعه‌نیافتگی گیلان بازتابی از پیرامونی‌بودن استان و تصمیم‌سازی در مرکز (تهران) است.

 • گیلان تابع سیاست‌هایی است که نه از دل آن برمی‌آیند و نه برای آن طراحی شده‌اند.

ب) نظریه نوسازی:

 • گیلان میان سنت و مدرنیته معلق مانده است.

 • فناوری وارد شده، اما بدون تطبیق با فرهنگ بومی، نتیجه آن بی‌هویتی و سردرگمی فرهنگی شده است.

ج) نظریه سرمایه اجتماعی – رابرت پاتنام:

 • ضعف مشارکت مدنی، بی‌اعتمادی عمومی و انزوای نخبگان، سرمایه اجتماعی استان را فرسوده کرده است.

 • پیوند میان دانشگاه، جامعه و نهادهای اجرایی تقریباً گسسته است.

۳. گیلان بی‌نقشه: پرسش بنیادین و جمع‌بندی وضع موجود

سؤال کلیدی: چرا گیلان توسعه نیافته؟

پاسخ ساده اما عمیق است: نه‌تنها ابزار توسعه را نداریم، بلکه حتی زبان مشترکی برای توسعه نداریم.

 • توسعه فرایندی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است، نه صرفاً یک برنامه عمرانی.

 • گیلان هیچ نقشه راه مشخصی ندارد؛ نه از بالا طراحی شده و نه از پایین جوشیده است.

 • فقدان نهاد هدایت‌گر، نبود گفتگوهای جمعی و انفعال مدیریتی، استان را به بن‌بست کشانده‌اند.

۴. راه‌حل‌ها و فراخوان: توسعه را از خودمان آغاز کنیم

اگر بپذیریم که گیلان هیچ نقشه روشنی ندارد و اگر باور کنیم که آینده این سرزمین در دست ماست، باید همین امروز نخستین قدم‌ها را برداریم. این گام‌ها می‌توانند چنین باشند:

۱) تشکیل «اتاق فکر توسعه گیلان»

 • نهادی مستقل، بومی و مشارکتی؛ متصل به دانشگاه، جامعه مدنی، رسانه و مردم.

 • رصد و طراحی مشکلات و ظرفیت‌ها، ارائه چشم‌انداز توسعه، نظارت فکری بر طرح‌ها.

۲) تدوین «نقشه راه توسعه گیلان»

 • برآمده از واقعیت‌های محلی؛ با مشارکت همه اقشار (جوانان، زنان، کشاورزان، دانشگاهیان).

 • جایگزین برنامه‌های مرکزگرا؛ با پیوست‌های زیست‌محیطی، فرهنگی و اجتماعی.

۳) بازتعریف نقش دانشگاه‌ها

 • تبدیل دانشگاه‌ها از مراکز آموزشی به مراکز تولید فکر توسعه.

 • ارتباط با صنعت، سیاست‌پژوهی، برگزاری نشست‌های مسئله‌محور.

۴) ایجاد رسانه توسعه‌محور مستقل

 • رسانه‌ای فراتر از خبر، برای آموزش، تحلیل و تولید گفتمان توسعه.

 • پیونددهنده نخبگان، مردم و فعالان اجتماعی.

۵) تربیت نسل جدید کنشگران توسعه

 • آموزش زبان توسعه، مهارت تصمیم‌سازی و تربیت مدیران آینده از میان جوانان.

 • آغاز فرآیند از مدارس، انجمن‌ها و دانشگاه‌ها.

۶) یادگیری از استان‌های موفق

 • تبادل تجربه با استان‌هایی مثل یزد، اصفهان، خراسان رضوی.

 • استفاده از الگوهای موفق نهادسازی، سیاست‌گذاری و مشارکت‌محور.

در پایان ؛

 گیلان، اگر ما برایش نقشه نکشیم

تا وقتی ما برای گیلان نقشه نکشیم، دیگران فقط برای استراحت، ویلاسازی و گذران تعطیلات به آن نگاه خواهند کرد.

تا وقتی ما سکوت کنیم، تهران تصمیم خواهد گرفت.

تا وقتی جوانان ساکت بمانند، گیلان همچنان در حاشیه خواهد ماند.

نسل ما اگر بخواهد، می‌تواند نه‌فقط یک استان، که الگویی از توسعه‌ی بومی، مشارکتی و پایدار بسازد.

از گیلان، برای گیلان

ارادتمند محمد پور خوش سعادت   بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴

۱ نظر ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۹:۵۹
محمد پور خوش سعادت

منطقه آزاد یا منطقه آزار؟
حیاط خلوت دولت‌ها به نام توسعه، به کام رانت خواران 

محمد پورخوش‌سعادت

دو دهه پیش، منطقه آزاد انزلی با وعده توسعه، اشتغال‌زایی و رونق اقتصادی آغاز به کار کرد؛ وعده‌ای که امروز، در نگاه بسیاری از شهروندان بندر انزلی، به کابوسی بدل شده است. منطقه‌ای که باید موتور محرک اقتصاد شمال کشور می‌بود، امروز به ساختاری مبهم، ناکارآمد و گاه آزاردهنده برای مردم محلی تبدیل شده است.

قاچاق به جای تولید؛ اقتصاد محلی در حاشیه

قرار بود منطقه آزاد، بستر تولید و صادرات باشد. اما در عمل، انزلی به یکی از مسیرهای اصلی ورود کالای قاچاق به کشور بدل شده است. طبق گزارش مشترک کمیسیون اصل ۹۰ و دیوان محاسبات، در برخی موارد، حجم قاچاق از مناطق آزاد تا ۱۵۰ برابر میزان سرمایه‌گذاری واقعی بوده است. تنها در سال ۱۴۰۲، ارزش کالاهای قاچاق ورودی از این مناطق به ۳۵ هزار میلیارد تومان رسیده است. بخشی از این رقم سهم منطقه آزاد انزلی است؛ سرمایه‌ای که می‌توانست چرخ اقتصاد محلی را به حرکت درآورد، اما به جیب دلالان و قاچاقچیان رفته است.

سهم ناچیز مردم انزلی؛ جهش قیمت، افت کیفیت زندگی

افزایش قیمت مسکن و اجاره، رقابت نابرابر کسب‌وکارهای محلی با سرمایه‌داران بزرگ، و تمرکز خدمات بر اقلیت خاص، ترافیک ، قطع مکرر برق ، باعث شده مردم بومی از منافع منطقه آزاد بی‌بهره بمانند. در گفت‌وگوهایی که در دوره فرمانداری با کسبه بازار داشتم، بارها شنیدم: «منطقه آزاد نه‌تنها کمکی به ما نکرد، بلکه با گرانی و رقابت ناعادلانه، کسب‌وکارمان را به مرز تعطیلی رسانده است.»

برچسب «برخوردار»؛ محرومیت در لباس توسعه

حضور منطقه آزاد، انزلی را در نگاه برنامه‌ریزان «شهر برخوردار» جلوه داده؛ اما در عمل، این برچسب موجب کاهش تخصیص بودجه و منابع دولتی به شهر شده است. نه زیرساخت‌ها بهبود یافته‌اند، نه حمایت هدفمندی از مردم صورت گرفته. بندر انزلی امروز در تنگنای میان دو واژه گرفتار است: «برخوردار» در آمار، «محروم» در واقعیت.

انزلی می‌توانست ارس باشد

منطقه آزاد ارس در جلفا، نمونه‌ای موفق از مدیریت هدفمند مناطق آزاد است. از سال ۱۳۸۴، با تمرکز بر صنایع پاک، کشاورزی، گردشگری و جذب سرمایه‌گذاری خارجی، بیش از ۶۰۰۰ شغل برای مردم محلی ایجاد کرده و در سال گذشته ۲۰۰ میلیون دلار سرمایه‌گذاری خارجی جذب کرده است. مقایسه این عملکرد با منطقه آزاد انزلی، تضادی آشکار را به تصویر می‌کشد: توسعه ممکن است، اگر اراده باشد.

پرداختی‌های نجومی؛ فاصله‌ای تلخ میان مدیر و مردم

گزارش دیوان محاسبات کشور در سال ۱۴۰۲ نشان می‌دهد که میانگین حقوق برخی مدیران ارشد در منطقه آزاد انزلی تا پنج برابر میانگین درآمد خانوارهای بومی است. این در حالی است که نرخ بیکاری در بندر انزلی به ۱۲.۵ درصد رسیده و بسیاری از خانواده‌ها با مشکلات معیشتی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. شکاف فزاینده میان مدیران برخوردار و مردمی که تنها شاهد افزایش هزینه‌ها هستند

راهکارهایی برای بازگرداندن امید به مردم

    1.    شفاف‌سازی مالی: انتشار عمومی حقوق مدیران، هزینه‌های سفر و پذیرایی، و گزارش‌های مالی سالانه.
    2.    پاسخگویی به مردم: برگزاری نشست‌های پرسش و پاسخ با شهروندان انزلی برای ارائه توضیحات شفاف درباره برنامه‌های توسعه.
    3.    حمایت از کسب‌وکارهای محلی: ایجاد بازارچه‌های دائمی، اعطای وام‌های کم‌بهره، و ارائه آموزش‌های تخصصی.
    4.    اصلاح نظام پرداخت مدیران: تعدیل حقوق‌ها متناسب با عملکرد و واقعیت‌های اقتصادی منطقه.
    5.    سهم‌برداری شهر از درآمد منطقه: تخصیص بخشی از درآمد منطقه آزاد به پروژه‌هایی چون بازسازی خیابان‌ها، لایروبی تالاب و بهسازی شنبه بازار روگا ، بهبود سیستم فاضلاب و برق شهری و رستایی انزلی 
    6.    اصلاح ساختار مناطق آزاد: مقابله با تبدیل این مناطق به حیاط خلوت سیاسی و مالی.

نتیجه‌گیری: انزلی، شایسته بهتر است

منطقه آزاد انزلی باید به مردم انزلی بازگردد. شهری با موقعیت بندری ممتاز، ظرفیت گردشگری بی‌نظیر و پیشینه تاریخی پرافتخار، سزاوار نقشی بزرگ‌تر از آن چیزی است که امروز در ساختار منطقه آزاد برایش تعریف شده. توسعه پایدار، با شفافیت، عدالت و مشارکت مردم ممکن است؛ و انزلی می‌تواند، اگر بخواهد، ستاره واقعی شمال ایران باشد.

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۰۵
محمد پور خوش سعادت

 

محمد پور خوش سعادت    

مقدمه: گیلان در آینه آلاشتات 

استان گیلان با برخورداری از جنگل‌های هیرکانی، تالاب انزلیو سواحل دریای خزر، از نظر پتانسیل‌های طبیعی، قابل مقایسه با منطقه آلاشتات در اتریشاست. آلاشتات که زمانی با چالش‌های مشابه مدیریت پسماند، آلودگی آب و تخریب جنگل‌ها) روبه‌رو بود، امروز به الگویی بین‌المللی در توسعه پایدارتبدیل شده است. این مقاله با الهام از تجربیات آلاشتات، راهکارهای عملی برای گذار گیلان به سمت آینده‌ای سبز ارائه می‌دهد

 

الف _ بحران پسماند: از سراوان تا چشم‌انداز «صفر دفنی» به سبک اتریش

۱. وضعیت کنونی گیلان – سراوان در آستانه بحران محیط‌زیستی

                •             حجم زباله: بیش از ۱۲۰۰ تن در روز زباله وارد محل دفن سراوان می‌شود.

                •             خطر زیست‌محیطی: نشت شیرابه‌های سمی، آلودگی آب‌های زیرزمینی و آسیب به اکوسیستم.

                •             فقدان زیرساخت:

                •             تفکیک زباله از مبدأ انجام نمی‌شود.

                •             زیرساخت بازیافت و پردازش مکانیزه وجود ندارد.

                •             بار سنگین مدیریت پسماند بر دوش شهرداری‌ها و طبیعت.

۲. الگوی موفق: آلاشتات، اتریش (از دفن تا صفر دفنی)

اجرای سیاست Zero Waste از اوایل دهه ۲۰۰۰ با ویژگی‌های کلیدی:

                •             تفکیک اجباری زباله در ۵ سطح:

                •             کاغذ

                •             پلاستیک

                •             شیشه

                •             مواد آلی (کمپوست‌پذیر)

                •             ضایعات الکترونیکی

                •             سیاست‌های قاطع:

                •             جریمه‌های سنگین (تا ۱۰۰۰ یورو برای تخلفات مکرر)

                •             آموزش همگانی در مدارس و رسانه‌ها

                •             فناوری پیشرفته WTE (Waste to Energy):

                •             نیروگاه‌های مدرن با راندمان تا ۹۵٪

                •             تولید برق و گرما از زباله‌های غیربازیافتی

                •             مشارکت بخش خصوصی: همکاری با شرکت‌هایی مانند Saubermacher

۳. نقشه راه پیشنهادی برای گیلان

الف. تعطیلی تدریجی سراوان

                •             توقف تدریجی دفن زباله

                •             احداث مجتمع‌های مدرن پردازش پسماند در شرق و غرب استان

                •             احیای زیست‌محیطی سراوان (پوشش گیاهی، تصفیه شیرابه)

ب. اجرای تفکیک زباله از مبدأ

                •             آغاز طرح پایلوت در شهرهای رشت و انزلی

                •             مشوق مالی: کاهش عوارض شهرداری برای خانوارهای فعال

                •             آموزش خانه‌به‌خانه و ایجاد فرهنگ‌سازی از مدارس

ج. تبدیل زباله به انرژی

                •             احداث واحدهای بیوگاز کوچک و بزرگ

                •             امکان احداث نیروگاه WTE با مشارکت سرمایه‌گذاران خارجی

                •             الگوگیری از تجربه Saubermacher در اتریش

د. بستر دیجیتال و نظارتی

                •             توسعه سامانه ردیابی پسماند (کد QR برای هر خانوار)

                •             سیستم‌های مدیریت هوشمند جمع‌آوری و تفکیک

                •             شفاف‌سازی داده‌ها برای نظارت مردمی و رسانه‌ای

۴. مزایای اجرایی این طرح

محور       دستاورد

زیست‌محیطی          توقف آلودگی خاک و آب؛ احیای منابع طبیعی

اقتصادی  اشتغال در صنایع بازیافت؛ صرفه‌جویی در دفن

اجتماعی  مشارکت شهروندان و ارتقای فرهنگ زیست‌پایدار

فناورانه    ورود نوآوری و cleantech به مدیریت شهری

 

با الگوبرداری از تجربه موفق اتریش، استان گیلان می‌تواند با تغییر نگرش، نوسازی زیرساخت و جلب مشارکت عمومی و خصوصی، از بحران زباله عبور کرده و به عنوان اولین استان با سیستم «صفر دفنی» در ایران مطرح شود.. 

 

آلودگی آب در گیلان و الگوی مدیریت یکپارچه دانوب: چالش‌ها و راهکارها

 

استان گیلان با منابع آبی غنی و اکوسیستم‌های حساس، با بحران فزاینده آلودگی آب ناشی از دفع غیر اصولی فاضلاب روبروست. بررسی وضعیت موجود و بهره‌گیری از تجربیات موفق بین‌المللی مانند حوضه آبریز دانوب می‌تواند مسیر اصلاح را روشن‌تر کند.

 

۱. وضعیت کنونی فاضلاب در گیلان

                •             نارسایی فنی و زیربنایی:

                •             حدود ۶۰٪ فاضلاب شهری بدون تصفیه به رودخانه‌ها ریخته می‌شود.

                •             ۸۰٪ از روستاها فاقد هرگونه سیستم جمع‌آوری و تصفیه فاضلاب‌اند.

                •             پیشرفت ناپایدار:

اگرچه پروژه‌هایی در شهرهایی چون رشت، انزلی و منجیل اجرا شده‌اند، اما پوشش جمعیتی در بسیاری مناطق همچنان پایین است.

                •             شکاف منطقه‌ای در توسعه:

سرمایه‌گذاری‌ها متمرکز بر شهرهای بزرگ بوده و مناطق کوچک‌تری چون فومن، رودسر و صومعه‌سرا از پروژه‌های اجرایی بازمانده‌اند.

                •             مدیریت ناکارآمد:

پروژه‌هایی با پیشرفت فیزیکی بالا (مثلاً فخب یا مسکن مهر رشت) سال‌هاست بدون بهره‌برداری مانده‌اند.

                •             نبود عدالت زیست‌محیطی:

آلودگی بیشتر به ساکنان مناطق پایین‌دست می‌رسد، در حالی که در فرآیند تصمیم‌گیری سهمی ندارند.

                •             فقدان شفافیت و پاسخگویی:

اطلاعات مربوط به کیفیت پساب و عملکرد تأسیسات به‌ندرت منتشر می‌شود و مشارکت عمومی در پایش محیط زیست ضعیف است.

                •             وابستگی به بودجه‌های دولتی:

پروژه‌ها تقریباً به‌طور کامل متکی به منابع دولتی‌اند و از مدل‌های جذب سرمایه بخش خصوصی بی‌بهره مانده‌اند.

 

۲. تجربه موفق حوضه آبریز دانوب (اتریش و آلمان)

                •             تشکیل اتحادیه‌های بین‌استانی برای مدیریت هماهنگ رودخانه‌ها.

                •             استفاده از تصفیه‌خانه‌های زیستی BioMembrane با هزینه عملیاتی پایین‌تر (۳۰٪ کمتر از روش‌های متداول).

                •             بهره‌گیری از پایش لحظه‌ای کیفیت آب با حسگرهای IoT جهت واکنش سریع به آلودگی‌ها.

 

۳. راهکارهای پیشنهادی برای گیلان

                •             احداث تصفیه‌خانه‌های زیستی در شهرهای ساحلی (مانند انزلی، آستارا) با همکاری فناورانه از اروپا (مثلاً اتریش).

                •             تشکیل کمیته مشترک میان استان‌های حوضه دریای خزر (گیلان، مازندران، اردبیل و زنجان) برای مدیریت یکپارچه رودخانه‌ها و پساب‌ها.

                •             توسعه پایش آنلاین کیفیت آب با بهره‌گیری از حسگرهای بومی و فناوری IoT.

                •             ایجاد مدل‌های تأمین مالی ترکیبی (BOT، مشارکت عمومی-خصوصی) برای کاهش وابستگی به دولت.

                •             افزایش شفافیت و مطالبه‌گری اجتماعی از طریق انتشار عمومی داده‌ها و مشارکت نهادهای مدنی در ارزیابی پروژه‌ها.

 

بدون تحول در شیوه‌های مدیریتی، مالی و فناورانه، مشکل آلودگی آب در گیلان حل نخواهد شد. الگوبرداری هوشمندانه از مدل دانوب، هم‌افزایی منطقه‌ای، و تقویت مشارکت محلی می‌تواند راه برون‌رفت از بحران کنونی باشد.

 

تخریب جنگل‌ها به یکی از چالش‌های جدی زیست‌محیطی در ایران تبدیل شده است؛ به‌ویژه در استان گیلان که بخشی از جنگل‌های باستانی هیرکانی را در خود جای داده است. در حال حاضر، سالانه حدود ۵۰۰ هکتار از اراضی جنگلی و کشاورزی این استان تغییر کاربری می‌یابد. این تغییر کاربری اغلب به‌منظور ساخت‌وسازهای غیرمجاز، ویلاسازی یا طرح‌های عمرانی صورت می‌گیرد و معمولاً بدون ملاحظات زیست‌محیطی انجام می‌شود. علاوه بر آن، ساخت‌وسازهای گسترده در حریم رودخانه‌ها سبب از بین رفتن پوشش گیاهی، فرسایش خاک و افزایش خطر سیلاب شده است.

 

علت اصلی این وضعیت را می‌توان در خلأ قانونی، ضعف نظارتی، و نبود مشوق‌های اقتصادی برای حفاظت از منابع طبیعی جست‌وجو کرد. در بسیاری از موارد، مردم محلی به‌دلیل مشکلات معیشتی به تغییر کاربری زمین یا بهره‌برداری ناپایدار از جنگل‌ها روی می‌آورند، بدون آن‌که جایگزینی پایدار و منطقی برای امرار معاش در اختیار داشته باشند.

 

در نقطه مقابل، کشورهایی مانند اتریش و سوئیس توانسته‌اند با اتخاذ رویکردی ترکیبی و هوشمندانه، از تخریب جنگل‌های کوهستانی آلپ جلوگیری کنند. در این کشورها، قطع درختان در مناطق حساس کاملاً ممنوع است و قوانین سختگیرانه‌ای برای محافظت از منابع طبیعی وجود دارد. نظارت دقیق بر این قوانین نه‌تنها توسط نهادهای دولتی انجام می‌شود، بلکه ابزارهای پیشرفته‌ای مانند پهپادهای نظارتی، سنسورهای محیطی و تصاویر ماهواره‌ای نیز به کار گرفته می‌شود تا کوچک‌ترین تخلف نیز شناسایی شود.

 

اما مهم‌تر از جنبه‌های نظارتی، نگاه اقتصادی این کشورها به حفاظت از طبیعت است. آن‌ها از سیستم «پرداخت به‌ازای خدمات زیست‌محیطی» (PES) استفاده می‌کنند؛ به این معنا که دولت به کشاورزان و روستاییان یارانه‌هایی پرداخت می‌کند تا در حفظ و نگهداری جنگل‌ها مشارکت کنند، به جای آن‌که برای کسب درآمد به تخریب منابع طبیعی روی آورند. این سیاست توانسته میان معیشت مردم و حفاظت از محیط زیست توازن برقرار کند.

 

برای گیلان نیز می‌توان بر همین اساس، راهکارهایی عملی تدوین کرد. نخستین گام، تصویب قانونی مشخص و اجرایی تحت عنوان «منع تغییر کاربری اراضی جنگلی» است که همراه با جریمه‌های بازدارنده بتواند مانع روند فعلی شود. دوم، طراحی یک نظام جبران خدمات محیط‌زیستی برای حمایت مالی از روستاییانی است که در پروژه‌های احیای جنگل مشارکت می‌کنند. سوم، توسعه زیرساخت‌های فناوری برای پایش مستمر وضعیت جنگل‌ها و شناسایی تخلفات، نظیر استفاده از پهپادها و سامانه‌های اطلاعات جغرافیایی (GIS).

 

در نهایت، تجربه کشورهای موفق نشان می‌دهد که حفاظت از جنگل‌ها نه‌تنها نیازمند قانون است، بلکه مستلزم انگیزه‌سازی اقتصادی، به‌کارگیری فناوری و جلب مشارکت جوامع محلی است. اگر این اصول در گیلان به‌درستی اجرا شود، می‌توان امیدوار بود که جنگل‌های هیرکانی همچنان سبز باقی بمانند و به‌عنوان میراث طبیعی ارزشمند برای نسل‌های آینده حفظ شوند.

 

 ۴. راهبرد کلان: حکمرانی سبز به سبک اروپایی

مدل آلاشتات نشان می‌دهد که حل بحران‌های زیست‌محیطی نیازمند:

۱. قوانین شفاف و اجرای بی‌گذشت(مانند سیستم جریمه‌های پیشرونده در اتریش)

۲. فناوری‌های کم‌هزینه و کارآمد(تصفیه زیستی، سامانه‌های پایش هوشمند)

۳. مشارکت مردمی و مشوق‌های اقتصادی(کاهش مالیات برای شهروندان سبز)

 

 نتیجه‌گیری: گیلان ۱۴۳۰؛ آیا می‌تواند به آلاشتات ایران تبدیل شود؟

گیلان با بهره‌گیری از تجربیات آلاشتاتمی‌تواند

 بحران پسماندرا با سیستم صفر دفنیمدیریت کند

 کیفیت آبرا با تصفیه‌خانه‌های زیستیبهبود بخشد

 جنگل‌های هیرکانیرا با قوانین حفاظتی سختگیرانهاحیا نماید

شرط موفقیت:عزم جدی مسئولان و همراهی مردم

آینده گیلان در گرو اقدام امروزاست!

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۰۴
محمد پور خوش سعادت

تالاب انزلی صاحب ندارد 

 

محمد پور خوش سعادت 

تالاب انزلی یکی از اکوسیستم‌های آبی با اهمیت جهانی است که در طول سال‌ها با مشکلات مدیریتی، زیست‌محیطی و اقتصادی فراوانی روبه‌رو بوده است. این تالاب که در کنوانسیون رامسر به ثبت رسیده و زیستگاه گونه‌های مختلف گیاهی و جانوری است، به دلیل سوءمدیریت، درگیری دستگاه‌های مختلف و نداشتن یک نقشه راه جامع و هماهنگ، دچار بحران شده و اکنون به وضوح صاحب ندارد.

دستگاه‌های متولی تالاب انزلی و شرح وظایف آنها 

چندین دستگاه دولتی مسئولیت مدیریت و حفاظت از تالاب انزلی را بر عهده دارند. اما متأسفانه، عدم هماهنگی و نبود یک نهاد مجری و ناظر واحد موجب شده است که این دستگاه‌ها نتوانند به‌طور مؤثر و هم‌زمان اقدامات لازم را برای احیای تالاب انجام دهند. در اینجا به شرح وظایف هر دستگاه در خصوص تالاب انزلی پرداخته می‌شود:

سازمان حفاظت محیط زیست 

سازمان حفاظت محیط زیست وظیفه نظارت بر وضعیت زیست‌محیطی تالاب‌ها و اجرای پروژه‌های احیا را بر عهده دارد. این سازمان باید به‌طور مستمر به پایش اکوسیستم تالاب، وضعیت گونه‌های گیاهی و جانوری، و وضعیت آلودگی آب پرداخته و اقدامات لازم را برای حفاظت از تالاب انجام دهد. وظایف این سازمان شامل مدیریت آلودگی‌ها، کنترل گونه‌های مهاجم و نظارت بر وضعیت اکوسیستم تالاب است

 وزارت نیرو 

وزارت نیرو مسئول مدیریت منابع آبی کشور است و نقش آن در تأمین منابع آب تالاب‌ها و جلوگیری از خشکسالی‌های ناشی از کاهش آب‌های سطحی بسیار مهم است. این وزارتخانه باید منابع آبی مورد نیاز برای تالاب‌ها را تأمین کرده و پروژه‌های مربوط به آب‌شماری و کنترل سیلاب‌ها را به‌طور مؤثر انجام دهد. کاهش سطح آب دریای خزر و کمبود منابع آبی از مشکلات عمده‌ای است که وزارت نیرو باید در مدیریت آن‌ها نقش داشته باشد

یکی از مشکلات اساسی تالاب انزلی، ورود حجم زیادی از فاضلاب‌های شهری، صنعتی و کشاورزی از طریق رودخانه‌های زرجوب و گوهررود به این تالاب است. وزارت نیرو و سازمان آب و فاضلاب مسئولیت نظارت و مدیریت تصفیه فاضلاب‌های شهری را بر عهده دارد. طبق قانون آب و فاضلاب کشور، این سازمان موظف به ایجاد سیستم‌های تصفیه فاضلاب است. با این حال، به‌دلیل ضعف در ایجاد و توسعه سیستم‌های تصفیه مؤثر، حجم زیادی از فاضلاب‌ها به‌طور مستقیم وارد تالاب می‌شود. این آلودگی‌ها باعث تشدید فرایند اتروفیکاسیون و نابودی تدریجی اکوسیستم تالاب می‌شوند

 وزارت جهاد کشاورزی 

وزارت جهاد کشاورزی مسئول مدیریت کشاورزی و جلوگیری از اثرات منفی آن بر تالاب‌ها است. این وزارتخانه باید برنامه‌های مناسب برای کنترل فرسایش خاک، جلوگیری از رسوب‌گذاری و مدیریت منابع طبیعی در اطراف تالاب را پیاده‌سازی کند. همچنین نقش این وزارتخانه در حفاظت از منابع آب‌های زیرزمینی و حفظ تنوع زیستی تالاب نیز اهمیت دارد

 وزارت کشور و شهرداری‌ها 

این وزارتخانه مسئول اجرای پروژه‌های زیربنایی در اطراف تالاب‌ها است. وزارت کشور باید به‌ویژه در مدیریت فاضلاب شهری و صنعتی، ایجاد تصفیه‌خانه‌ها و جلوگیری از ورود آلاینده‌ها به تالاب‌ها نقش مؤثری ایفا کند. شهرداری‌ها نیز باید در این زمینه‌ها همکاری‌های لازم را انجام دهند و نظارت‌های زیست‌محیطی را تقویت کنند

 سازمان بنادر و دریانوردی 

سازمان بنادر و دریانوردی مسئول ساخت و نگهداری بنادر و اسکله‌ها در کشور است. در خصوص تالاب انزلی، فعالیت‌های این سازمان در تخریب اسکله T  در ورودی حوضچه قدس  که مانع از ورود آب دریای به تالاب شده‌است نقش مهمی ایفا می‌کند. اسکله T باعث کاهش تبادل آبی میان تالاب و دریا شده و شرایط اکولوژیکی تالاب را مختل می‌کند. سازمان بنادر باید برنامه‌ریزی‌های دقیقی برای اصلاح یا حذف این ساختارها و جلوگیری از تخریب بیشتر تالاب اقدام اصلاحی را به عمل آورد

 وزارت راه و شهرسازی 

یکی دیگر از دستگاه‌های مهم در مدیریت تالاب، وزارت راه و شهرسازی است. این وزارتخانه به‌ویژه در پروژه‌های ساخت پل‌های کنارگذر انزلی نقش دارد. عدم تکمیل پروژه‌های پل‌های کنارگذر و استفاده از پل‌های موقت در داخل تالاب که قرار بود موقت باشند ولی بعد سالیان دراز هنوز در حال استفاده شدن هستند و  باعث مسدود شدن مسیرهای آبی و ایجاد رسوب‌گذاری‌های اضافی می‌شود. وزارت راه باید نسبت به تکمیل پروژه‌های زیرساختی به‌ویژه پل‌ها و جاده‌ها، بدون آسیب رساندن به اکوسیستم تالاب، اقدام کند

 درگیری بین دستگاه‌ها و نبود نقشه راه هماهنگ 

چالش اصلی در مدیریت تالاب انزلی نبود هماهنگی میان این دستگاه‌ها است. هر یک از این نهادها مسئولیت‌های خاص خود را دارند، اما در عمل هیچ‌کدام به‌طور کامل و همزمان در راستای احیای تالاب اقدام نمی‌کنند. به‌عنوان مثال، سازمان حفاظت محیط زیست ممکن است پروژه‌های مربوط به حفاظت از گونه‌های زیستی و کنترل آلودگی‌ها را پیش ببرد، در حالی که وزارت جهاد کشاورزی در حال اجرای پروژه‌های مربوط به آبخیزداری است، اما هیچ‌کدام از این پروژه‌ها بدون همکاری نزدیک و هماهنگی میان دستگاه‌ها نمی‌توانند اثرات مثبت و پایداری به همراه داشته باشند

در بسیاری از موارد، هر دستگاه سیاست‌ها و برنامه‌های خود را به‌طور جداگانه پیاده‌سازی می‌کند و هیچ نهاد واحدی برای مدیریت و نظارت بر این فعالیت‌ها وجود ندارد. این ناهماهنگی‌ها باعث می‌شود که پروژه‌ها دچار تداخل یا نقص‌های جدی شوند و در نهایت تأثیرات منفی بر وضعیت تالاب بگذارند.

همچنین، این دستگاه‌ها از نبود یک نقشه راه جامع و کامل رنج می‌برند که بتواند اولویت‌ها و راهکارهای مشخص برای احیای تالاب را به‌طور یکپارچه و هماهنگ تعریف کند. 

 تخصیص بودجه و مشکلات مالی 

در حالی که برخی دستگاه‌ها برای اجرای پروژه‌های مختلف در زمینه تالاب‌ها بودجه‌های قابل توجهی دریافت می‌کنند، اما تخصیص نادرست یا تأخیر در تخصیص این منابع، روند احیای تالاب‌ها را با مشکلات جدی روبه‌رو کرده است. طبق بودجه سال ۱۴۰۳، سازمان حفاظت محیط زیست بودجه‌ای معادل ۲۴۰ میلیارد تومان برای پروژه‌های مرتبط با تالاب‌ها اختصاص داده است، در حالی که وزارت نیرو حدود ۴۵۰ میلیارد تومان برای تأمین منابع آبی و کنترل سیلاب‌ها تخصیص داده است. همچنین وزارت جهاد کشاورزی ۱۰۰ میلیارد تومان به پروژه‌های آبخیزداری و جلوگیری از فرسایش خاک اختصاص داده است. این اعتبارها باید به‌طور مؤثر و به‌موقع هزینه شوند، اما به دلیل مشکلات اجرایی و عدم نظارت، در بسیاری از موارد نتایج لازم حاصل نمی‌شود. 

  وضعیت کنونی تالاب 

- سطح آب تالاب در مقایسه با دهه‌های گذشته کاهش چشمگیری داشته است (به عنوان مثال، کاهش ۴۰ درصدی از سال ۱۳۷۰ تاکنون). 

- سالانه حدود ۱ میلیون مترمکعب رسوب وارد تالاب می‌شود (منبع: سازمان محیط زیست). 

- جمعیت پرندگان مهاجر در ۱۰ سال اخیر حدود ۳۰ درصد کاهش یافته است. 

آلودگی‌ها 

- روزانه هزاران مترمکعب فاضلاب شهری و صنعتی بدون تصفیه وارد تالاب می‌شود. 

- صید ماهی در دهه اخیر حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است که نشان‌دهنده تأثیر مستقیم آلودگی بر اقتصاد محلی است. 

 مقایسه با تالاب‌های موفق جهانی 

مدیریت تالاب‌های موفق در جهان مانند تالاب اورلاند در نروژ یا تالاب اورگلیدز در آمریکا نشان می‌دهد که وجود یک نهاد متولی واحد، قوانین محکم و مشارکت جامعه محلی می‌تواند به احیای تالاب‌ها کمک کند. برای مثال، در تالاب اورگلیدز، یک برنامه جامع با همکاری دولت فدرال، ایالت فلوریدا و سازمان‌های مردمی اجرا شده که منجر به کاهش آلودگی و احیای اکوسیستم شده است. 

 نقش مردم و جوامع محلی و سازمان‌های مردمی در احیای تالاب

فعالیت‌های مجموعه های غیردولتی مانند اتحادیه قایقرانان بندر انزلی  در پاکسازی، و فشار و مطالبه گری از دستگاه‌های مسئول بسیار مؤثر بوده است. همچنین، مشارکت جوامع محلی در طرح‌های کشاورزی پایدار می‌تواند به کاهش آلودگی و حفظ تالاب کمک کند. 

راهکارهای عملی

- فعال سازی "ستاد احیای تالاب انزلی" زیر نظر معاون اول رئیس‌جمهور و با انتخاب یک فرد به عنوان مدیر اجرایی به عنون پاسخگو  ، مشابه طرح احیای دریاچه ارومیه. 

- تصویب قانون خاص تالاب انزلی در مجلس برای تعیین نهاد متولی، جریمه آلوده‌کنندگان و اختصاص بودجه ثابت برای امورات تالاب همچون لایروبی و پاک سازی و ... 

- استفاده از فناوری‌های نوین مانند پایش ماهواره‌ای و ایجاد نیزارهای مصنوعی برای کاهش رسوب. 

- تخریب اسکله T  و احیای رسوب گیر های ورودی های تالاب 

- لایروبی چند پهنه  خشک شده تالاب  و مسیرهای رودخانه های اصلی بصورت مداوم

 نتیجه‌گیری

تالاب انزلی به‌عنوان یک اکوسیستم با ارزش جهانی، نیازمند مدیریتی هماهنگ، یکپارچه و با دیدگاه بلندمدت است. دستگاه‌های مختلف مسئول در این حوزه باید از هماهنگی کامل برخوردار بوده و در راستای اهداف مشترک برای احیای تالاب عمل کنند. در حال حاضر، نبود نقشه راه جامع و متولی واحد، درگیری‌های داخلی بین دستگاه‌ها، تخصیص نادرست و عدم نظارت بر منابع مالی، باعث شده که تالاب انزلی «صاحب ندارد». برای احیای این تالاب، باید تمامی دستگاه‌ها به‌طور هماهنگ و با تخصیص به‌موقع و صحیح منابع مالی، پروژه‌های احیا را پیش ببرند و مسئولیت‌های خود را به‌طور مؤثر انجام دهند. 

هشدار: اگر ظرف ۵ سال آینده اقدامی جدی صورت نگیرد، تالاب انزلی ممکن است به نقطه بی‌بازگشت برسد و به یک باتلاق آلوده تبدیل شود. بنابراین، اقدام فوری و هماهنگ بین تمام نهادهای مسئول و مشارکت جامعه محلی ضروری است

 

لینک در سایت 8 دی 

۰ نظر ۰۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۳:۲۹
محمد پور خوش سعادت

شمال ما: اگر امروز کاری نکنیم، فردا در کتاب‌های تاریخ از ما با عنوان «نسلی که سرمایه‌های ملی‌ را نابود کرد» یاد خواهد شد.

 

* تالاب انزلی یکی از منحصر به‌ فردترین اکوسیستم‌های کشور است که نقشی بی‌بدیل در زیست‌بوم، اقتصاد منطقه و حتی پدافند غیرعامل دارد.

* متأسفانه تالاب انزلی به‌معنای واقعی کلمه صاحب ندارد و هیچ نهادی مسئولیت مشخصی برای نجات آن نمی‌پذیرد.

* عدم مدیریت مشخص و کارآمد بر تالاب انزلی، اختلافات اداری و بی‌برنامگی وضعیت تالاب انزلی را بحرانی کرده است.

* عدم لایروبی، کاهش تراز آب خزر، ورود فاضلاب و رشد سنبل آبی، چهار عامل اصلی نابودی تالاب هستند.

* عامل اصلی بحران تالاب، بی‌برنامگی و ترک فعل مدیران محیط زیست است

* وقتی در سطوح بالاتر حمایتی نیست، تلاش‌ها بی‌نتیجه می‌ماند.

* در صورت ادامه این وضعیت، سرنوشت تالاب انزلی ممکن است شبیه دریاچه ارومیه یا گاوخونی شود.

 

پخش مستند غمنامه تالاب انزلی و بازنشر آن از سوی فعالان و دغدغه‌مندان محیط زیست استان گیلان به‌ویژه دوستداران تالاب انزلی بهانه‌ای شد تا با «محمد پورخوش‌ سعادت»، فرماندار سابق انزلی گفتگویی کنیم که در ادامه می‌خوانید.

 

شمال ما: شما در دوران مسئولیت‌تان به عنوان فرماندار بندرانزلی بارها درباره بحران تالاب انزلی هشدار داده‌اید. لطفاً برای مخاطبان ما از وضعیت این تالاب و دغدغه‌هایی که داشتید بفرمایید.

وقتی از تالاب انزلی حرف می‌زنیم، در واقع درباره یکی از منحصر به فردترین اکوسیستم‌های کشور صحبت می‌کنیم. تالابی بین‌المللی با وسعتی حدود ۲۰ هزار هکتار و نقشی بی‌بدیل در زیست‌بوم، اقتصاد منطقه، معیشت مردم و حتی پدافند غیرعامل استان. اما متأسفانه این تالاب به‌معنای واقعی کلمه صاحب ندارد. یعنی هیچ نهاد و مدیری حاضر نیست مسئولیت مشخص و مستمر را برای نجات آن بپذیرد.

شمال ما: منظورتان را از «صاحب ندارد» بیشتر توضیح دهید.

یعنی مدیریت مشخص و کارآمدی بر تالاب انزلی وجود ندارد. اختلافات بین ادارات مختلف، نبود حریم قانونی مشخص، عدم اجرای پروژه‌های احیا و از همه بدتر بی‌توجهی و انفعال مدیران وضعیت تالاب را بحرانی کرده است؛ مدیران بسیاری بدون برنامه و هدف و گاه فقط برای افزودن بر رزومه شخصی آمده‌اند و رفته‌اند، بدون اینکه بازخواستی در کار باشد. من بارها طی نامه‌های رسمی به مسئولان استانی و کشوری این وضعیت بحرانی را گوشزد کرده‌ام. متأسفانه هیچ‌گونه اقدام عاجلی صورت نگرفت.

شمال ما: شما در دوران تصدی فرمانداری شهرستان بندرانزلی، عمق مشکلات تالاب انزلی را از نزدیک لمس کردید؛ به نظر شما اصلی‌ترین دلایل نابودی این تالاب چیست؟

عدم لایروبی تله‌های رسوب‌گیر و بازگشایی آبراهه‌ها که رگ‌های حیاتی تالاب هستند، پایین رفتن تراز آب دریای خزر، ورود فاضلاب خانگی و صنعتی از طریق رودخانه‌های آلوده‌ای مثل زرجوب و گوهررود و رشد بی‌رویه گیاهان مهاجمی مثل سنبل آبی، چهار عامل اصلی نابودی تالاب انزلی هستند. در کنار این عوامل، تأکید می‌کنم که عامل اصلی، بی‌برنامگی و ترک فعل مدیران محیط زیست است. مدیرانی که سکوت و انفعال را به اجرای برنامه‌های بلندمدت ترجیح داده‌اند.

شمال ما: درباره سرنوشت پروژه‌هایی مثل همکاری با جایکا یا خرید تجهیزات جمع‌آوری سنبل آبی، توضیحاتی بفرمایید.

متأسفانه این‌ اقدامات بیشتر نمادین بودند. دو شناور سنبل‌جمع‌کن خریدند که سال‌هاست بلااستفاده کنار پاسگاه محیط ‌زیست رها شده‌ است. همکاری با جایکا هم بیشتر خلاصه شد به انبوهی از گزارش‌های بی‌عمل که حتی بعضاً شبهه‌برانگیز است. ما نیاز به اقدام داریم، نه فقط کاغذبازی.

 

 

شمال ما: در دوره فرمانداری شما آیا تلاش مشخصی برای احیای تالاب صورت گرفت؟

بله، ما تلاش کردیم صدای بحران را به گوش همه برسانیم. به عنوان فرماندار، نه‌فقط یک مدیر دولتی، بلکه به‌عنوان یک گیلانی، بارها هشدار دادم، نامه نوشتم، جلسه گذاشتم و انتقاد کردم. اما وقتی در سازمان‌هایی مثل محیط زیست و منابع طبیعی، کسی مسئولیت خود را به‌درستی نمی‌پذیرد و حمایتی هم در سطح ملی نیست، دست ما کوتاه می‌ماند. حتی اندک اعتباری که برای احیای تالاب انزلی تخصیص داده شده بود، برگشت خورد! یعنی این‌قدر بی‌برنامه هستند و ورود به این حوزه را برای خود تهدید فرض می‌کنند .

شمال ما: به نظر شما اگر همین شرایط تداوم یابد و اقدامی انجام نشود، چه آینده‌ای در انتظار تالاب انزلی خواهد بود؟

با این روند، چشم‌انداز بسیار تاریک است. سرنوشت تالاب انزلی می‌تواند چیزی شبیه دریاچه ارومیه یا گاوخونی باشد و این فقط نابودی یک تالاب نیست بلکه فروپاشی معیشت هزاران خانواده صیاد و کشاورز است و حتی تهدید امنیت اجتماعی منطقه. فرصت زیادی نیست؛ امروز زمان تصمیم‌های بزرگ است، نه عقب‌نشینی.

شمال ما: از شما بابت وقتی که به ما و مخاطبان شمال ما اختصاص دادید، ممنونیم؛ به عنوان حرف پایانی این گفتگو اگر پیامی برای مردم یا مسئولان دارید، بفرمایید.

تنها چیزی که می‌خواهم این است این میراث طبیعی را برای فرزندان‌مان حفظ کنیم. اگر امروز کاری نکنیم، فردا در کتاب‌های تاریخ از ما با عنوان «نسلی که سرمایه‌های ملی‌ را نابود کرد» یاد خواهد شد و این داغی است که هرگز پاک نمی‌شود.

 

 

 

لینک مطلب در سایت شمال ما 

 

۱ نظر ۱۹ فروردين ۰۴ ، ۲۰:۵۵
محمد پور خوش سعادت

محل انتشار: فصلنامه سیاست دفاعی، دوره: 31، شماره: 121

 

چکیده مقاله:

خلیج فارس به دلیل برخورداری از موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک دارای اهمیت استراتژیکی است که، موجب شده بازیگران فرا منطقه ای در این سیستم، حضور فعال داشته باشند ونظم منطقه، تحت تاثیر سیاست این بازیگران قرارگیرد. در سال های اخیر نیز، با ظهور نشانه های افول نقش امریکا در منطقه پس ازیک دوره مداخله نظامی و حضور مستقیم، رژیم صهیونیستی در تلاش است تا حضور موثرتری در این منطقه ایفانماید. ازسوی دیگر کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نیز به منظور تضمین امنیت خود، در راستای جبران خلا امنیتی در حال ظهور، به سوی افزایش روابط با رژیم صهیونیستی گام برداشته اند که نهایتا اقدامات متقابل رژیم صهیونیستی و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس منجر به عادی سازی روابط میان این رژیم با امارات و بحرین گردید. عادی سازی روابط و حضور رژیم صهیونیستی در منطقه موجبات ایجاد تغییرات در ترتیبات امنیتی خلیج فارس را فراهم آورده است. در همین راستا سوال اصلی پژوهش حاضر این است که عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با امارات و بحرین چگونه بر ترتیبات امنیتی خلیج فارس اثرگذار بوده است؟پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، با بهره گیری از منابع کتابخانه ای درصدد پاسخ به پرسش فوق است. نتایج حاصل پژوهش حاضر، بیانگر آن است که در دوره پس از عادی سازی روابط میان رژیم صهیونیستی با کشورهای امارات و بحرین، ترتیبات امنیتی خلیج فارس تحت تاثیر حضور این رژیم در مسیر دگرگونی قرارگرفته و از حیث برخورداری از نوع نظم امنیتی، در وضعیت در حال گذار قراردارد. این گذار در قالب تغییر الگوهای دوستی-دشمنی میان ایران، شورای همکاری و رژیم صهیونیستی و تغییر قطبش با همگرایی دو قطب شورای همکاری خلیج فارس و رژیم صهیونیستی و واگرایی ایران و شورای همکاری خلیج فارس صورت پذیرفته است.

 

https://civilica.com/doc/1634282

محمد مهربان هلان

گروه مطالعات منطقه ای، دانشکده مطالعات بین الملل، دانشگاه جامع امام حسین (ع)، تهران، ایران

علیرضا صفایی مهر

گروه مطالعات منطقه ای، دانشکده مطالعات بین الملل، دانشگاه جامع امام حسین (ع)، تهران، ایران

محمد پور خوش سعادت

گروه مطالعات منطقه ای، دانشکده مطالعات بین الملل، دانشگاه جامع امام حسین (ع)، تهران، ایران

 

۰ نظر ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۶
محمد پور خوش سعادت

✅دیروز پنجشنبه بیست و ششم اسفند ۱۴۰۰ به عنوان سرپرست فرمانداری انزلی معرفی شدم . 
 ✅ تجربه هفده سال کار اداری ، به من یاد داده که اصولا میز وفا نمیکند ! که اگر وفا داشت به قبلی ها وفا می کرد و به من نمی رسید ! 
درسی هم از زندگی آموخته ام که آبرو و اعتبارم را از میز نگیرم . 
اگر پشت این میز ، داد مظلومی ستانده و یا جلوی فسادی گرفته یا به عدالت رفتار و  از همه مهم تر خدمتی برای مردم انجام شود ، میشود گفت ارزشش را دارد ، وگرنه به پشیزی نمی ارزد . 
✅ باید مواظب باشم تا در این مدت کوتاه خطا نکنم و مدیون مردم انزلی و رفقای شهیدم نشوم .
✅درانتخابات اخیر ؛ جامعه خواهان تغییر بود و به واسطه آن آقای رییسی از مردم رای گرفت ،  تغییر در حال فعلی و در مدل حکمرانی ! 
که اگر نشود امید مردم هم به همان میزان برباد میرود !  هرچند مقاومت بروکراسی و سهم خواهان و مسببان وضع موجود و ... زیاد است ولی امیدوارم بتوانم این تغییر را در حوزه کاری خودم اجرایی  کنم .
 ✅ نکته اصلی اینکه؛ 
  فساد ستیزی ، عدالت، و کار برای محرومین و مستضعفین و توسعه و پیشرفت و دوری از تبعیض ، دستورکار و تم اصلی کاری من خواهد بود . البته فارغ از شعارها ، حالا چقدر سیستم و بروکراسی  به من فضا و اجازه دهد و من چقدر توان و ظرفیت داشته باشم در ادامه کار مشخص میشود (البته به فضل الهی و کمک دوستان بسیجی و جهادی و نخبگان انزلی برای پیمودن این مسیر امیدوارم) 
✅  از مردم و کنشگران اجتماعی و اقتصادی ، این درخواست را دارم که مرا با پرسش و نقد ، انذار و راهنمایی و مطالبه حق کردن ، یاری و کمک کنند.
و عمیقا معتقدم که بی تفاوتی و عدم مطالبه گری مردم ،  نتیجه ای جز فساد و شکاف و گسل های لاعلاج و بی عدالتی نخواهد داشت . 
✅ نمی دانم چند دقیقه ساعت روز یا ماه در این جایگاه هستم ، سعی میکنم و قول می دهم که از دقایقش برای خدمت به مردم انزلی کوتاهی نکنم . 
✅همان گونه که در معارفه گفتم شانی جز نوکری برای مردم انزلی برای خودم متصور نیستم 
✅ در پایان لازم می دانم از همه آنهایی که فرصت خدمت را برایم فراهم کردند تشکر کنم امید که لایق خدمت و لایق این اعتماد باشم . 
✅به وقت یک و بیست دقیقه بامداد جمعه نیمه شعبان  ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم 
#محمدپورخوش_سعادت 

https://www.instagram.com/p/CbOH8o1ITmp/?utm_medium=share_sheet

 

 

 

۰ نظر ۲۷ اسفند ۰۰ ، ۰۹:۰۳
محمد پور خوش سعادت

 

 

 

۱_  ابزاری شدن انسان در جامعه مدرن نیاز به عشق را بیش از گذشته نمایان میکند به واقع عشق مهم ترین گم شده انسان مدرن است .
۲_فرهنگ سازی مهمترین کارویژه مدیریت ادراک است . نسخه پیچی رسانه های متضاد با آرمان های انقلاب اسلامی مشخص است و انتظاری نمیتوان داشت
۳_  تا کنون درخصوص فرهنگ سازی عشق در قاموس ایرانی و یا اسلامی کار درخور توجه ای از رسانه های ایرانی ندیده ام 
۴_عملا مدیریت ادراک مقوله عشق رابه رسانه های ادراک ساز غربی باخته ایم 
۵_علیرغم اینکه  در نظام معنایی ایرانی ؛ بیژن و منیژه خسرو شیرین ، زال و رودابه ، شیرین و فرهاد ، لیلی و مجنون ، وامق و عذرا ، ویس و رامین ، بهرام و گل اندام ، رستم و تهمینه ، سلامان و آبسال ، امیر ارسلان و فرخ لقا ، سلیم و میترا، ورقه گلشاه ، بهرام و آزاده و ... 
۶_و در فرهنگ اسلامی عشق محمد ص و خدیجه ، علی و فاطمه و ...داریم !
۷_  ولی داستان عشق را به داستان کشیشی غربی واگذار کرده ایم .
۸_ این باخت را مدیون تعصبات بیجا ، رسانه هایی ناکار آمد و همچنین سیاستگذارانی کوتوله و ... هستیم . 
۹_الان هم در به در دنبال افزایش موالید با روش های خنده دار ... بماند ...
#محمدپورخوش_سعادت
https://www.instagram.com/p/CZ-bmwNoi-0/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۵۱
محمد پور خوش سعادت


✅وقتی مطلب "حماسه ای دیگر از صدا و سیما در تخریب گیلان و هویتش" را نوشتم چند نفر از دوستان انتقاد کردند 
لازم می دانم توضیح دهم 
✅ انتظاری که از صدا و سیما دارم اینست که در حوزه قومیت ها  به سمت  دسترسی برابر به فرصتها برود نه اینکه فرصتها را از اقوام بگیرد و دست به تحقیرشان بزند یعنی عملا صدا و سیما در حال بازتولید  پروژه دولت ملت سازی رژیم سابق  است و  رفتارهایش عملا منجر به جان هم اندازی اقوام خواهد شد .
 ✅نمی دانم این کار با برنامه است یا سهوی عمد میکنند . به هرحال خروجی این کار یک واگرایی فرهنگی و ملیتی است و مخالف نص صریح قانون اساسی و منویات امامین انقلاب است . 
✅این رفتارشان عملا وحدت ایرانیان را نشانه رفته و همگرایی را تبدیل به واگرایی می کند
 ✅برخی از این بی توجهی و عدم حساسیت مسولان سیاسی و امنیتی گیلانی و مسولان اقوام صدا و سیما  به این برمی گردد که  تحلیلشان بر بی بخاری گزارده شده است یعنی  بصورت کاملا واضح جرات این کار را با ترک ها و لرها و عرب ها ندارند 
✅با اینحال باید بگویم که با اینهمه جفا وظلمی که دستگاه فرهنگی رژیم سابق و برخی مسولان صدا و سیما با کم لطفی و جفا و بی احترامی  با فرهنگ و قومیت گیلان کرده اند , نجابت و مدارا و شعور بالای مردم گیلان و فرهنگ بی نطیرگیلانیان یک پیام غلط را به دستگاه ادراک سازی حاکمیت منتقل کرده که جا دارد متذکر شوم که هرچیزی حدی دادرد و اگر از حد بگذرد یقینا خواهد ترکید .
✅به عنوان یک کارشناس توصیه میکنم تا مسولان ذی صلاح به این نکته بپردازند که جایگاه ادراک از گیلان واقعی در دستگاه محاسباتی صدا و سیما کجاست ؟ من به یاد ندارم نقش‌های برجسته، مهم و قدرتمند در فیلم‌ها و سریال‌ها گیلانی بوده باشند !
✅ ولی در عوض همیشه در نقش نوکر و کلفت و سرایدار و نوچهٔ ارباب ظاهر شده اند ! و از همین بابت یک کلیشه ای سخیف برای گیلانیان ادراک سازی شده است که هرکه لهجه گیلکی دارد در این سطوح پایین است ( لوده بی دست و پا ,ساده لوح , حقیر و ... ) 
✅براستی جایگاه , میرزای شفتی , آیت الله بهجت  شهید میرزا کوچک جنگلی , آیت الله لاکانی , احسانبخش , محمد معین , دکتر حشمت , شهید کریمی ،  فضل الله رضا پروفسور سمیعی , شهید املاکی ,شهید  خوش سیرت  شهید نظری  شهید  سیرت نیا شهید مرتضی حسین پور و .... در این دم دستگاه عظیم صدا و سیما کجاست ؟ 
✍️✅مطلب قبلی را هم بخوانید
#محمدپورخوش_سعادت
https://www.instagram.com/p/CZbvJVToZJG/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۲۷
محمد پور خوش سعادت

حماسه ای دیگر از صدا و سیما در تخریب گیلان و هویتش ! 
✅نمیدانم چرا این صدا و سیمایی ها دوست دارند چهره ای کاریکاتوری ، تحقیر شده ، گدا فطرت ، بی سواد و ... از گیلان و گیلانی ها به نمایش بگذارند ؟ 
✅متعجبم  چرا در صدا و سیما یک قوه عاقله ای نیست که سیاست های مربوط به اقوام را ساماندهی کند ! 
 ✅سخیف نشان دادن یک زن گیلانی در مقابل یک تهرانی متبختر چه سودی برای سیستم اجتماعی و سیاسی ایران دارد ؟ 
✅واقعا نویسندگان و ناظران و مدیران اینگونه اثر ها از تبعات اقدامات ضد امنیتی خود آگاهند ؟ 
✅یعنی حتما در گیلان اتفاقاتی مشابه تبریز باید بیافتد تا از تحقیر گیلانی ها دست بردارند ؟ 
✅رسانه ملی چه سودی از تحقیر فرهنگ و زبان یک بخش از خاک ایران میبرد ؟
✅ چرا صدا و سیما اصرار دارد تا گیلانی ها را بی عار ترسو نحیف و بی شعور نشان دهد ؟ 
✅برای چه لهجه گیلکی را مسخره طور و کاریکاتوری معرفی میکنند ؟ 
✅یکبار باید این سخره گیری و لودگی فرهنگ بومی و هویت تاریخی گیلان را  با تهران تمام کنیم .
✅این رفتارهای ضد امنیتی تهران نشینان با تخریب فرهنگ بومی گیلان ، نتیجه اش شده شرم از نژاد،فرهنگ زبان و هویت و عدم تعلق به خاک . 
✅دارم کم کم به این نتیجه می رسم که برای خالی کردن گیلان از گیلانی و جایگزین شدن مهاجران ، لزوما میبایست گیلانی استهزا شده و فرهنگ و هویتش تخریب شود ، کاری که علاوه بر تهران نشینان توسط شبکه باران هم تئوریزه میشود . 
#محمدپورخوش_سعادت
😡فیلم را در صفحه اینستای من ببینید 
https://www.instagram.com/tv/CZaR6QQhuA-/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۰:۰۴
محمد پور خوش سعادت

سفر رییس جمهور به روسیه واکنش های متفاوتی برانگیخت
۱_ عده ای مغموم اند چون دوست داشتند بجای رییسی دولت مورد علاقه شان این سفر را انجام می داد! و از این بابت همه چیز را به باد نقد میگیرند . 
۲_ عده ای دیگر مغموم اند،  آنهایی که قبله شان آمریکا و غرب است ! و این سفر از هلاهل برایشان دردناک تر است مثل زیباکلام و رفقا ..
۳_ براندازها هم که دارن از حرص سقط میشن و یابس میبافن 
۴_ عده ای خوشحال اند و فکر میکنند الان پوتین سند کرملین را به نام ما میزند ! و هر حرکت ساده را بزرگ میکنند
پی نوشت : 
الف؛  به عنوان یک کنشگر مستقل که چیزی جز منافع ملی و نهضتی برایم مهم نیست اخبار سفر را پیگیری میکنم
ب؛  اما تا کنون در اخبار رسمی منتشر شده دستاورد خاصی مشاهده نکرده ام 
پ ؛ شاید توافقی بوده ولی منتشر نشده که این موضوع هم با توجه به دشمنی آمریکا با دوطرف قابل پیشبینی است 
ج؛ درکل ما در تاریخ ضربات زیادی از روسیه خورده ایم و همیشه از پشت خنجر زده ، میبایست حواسمان بیشتر جمع باشد.
چ ؛ مثل معروفی درمیان مدافعان حرم مشهور است که هروقت در خطی روسیه پشت سرتان بود انشب را نخوابید و حواستان دوبل جمع کنید . 
خ ؛ با اینحال فرصت ها و تهدیدات این ارتباط و سفر را میبایست با دقت بررسی کرد . 
#محمدپورخوش_سعادت
https://www.instagram.com/pourkhoshsaadat/p/CY86KnWNaZE/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر ۳۰ دی ۰۰ ، ۲۳:۴۹
محمد پور خوش سعادت

در جمعی از فرهیختگان گیلانی دعوت شدم 
از من خواسته شده بود تا در خصوص بحث گیلان 1430 که قبلا  در همین جمع  مطرح کرده بودم مطلبی ارایه دهم  انچه اینجا میخوانید گزارشی از این رویداد است که با نگاه  آینده اجتماعی تنظیم شده است .
روند های اجتماعی گیلان در افق 1430
اهمیت آینده‌پژوهی در شرح و تعریف احتمالات است، که در  نتیجه توانایی پاسخ‌گویی بهتر به آینده را فراهم می‌آورد . روندهای استراتژیک، یک ارزیابی همراه با عدم قطعیت از حوزه‌ها‌ی پیش‌بینی‌پذیر، اما توأم با  ریسک، ابهام و تغییر است. روندهای استراتژیک،  فراتر از شناسایی تهدیدهای بالقوه‌ی آینده است 
  بررسی  پیشران اجتماعی  روندهای استانی  و پیامدهای احتمالی در آینده ای نچندان دور 
1-    رشد ناهمگون جمعیت گیلان که به صورت کاهش رشد جمعیت استانهای توسعه یافته (همچون تهران اصفهان یزد مرکزی و ... )  و افزایش رشد جمعیت استان گیلان و به دلیل  افزایش مهاجرت بین استانهااست , پیامد های متصور  : افزایش تعداد افراد مسن , نیاز روزافزون به نیروی کار جوان ,افزایش فشار بر اقتصاد استان , افزایش فشار برای ارایه‌ی خدمات بهداشتی و رفاهی , افزایش تقاضا برای کار , مهاجرت گیلانیان بومی  و از دست‌دادن منابع انسانی بومی , افزایش رقابت برای منابع, افزایش خشونت بین بومیان و مهاجرین ، بزهکاری و ناآرامی‌ها اجتماعی و سیاسی ، آشوب اجتماعی، و درگیری
مهاجرت به استانهای کم‌ توسعه‌یافته به مشکلات اقتصادی و اجتماعی استان  مقصد دامن زده  و توازن مذهبی/ قومی آن استان را بر هم خواهد زد و به افزایش تنش‌های سیاسی و اجتماعی و تضعیف هویت استان مقصد می انجامد 
2-    ایفای نقش جوامع مهاجر به‌عنوان گروه‌های فشار قدرتمند، در راستای منافع قومیت  اصلی خود ( هم اکنون ظهور و بروز گروههای پان ترک در گیلان خودنمایی میکند ) 
3-    گسترش حاشیه‌‌نشینی در اطراف رشت و درنتیجه، بروز ناهنجاری‌های اجتماعی، آشوب و ناآرامی مرکز استان گیلان همچنین افزایش تضاد و تنش میان افراد فقیر و ثروتمند و فعال شدن گسل طبقاتی که برخی از نمود های آن هم اکنون قابل رویت است 
4-    افزایش تنوع تهدیدات امنیتی و افزایش جرم و جنایت در کنار رشد  تهدیدات تروریستی  ( رشد اندیشه تکفیری سنی و تحریکات اسراییل برای بحران سازی با تکفیر و قومیت تالش , همچنین انسجام یابی بهاییان و گروههای تبشیری مسیحیت  )
5-    افزایش پدیده‌هایی مانند قاچاق مواد مخدر و انسان به واسطه استان مرزی بودن 
6-    حضور و بروز گروه‌های قومی بزرگ در استان ,  گیلان را مستعد تکثرگرایی قرار خواهد داد و درگیری‌های قومی افزایش می‌یابد (در خصوص مسایل قومی و مذهبی نکته‌ای که باید مورد توجه جدی قرار بگیرد، توزیع و پراکنش فضایی قومیت‌ها و مذاهب استان در همجواری با کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق است که در صورت دخالت مکانیزم‌های چالش‌زا، مشکلاتی را در عرصه سیاسی به میان خواهد آورد) شورش و بی‌نظمی داخلی و هم‌چنین احتمال اقدامات خشونت‌آمیز یا مخرب با حمایت عوامل خارجی یا کشورهای دشمن رخ خواهد داد ( بصورت اختصاصی سازمان اطلاعات آذربایجان بر روی این پروژه به نیابت از اسراییل سرمایه گذاری کرده است ) 
7-    تحرک جمعی سریع. رشد انتشار فناوری اطلاعات و ارتباطات در جوامع موردنظر که به سرعت تشکیل می‌شوند، این جوامع را قادر خواهند ساخت که شمار زیادی از افراد را به سرعت و به صورت هماهنگ بسیج کنند. تحرک و بسیج سریع‌جمعیت‌های سریع ممکن است توسط کشورها متخاصم صورت گیرد. ممکن است این بسیج سریع شامل جوامع پراکنده در مرزهای بین‌المللی باشد و نیروهای امنیتی را درانطباق با این چابکی بالقوه و توانایی ایجاد تمرکز، به چالش بطلبد.
8-    تغییر در جو و آب‌وهوا , به زیر آب رفتن بسیاری ازنواحی ساحلی، تغییر در گیاهان و حیات‌وحش گیلان ، افزایش احتمال وقوع بلایای طبیعی, کاهش  تولید محصولات کشاورزی خصوصا برنج  ,کمبود منابع آب سالم , شیوع بیماری موجب ایجاد رکود، ترس و کاهش بهره‌گیری از سرمایه‌های انسانی می‌‌شود تجربه کرونا تجربه بسیار بدی بود که نا توانی ساختار و سازمان بهداشتی گیلان را عیان کرد 
9-    ناکامی در توسعه, ناکامی بعضی مناطق در حفظ پیشرفت روند توسعه موجب بروز ریسک‌های بی‌ثباتی خواهد شد شکاف شرق و غرب گیلان و فعال سازی گسل های رقابتی هم بی تاثیر نیست 
10-    سرانجام اینکه، عدم تعادل در توزیع مواهب ناشی از توسعه یکی از تهدیدهای اساسی در بخش اجتماعی و فرهنگی گیلان است به گونه‌ای مقایسه نتایج شاخص منزلت اجتماعی (به عنوان شاخص بیانگر خروجی اقدامات توسعه‌ای در سطح استان) و برخی از شاخص‌های مهم همچون شاخص کلی آسیب‌های اجتماعی استان، شاخص کلی سرمایه اجتماعی استان، میزان تمایل به مهاجرت و ... گویای انطباق نسبی بین این شاخص‌ها است. به بیان دیگر، هر جا منزلت اجتماعی پایین‌تر است و به عبارت دیگر ساکنان استان به میزان کمتری از مواهب توسعه برخوردار شده‌اند به صورت نسبی افزایش شاخص‌های سلبی (آسیب‌ها و مسائل اجتماعی) و کاهش شاخص‌های ایجابی (اعتماد، مشارکت، تعلق مکانی و ...) سرمایه اجتماعی را در سطح استان شاهد هستیم.

۰ نظر ۳۰ دی ۰۰ ، ۲۳:۴۸
محمد پور خوش سعادت


جهت انجام یک طرح پژوهشی دانشگاهی ، از پنج #پژوهشگر  مشغول به تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و یا دکتری جامعه شناسی  مسلط به روش های تحقیق کمّی و انجام  نظرسنجی، که داری توان تحلیل و گزارش نویسی باشند ،  دعوت به همکاری می شود. 
شرایط اختصاصی به شرح زیر است:
1- ساکن استان گیلان ترجیحا رشت
2- داشتن امکان کار تمام وقت از 8 صبح تا 17، روزهای شنبه تا چهارشنبه (پنجشنبه در صورت لزوم) به مدت دوماه 
3- آشنا با نرم افزار آفیس و ورود داده در اکسل 
4- آشنا با نرم‌افزارهای تحلیل آماری به ویژه SPSS
5- شروع همکاری از اول بهمن  ۱۴۰۰
لطفاً رزومه و در صورت وجود نمونه کار قبلی  را به ایمیل زیر ارسال کنید.
لازم به ذکر است که طبق تعرفه های مرسوم توافق میشود. 


moe.pks@gmail.com


https://www.instagram.com/p/CXjn_uOl6WO/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر ۲۶ آذر ۰۰ ، ۱۲:۱۳
محمد پور خوش سعادت

چکیده

خلیج فارس در چند دهه اخیر دو نوع نهادهای امنیتی را به خود دیده است: نهادهای امنیتی فرامنطقه‌ای که به این ناحیه نفوذ کرده‌اند، مثل پیمان سنتو و نهادهای امنیتی درون منطقه‌ای. طرح توسعه فعالیت‌های ناتو در این منطقه به اواسط دهه 1980 برمی‌گردد و ترامپ خواستار فعالیت جدی‌تر این سازمان در خلیج فارس شده بود. با توجه به وضعیت پیچیده منطقه از نظر تراکم انواع بحران‌ها بین کشورها و استقبال کشورهای عربی از این سازمان، امکان شکل‌گیری چارچوب‌کار امنیتی جدیدی در منطقه وجود دارد که می‌تواند معادله باز‌دارندگی بین کشورهای عربی در مقابل ایران را تغییر دهد. به‌ویژه اینکه بایدن نیز مایل به این راهبرد است. این مسأله به‌ویژه برای ایران مهم است که اغلب ترتیبات جمعی و امنیتی منطقه حول تهدید تلقی کردن این کشور تداوم یافته است. گسترش ناتو به منطقه خلیج فارس چه تأثیری بر بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران دارد؟ به‌نظر می‌رسد حضور این سازمان موازنه تهدید را علیه ایران و به نفع‌کشورهای عرب خلیج فارس تغییر می‌دهد. چرا که ایران با حضور ناتو با یک چرخه بازدارندگی فرامنطقه‌ای مواجه خواهد شد که موازنه تهدید را به سود کشورهای عرب خلیج فارس می‌کند. این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی به بررسی این موضوع می‌پردازد.

     

     

     

    https://mdr.ihu.ac.ir/article_206779.html

     

    https://mdr.ihu.ac.ir/article_206779_19b4c6125d28b3d66d27afcd0368b28b.pdf

    ۰ نظر ۲۲ آذر ۰۰ ، ۰۹:۳۷
    محمد پور خوش سعادت

     

    ✅حقیقتا سخنرانی آقای رحیم پور ازغدی در خصوص میرزا کوچک ،  از بی نظیر ترین کارهای پیرامون نهضت جنگل است . 
    ✅دیدنش را برای هر انکس که داعیه ایران دوستی دارد توصیه میکنم .
    ✅جواب سخیف نگاری بهایی ها و سلطنت طلبان و جیره خواران انگلیس را میتوان در این سخنرانی پیدا کرد .
    ✅استعمار هنوز نسبت به هرانکس که مولد پیام مقاومت است حساس است و جیره خوارانش را به جان تاریخ می اندازد تا پیام استقلال و عزت و شرافت به گوش آیندگان نرسد . 
    ✅سخنرانی کربلا در جنگل رحیم پور ازغدی را ببینید.
    #کربلادرجنگل
    #رحیمپورازغدی
    #میرزاکوچکخان_جنگلی


    https://www.instagram.com/p/CXSzTI9tT4_/?utm_medium=share_sheet

     

    برنامه صدمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی را در تلوبیون ببینید


    http://www.telewebion.com/episode/2714532

    ۰ نظر ۱۹ آذر ۰۰ ، ۱۹:۳۵
    محمد پور خوش سعادت

    گروه اجتماعی - محمد پورخوش سعادت نوشت:تصویرسازی از یک ملت در اذهان جهانیان، بسادگی صورت نمی پذیرد و مستلزم برنامه‌ریزی بلندمدت و تخصیص منابع و اقدامات عملی در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است .در واقع برندینگ یک ملت از طریق هویت سازی توسط یک حاکمیت کشور صورت میپذیرد و این کار نیازمند مشروعیت و حمایت مردمی است.


    به گزارش بولتن نیوز، سمبل­سازی، برجسته کردن هویت یک کشور و بازتابی از آرمان‌های آن است ، جامعه ای که آرمانهای حاکمیت را بپذیرد و نهادینه کند حاکمیت به طریق اولی میتواند آرمانهای خود را در گستره ای منطقه ای و جهانی سمبل سازی نماید ولی اگر حاکمیت ورای واقعیت‌های موجود جامعه حرکت کند یقینا دچار تعارض و گسل مابین حاکمیت و جامعه خواهد شد .


    . سمبل سازی به دنبال تأثیرگذاری بر افکار عمومی می‌باشد و البته بیشتر نگاه به خارج دارد تا داخل. برای بازنمایی و تصویرسازی از هویت یک کشور علاوه بر ارتباطات دیپلماتیک، نیاز به بسیج تمامی منابع و نیروهای ملی است.برجسته کردن سمبل ملی در واقع تجسم هویت و بازنمایی وجهه یک کشور است


    خود تحقیری و مفهوم ما نمی توانیم در طی سالیان اخیر به وفور به خورد افکار عمومی داده شده و از بابت شکست ها و سیاه نمایی ها هم غرور ملی ایرانیان جریحه دار شده است .دشمن هم بیکار نیست و با فرا گیر شدن رسانه ها بر شدت جنگ ادراکی افزوده شده است , دشمن در جنگ ادراکی به دنبال دستکاری و تسلط بر دستگاه محاسباتی مردم است .این جنگ مهم‌ترین نوع از جنگ‌های مدرن و از اساسی‌ترین لایه‌های جنگ نرم است که هدفی جز تصرف و انهدام سرمایه‌های شناختی جامعه هدف ندارد دشمن سعی میکند مؤلفه‌های قدرت در جنگ ادراکی یعنی همان سرمایه‌های شناختی را از بین ببرد (هویت ملی , وحدت ملی , عزت ملی , مذهب، باورها و ارزش‌ها , تاریخ و افتخارات ملی , قهرمانان ملی , سبک زندگی ,استقلال , وطن دوستی و دفاع از وطن , اعتماد به نفس ملی , خودباوری , امید , انگیزه و روحیه کار و تلاش بصیرت، قدرت تحلیل، تفکر و استدلال و ... ) از مهمترین مولفه های سرمایه های شناختی اند


    برندینگ ایران قوی در مرحله اول باید به دنبال نفی و هدم القای احساس نا توانی , نمی توانیم و نمی‌شود و جا انداختن ما میتوانیم باشد , طی سالیان اخیر برخی از مدیران با بزرگنمایی قدرت دشمن و کوچک شماری قدرت ملی در مقابل تفکر ایران قوی ایستاده اند اما مردم با انتخاب تفکر ایران قوی این پیام را رسانده اند که ایجاد رعب و ترس و ناامیدی بس است مردم احیای ایران و حرکت به سمت ایران قوی را خواستارند

     

    منتشر شده در بولتن نیوز 

    ۰ نظر ۳۰ مهر ۰۰ ، ۰۲:۰۵
    محمد پور خوش سعادت

    آقای استاندار سلام

    از انتخابتان استقبال میکنم. افکار عمومی با انتخاب شما عملا  بادش خوابید و تخلیه روانی شد, شاید انتخابتان بعد از چند استاندار فرصت سوز  غیر بومی !  برای گیلان فرصتی برای نفس کشیدن فراهم اورد . البته بلا شک انتصابتان را مدیون  فضای مجازی و افکار عمومی هستید و متصورم  که میبایست با کارنامه ای مقبول , پاسخی درخور شان مردم نجیب و فهیم گیلان بدهید. انتظاراتم از استاندار گیلان را قبلا نوشته ام و در سایت ها هست در این نوشتار میخواهم به زعم خودم مهم ترین مانع توسعه گیلان را برای بهبود وضعیت بیان کنم

    آقای استاندار

    گیلان موقعیت ژئواکونومی فوق العاده ای دارد اما روز به روز از ارزش راهبردی گیلان کاسته میشود . اگر بخواهم فقط یک شاخص را شاهد مثال بیاورم میتوانم آمارها و ارقام سرمایه گذاری در گیلان را بیان کنم . برندضعیفی که از گیلان مخابره میشود!گیلان را از فرصت ها وسرمایه گذاری های ملی محروم کرده است . بعنوان یک دانش آموز جامعه شناسی که برروی توسعه و  آینده متمرکز شده , عوامل مختلفی را در این مقوله موثر میبینم ولی نقش مدیران ضعیف و فاسد  بیش از سایر مولفه ها خودنمایی میکند .مدیران فاسد, محافظه کار , باد به پرچم و اقا اجازه ! در جای جای مدیریت گیلان به چشم میخورد . اینان معضل گیلانند معضلی که موجبات فشل شدن تکنوکراسی  و ایجاد تصویری ضعیف از  برند گیلان شده اند .

    آقای استاندار

    من از شما  بصورت مشخص میخواهم که بیایید ریسک کنید و یک بار فضایی ایجاد کنید تا نامتان برای همیشه در تارک توسعه و پیشرفت گیلان بدرخشد ! توسعه و پیشرفت  نیازمند ویژگی‌های خاص خود است، مدیر دارای اعتماد به نفس میخواهد مدیرانی که ریسک پذیر باشند، مدیرانی با دل و جرات که توانایی اغنای سرمایه گذاران را داشته باشند مدیران سالمی که بتوانند برای سرمایه گذاران اعتماد آفرین باشند .(سرمایه گذاری غیر بومی  برایم تعریف میکرد که برای سرمایه گذاری در فلان نقطه استان  اینقدر تلکه شده ام که دیگر رغبتی برای ادامه ندارم ! البته از این موارد بسیارند  )

    آقای استاندار

    مهم نیست که این مدیران اصولگرا اصلاح طلب و یا اعتدالی باشند ! مهم اینست که هفت رنگ و همیشه مدیرنباشند . واقعیت اینست که هفت رنگ ها و همیشه مدیر ها  ممکن است زمینه ساز فساد باشند

    آقای استاندار

     گیلان یک مدیر برای جهش نیاز دارد مدیری که توان راهبری " توسعه و پیشرفت" داشته باشد وگرنه  تمشیت امور یومیه را دیگران انجام داده اند و این وضع فعلی حاصل بی عملی آنان است .

    آقای استاندار

    خیلی ها نگرانند که شما را همین همیشه مدیرهای هفت رنگ دوره کنند ! و بر سر شما همان بیاورند که بر دیگران آوردند .

    آقای استاندار

    بصورت مشخص پیشنهاد میکنم اتاق فکر توسعه و پیشرفت استان را از نخبگان غیر باندی طیف های مختلف فکری و سیاسی تشکیل دهید به جوانان و جهادی ها بها دهید تا دولت جوان حزب اللهی را که مطالبه رهبری  در نخستین دیدار با دولت سیزدهم بود را با برنامه ریزی دقیق  درگیلان تحقق بخشید  انشاالله خیرش به گیلان و آینده برسد .

    #محمد_پور_خوش_سعادت

    ۰ نظر ۳۰ مهر ۰۰ ، ۰۱:۱۳
    محمد پور خوش سعادت

    پیج قبلیم مشمول آزادی بیان غربی شد و توسط اینستا مسدود شد .


    در این صفحه ادامه خواهم داد 


     


    https://www.instagram.com/pourkhoshsaadat

     

    https://www.instagram.com/p/CVD_ZFRovp4/?utm_medium=share_sheet

     

    #محمدپورخوش_سعادت

    ۰ نظر ۲۴ مهر ۰۰ ، ۱۷:۲۰
    محمد پور خوش سعادت

    از استاندارآینده گیلان چه میخواهم

    در فجازی سیاسیون گیلان غوغایی برپاست , افراد مختلف دیدگاههای خود را در خصوص استاندار آینده گیلان بیان میکنند, دستجات مختلف هرکدام گزینه ای و نامزدی برای ارایه دارند , هرکدام ملاکها و منافع  خود را دارند, من هم به عنوان یک گیلانی ملاک ها و انتظارات خاص خودم از استاندار آینده گیلان دارم !

    انتظارم به عنون یک گیلانی از استاندارآینده گیلان از جنس کار است , اینقدر از گذشتگان بی عملی دیده ایم که کارکردن استاندار برایمان ارزو شده است .

    در گام اول انتظارم از استاندار اینست که انگیزه تغییر و پیشرفت داشته باشد , محافظه کار نباشد و شعارهایی دولت ایران قوی را دستور کار خود بداند و  بطور ویژه  فساد ستیز باشد.  فساد در گیلان در حالت قرمز است (مصادیق بسیار است و برخی هم مگو)  

    کشاورزی گیلان دیگر جانی ندارد ,  کشاورز سرزمین من ازیاد رفته و هرگاه به این موضوعات فکر میکنم آتش میگیرم . برنج گیلان کالایی لوکس شده ولی منافعش به کشاورز نمیرسد , زمین های حاصل خیز گیلان حیف میشود نیروی انسانی حیف میشود  اقتصاد کشاورزی گیلان هم به فنا رفته است !! نمی دانم استاندارهای قبلی  در کجای این معادله ایستاده اند ! ولی انتظار من از استاندار دولت رییسی اینست که این بازی را برهم بزند انشاالله

    صنعت گیلان در حال احتضار است . وضعیت تولید روزبه ‌روز وخیم‌تر از گذشته میشود  تا جایی که  فعالان اقتصادی‌، صاحبان صنایع و تولیدکنندگان چشم‌انتظار مساعدتی از سوی دولت اند  انتظار دارم  استاندارگیلان در تصمیمات خود پیرامون بخش صنعت از تخصص و جنبه های مشورتی و کارشناسی بخش خصوصی در بهبود رونق کسب و کار استفاده کند. انتظار اینست که استاندار به طور ویژه و خاص حامی بخش تولید باشد تا شاهد رونق اشتغال و اقتصاد استان باشیم.

    صنعت و کشاورزی گیلان با مشکلات مالی و کمبود سرمایه در گردش مواجه است انتظار اینست که استاندار نقش پررنگی در هدایت بانک ها و ادارات متولی ایفا کند و از بیخیالی در این حوزه بپرهیزد  چون چرخ اقتصاد و اشتغال استان با راه افتادن صنایع و کشاورزی به چرخش در می اید .

    گیلان مشکلات خفته کارگری دارد راهکارش هم امنیتی سازی و احضار و بازداشت نیست راهکارش قرارگیری حل مشکلات کارگران در اولویت های استاندار جدید است (به دلیل وضعیت نامطلوب اقتصادی، برخی واحدهای تولیدی اقدام به قراردادهای نامعقول و غیرمنصفانه با کارگران کرده، برخی نیز دست به تعدیل و بعضی هم از پرداخت به موقع حقوق کارگران به بهانه های مختلف امتناع می کنند که در این رابطه باید استاندار چاره اندیشی کند و همه چیز را به تهران نسپارد)

    دامداری گیلان دیگر توانی برای ادامه ندارد اولویت استاندار میتواند طرح و برنامه ای برای احیای دامداری باشد

     مالیات نفس تولید کنندگان مختلف را گرفته است استاندار به عنوان عالی ترین نماینده  سیاسی دولت در کجای این معادله قرار گرفته است ؟

    فرهنگ گیلان حالتی یله و رها به خود گرفته , توقع اینست که استاندار به موضوعات فرهنگی ورود داشته باشد و با نطر متخصصین این فضا را مدیریت کند ( از گذشته چیزی نمیگویم که جزتلف کردن وقت نیست )

    ازاستاندارآینده  متوقع ام  که حلقه مشاوران فرهنگی  خودرا افزایش دهد نخبگان را ببیند هیات ها را ببیند و ....

    گیلان مستعد اعتصابات فرهنگیان است برخی عناصر سیاسی هم بر آتش میدمند ولی واقعیت اینست که عامه فرهنگیان خواستار احیای کرامت انسانی خود هستند و این در صورتی امکان پذیر است که همه ارکان حاکمیت و علی الخصوص  نماینده عالی دولت به آن باور داشته باشند و برای بهبود وضعیت اقدام کنند.

    ورزش و ما ادراک ورزش.. سیاسیون گیلانی بلای ورزش گیلان شده اند اگر فقط اینان را از ورزش بدور بدارد برای ورزش گیلان کفایت میکند 

    نخبگان که هیچ ...

    سیاست مدارن و گروههای سیاسی گیلان را کنار هم بنشاند هم دل کند و...

    جوانان را دریابد و برنامه مشخصی برای تحویل کارها به جوانان داشته باشد .

    از ظرفیت گروههای جهادی استفاده کند و ...

    انتطاراتم زیاد است باید تعدیل کنم ...

    #محمد_پور_خوش_ سعادت

     

    ۰ نظر ۱۹ مهر ۰۰ ، ۲۲:۲۷
    محمد پور خوش سعادت

     

    اگر پای متولیان صنعت و معدن و تجارت گیلان بنشینی گیلان جزو ده استان برتر صنعتی کشور است ولی اینها همش شامورتی بازی است .درستش اینست که 
    ظرفیت های صنعتی گیلان کم نظیر است اما فقط  حدود شصت هزار نفر در واحدهای صنعتی استان مشغول به کارند .البته مدیران استانی تا هشتاد هزار نفر هم مدعی اند ولی چرخ صنعت گیلان چنان در گل فرو رفته که آمار سازی ها نمیتواند جلوی واقعیات جلوی چشم مردم را بگیرد .
     مردم به عینه میبینند که فرزندانشان بیکارند و آواره سایر استانها برای لقمه نانی . مسولان مدعی اند که بیش از سه هزار و صد واحد صنعتی و سی و پنج شهرک صنعتی در استان فعال است ولی من به جرات میگویم که متولیان مدیریت ادارک و آمارسازی میکنند .
      ما که زورمان نمی رسد ولی یکی  پیدا بشود و  به متولیان صنعتی استان بگوید که این آمارهایی که میدهند را به یک نماینده و یا ان جی او مستقل نشان دهید !
    متولیان صنعتی استان در حالی مدعی توسعه صنعتی اند که نوسانات بازار و برهم خوردن معادلات اقتصادی اندک واحد های تولیدی فعال را هم تحت تاثیر منفی خود گزارده است . سرمایه گزاران و تولیدکنندگان گرفتار نزول خواران و یااز نزول خواران بدتر(بانکها) شده اند . تامین اجتماعی هم خود بحرانی برای تولیدکنندگان شده است .
    سنگ اندازی های محیط زیست واز همه مهم تر باج گیری مقامات محلی از تولیدکنندگان وسرمایه گزاران هم مزید بر علت شده است .
    خلاصه اینکه هر آنچه که از مصادیق حکمرانی بد در حوزه صنعت به شمار میرود یکجا جمع شده است . 
    من بیش از نیمی از عمر خدمتی ام را در وزارت صنعت و معدن و تجارت گزارنده ام و متناسب با مشاغلی که داشته ام دراستانهای مختلف کشور و حتی در  کشورها منطقه , پیگیر مقوله صنعت و تجارت بوده ام .
    وضعیت فعلی صنعت گیلان را یک گنجشک رنگ شده میبینم که بجای قناری در افکار عمومی مطرح میکنند. رنگی رنگی خوشکل خوشکل . البته مردم و افکار عمومی این مدل فانتزی از توسعه صنعتی را باور نمیکنند ولی این نسخه ادراکی و روانی برای برخی مسولان بیخبر کاربرد دارد 

     ادامه دارد

     

    منشر شده در 

    ۰ نظر ۲۷ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۷
    محمد پور خوش سعادت


    پس از پیروزی آقای ریسی در انتخابات , ، بحث‌ها و گمانه‌زنی‌ها درخصوص کابینه احتمالی سید ابراهیم رئیسی شدت پیدا کرده است و در همین راستا , شاهد انتشار لیست هایی در خصوص مناصب اجرایی در استان گیلان بودیم .
     طبق معمول آش بحدی شور شد که داد همه را در آورد , درست مثل حکم های  مسولان ستاد های انتخاباتی ! لازم می دانم نکاتی را در این خصوص خدمت همه انهایی که با دغدغه اصلاح و یا انگیزه هایی دیگر این لیست ها را منتشر کرده اند متذکر شوم.
    1-    دولت تا کمتر از یک ماه دیگر تحویل آقای رییسی میشود و این تغییرات تا به گیلان برسد احتمالا تا شش ماه به طول خواهد کشید و میبایست دستگاههای اجرایی با همین مدیران فعلی به کار خود ادامه دهند. 
    2-    اولین تبعات انتشار چنین لیست هایی , ایجاد بی انگیزگی و دست از کار شستن مدیران فعلی خواهد بود. این درحالی است که دولت روحانی عملا در دوسال آخر, استراتژی زمین سوخته را در پیش گرفته و با ایجاد سونامی بحران ها فقط به دنبال پروژه احیای برجام بود ( از بحران برق گرفته تا بحران مرغ و گوشت و نان و اعتصابات کارگری و تعطیلی مراکز نفتی و  ...) 
    3-    رسانه های جریان رقیب رییسی,  راهبردشان در پسا انتخابات به ایجاد انتظارات حد اکثری تغییر کرده است و با مهندسی افکار عمومی , این انتظار عمومی را ایجاد کرده اند که تغییراتی اساسی در اوضاع مردم در زمان کوتاه , با آمدن آقای رییسی اتفاق خواهد افتاد ! این درحالی است که ,  روحانی  در حالی دولت را تحویل می دهد که میلیاردها تومان قرض به بخش های عمومی و خصوصی , خزانه خالی , انبارهای خالی و کسری بودجه و آسیب‌های جدی به زیرساخت‌های تولید ملی محصول دولت تدبیر و امید ( تکرار) بوده است .
    4-     کمترین انتظاری که از ستادها و یا طرفداران کمپین ایران قوی میرود اینست که بجای اینکه , فضای فرار برای مدیران فعلی ایجاد کنند !  از ایشان مطالبه کارهای زمین مانده و بحران های احتمالی  پیش رو را کنند , همچنین انتظاری که از مدیران فعلی میرود اینست که , کار را  با آرامش به دولت بعد منتقل کنند تا کمترین هزینه را نظام و مردم متقبل شوند , ولی این لیست ها در تقابل با این فرایند گام بر می دارند .
    5-     برخی لیست ها , بعضا دارای اسامی است که مرغ پخته را به خنده می اندازد !  از بازنشستگان تا اشرار یقه سفید ! شرور شرور است ! اصولگرا و اصلاح طلب نمیشناسد ! یارو آدم فاسدی است (مالی اخلاقی و مدیریتی) و در همین دولت فعلی هم اجازه تصدی امور کوچک را به واسطه سوابق مشعشعش پیدا نکرده ! و نتوانسته از سد دستگاههای نظارتی بگذرد ! ولی در این لیست ها جایگاه رفیعی برایش در نظر گرفته شده ! مگر رییسی آمده تا مفسدان در جایگاههای حساس قرار بگیرند ! ( بخاطر این بند از تمام متشخصین و متدینین و انقلابی های این لیست ها,  پوزش میطلبم ) 
    6-    متصورم برخی از این لیست ها توسط جریان نفوذ برای تشخص بخشی به افراد مد نظر و همچنین لوث کردن جریان مدیریتی و ایجاد شایبه سونامی سهم خواهی , ساخته شده است. 
    7-    از مضرات دیگر این لیست سازی ها اینست که این تصورایجاد شده , که برخی رانت خواران  پشت درهای بسته نشسته اند و برای عمکرد های مافیایی خود طرح ریزی میکنند! , یقه سفیدهای تکنوکراتی که با انبوهی از محاسن و جای مهر و یقه تا بیخ بسته ! به دنبال بهره برداری مجدد  از سیستم اداری برای منافع فردی و گروهی خود هستد ! و عملا شعار مبارزه با فساد رییسی را به حاشیه خواهند برد ! اما یادمان نرود  که در کوران رقابت‌های انتخاباتی و در روزهایی که ستادهای رئیسی حسابی شلوغ شده بود و رفت و آمد افراد مختلفی از فعالان سیاسی را به خود می‌دید، این نامزد انتخابات ,  آب پاکی را بر روی دست  همه ریخت که بنا داشتند فعالیت در ستاد را نردبانی برای رسیدن به منصبی در کابینه دولت بعدی قرار دهند! «ستاد ما به هیچ عنوان نماد دولت آینده نخواهد بود و نباید از روی ستاد نسبت به آینده دولت داوری کرد. ما نسبت به احدی در رابطه با آینده بدهکار نخواهیم بود و کسی حق سهم خواهی در این زمینه را ندارد». 
    8-    به عنوان یک دانشجوی جامعه شناسی , امسال و سال آینده را سال سرریز جامعه و شورش های اجتماعی و امنیتی میبینم ( بخشی از فکت ها معطوف به داخل و برخی معطوف به خارج است و زیاد هم پنهان نیست).خوبست که لیست بندان به این مقوله هم توجه داشته باشند که دولت رییسی در دوسال اول , دولت بزم نخواهد بود.
    9-     برخی از این لیست ها بعضا نشان می دهد که نسل اول انقلاب برای واگذاری مسولیت ها , هنوز در حال مقاومت است و تمایلی به واگذاری مدیریت‌ها به نسل‌های بعد از خود در یک روند طبیعی و منطقی  و با انتقال تجربیات را ندارد  , هسته ای از مدیران تکراری و ذی‌نفوذ که  در مقابل جوانگرایی و گردش نخبگان ایستاده اند ! و دلشان نمی آید که جوانان را با وجود داشتن بالاترین مدارج تحصیلی و با داشتن توانمندی‌ها و تخصص در عداد مسولیت های کلان استان ببیند !  برخی از این لیست ها صدای بلند  پیرمردهای صاحب نفوذ و صدای مخالفان ورود جوانان به عرصه مدیریت استان بود که به گوش خراش ترین شکل ممکن شنیده شد .
    10-    شاید ادامه داشته باشد ! 
    #محمدپورخوش_سعادت

    منشر شده در ندای گیلان 

    ۰ نظر ۲۷ تیر ۰۰ ، ۲۱:۵۱
    محمد پور خوش سعادت


    ↖️گیلان متناسب با ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک آن از #توسعه کمتری برخوردار شده است . 


    ↖️گیلان به عنوان استانی در مسیر توسعه، دارای تنوع بسیار بالای فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی و همچنین با فرصتهای مالی، طبیعی و زیست محیطی فراوان لزوم توجه خاص به مقوله توسعه را طلب میکند.


    ↖️با تحلیل لایه ‏ای علت‌ها, علیرغم شرایط مناسب , میتوان  برخی از دلایل عدم توسعه یافتگی گیلان را در مقولات "فرهنگی سیاسی" و "مدیریتی امنیتی " تقسیم بندی نمود . 


    ↖️هرگونه تحلیل و یا آینده نگاری توسعه گیلان بدون در نظر گرفتن پیشرانها و پسران های توسعه یقینا وقت تلف کردن خواهد بود.


    ↖️در #آینده نگاری توسعه_گیلان داشتن سناریو مهمترین خدمتی است که میتوان به گیلان کرد . #سناریو، ابزاری مناسب برای تصویر آینده نامعلوم است.


    ↖️در کناردوستانم تصمیم گرفتیم تا با مطالعه و برقراری ارتباط با نخبگان و عناصر سیاسی , پیشرانها و پسرانهای توسعه گیلان را برای دولت آتی استحصال کنیم و با شناسایی مهم‌ترین متغیرها و قابلیت‌های تأثیرگذار اقتصادی- اجتماعی آینده گیلان با رویکرد برنامه ریزی سناریو پایه , سناریویی از #گیلان_1430در ابعاد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ترسیم کنیم .


    ↖️از مهمترین چالشها و  پسرانهای توسعه گیلان , مدیران فشل ,غیربومی, باندی و سیاسی است که اعتقاد و باوری به آینده ندارند . 


    ↖️باورمان اینست که گیلان ظرفیت محیطی و انسانی توسعه وپیشرفت را دارد و مدیران غیر بومی و بومیان بی برنامه و هدف , فرصت توسعه را از گیلان ربوده اند . اگر بخواهیم برای گیلان کاری بکنیم باید آینده را ببینیم  و چارچوب آن را به هم بزنیم. آینده های مطلوب با فعال سازی همه فرصت ها و در دستان فرزندان گیلان رقم خواهد خورد .

     

    محمد پور خوش سعادت 

     این متن در صفحه "توسعه و پیشرفت گیلان" منتشر شده است 


    #توسعه_گیلان
    #پیشرفت_گیلان
    #توسعه پیشرفت گیلان
    #پیشرفت جمهوری اسلامی
    #پیشرفت انقلاب اسلامی
    #گیلان_آباد
    #گیلان_پیشرفته
    #گیلان
    #گیلانیان
    #توسعه
    #توسعه_پایدار

    "گیلان1430" 

     

    ۰ نظر ۰۷ تیر ۰۰ ، ۱۳:۴۱
    محمد پور خوش سعادت

    دیپلماسی رسمی و عمومی ترکیه طی سالیان اخیر بر مدار سیاست برجسته‌سازی قومیت و قوم‌گرایی افراطی  بوده است .ترکیه با تحریک و تهییج شکاف های قومی در منطقه , دیپلماسی تهاجمی و مداخله گرایانه خود را توجیه نموده و به بسط نفوذ خود پرداخته است.

    سیاست برجسته‌سازی قومیت و توسعه آرمان های پان ترکیسم در مناطقی همچون اقوام ترک قزاقستان , سین کیانگ چین، ترکستان شرقی(اویغور یورد) , بالکان، تاتارستان , ترکمن‌ها و ازبک‌های افغانستان، ترکمن‌های عراق، ترکمن‌های سوریه، جمهوری آذربایجان، جمهوری خودمختار نخجوان، بخش ترک ‌نشین قبرس و سرانجام شهروندان آذری زبان ایران از ترک های شمال تا ترک های قشقایی جنوب را پوشش داده است این درحالی است که لزوما شهروندان این مناطق با عقاید سیا سی فرهنگی و مذهبی دولت ترکیه موافق نبوده وحاضر به پذیرش سلطه دولت ترکیه نیستند .

    اردوغان به تناوب ادعاهای ارضی نسبت به کشورهای همسایۀ  داشته و اعلام کرده است که در کتاب های تاریخ دانش آموزان ترکیه تغییر خواهیم داد که نسل بعد بدانند, مناطق اطراف ترکیه در قلمرو ما بوده است! اردوغان و نو عثمانی گرایان بصورت مکرر از مرزهای تاریخی دم می زنند وبا تولید  فیلم ها و سریال های تاریخی و کتابها به دنبال القای این نکته هستند که مرزهای تاریخی عثمانی تا مناطق فلات مرکزی ایران و حتی نزدیکی های تهران و قم کشیده شده است.

    ارتش ترکیه که از آن به نماد اقتدار قوم ترک یاد می شود با لشکر کشی به کشورهای عراق ، سوریه ولیبی واکنون هم جنگ قره باغ با ایجاد پایگاه نظامی در سودان و قطر , برای خود یک دیپلماسی نظامی چند لایه تعریف کرده است . البته ارتش در نماد گرایی عثمانی گرایی  هم کم نگذاشته و با تشکیل دسته های نظامی با لباس نظامیان عثمانی تجسم عینی تری ازارتش نو عثمانی ارایه داده است .

    درهمین راستا , سیستم مدیریت ادراک ترکیه  توانسته است  از پتانسیل رسانه و دیپلماسی عمومی بهره برداری مطلوب نماید و طی چند سال اخیر  به یکی از کشورهای صاحب جایگاه در این حوزه تبدیل شده است و یک برند ملی قوی در حوزه سیاست ,اجتماع و نظامی گری از خود به نمایش گذارده است  .

    تمرکز بر ساخت فیلم ها و سریال‌های جذاب و مخاطب پسند  با محوریت عشق و روابط عاطفی ,سکس و شهوت و ایجاد یک تاریخ پرکشش وپرجاذبه از مهمترین کارکرد های رسانه ای دستگاههای مدیریت ادراک ترکی است .

    دستور کاری که مرکز کنترل و مهندسی افکار عمومی ترکیه برای رسانه های خبری این کشور تعریف نموده است , متمرکز بر روی موضوعات کشورهای آسیای جنوب غربی، آسیای مرکزی و کشورهای اروپایی همسایه مانند یونان، بلغارستان، روسیه و گرجستان است .

    از مهمترین راهبرد های  این مرکز القای این نکته است که شهروندان ترک تبار کشور های دیگر, ترکیه  را به عنوان  "پیشرو ترک" پذیرا شوند یعنی اینکه  ترکیه  الگوی برتر سایر جوامع در سیاست فرهنگ و اقتدار قرار گیرد و شهروندان ترک سایر کشور ها به پیشرو ترک وابسته و وفادار باشند و سایر شهروندان نیز بر بزرگی و اقتدارورفاه و ... ترکیه ایمان بیاورند .

    اما این همه ی ماجرا نیست :

    ترکیه جامعه ای پیچیده، چند لایه و نمونه ای برجسته از یک کشور تکه تکه است . در جامعه ترکیه  تنوع و تعدد شکاف های اجتماعی و به تبع آن تنوع گروهها و احزاب و جریانهای سیاسی را می توان مشاهده کرد. مهمترین شکافی که حیات سیاسی ترکیه را در دهه های اخیر تحت تأثیر خود قرار داده است، شکاف حاشیه - مرکز است.بدین معنا که پویایی سیاسی جامعه ترکیه ریشه در شکاف و تقابل بین حاشیه روستایی، دیندار، سنتی و مرکز مدرن، سکولار وغربگرا دارد اردوغان تلاش می کند با ارائه برنامه های مدون، مانع از سیاسی شدن شکاف های مختلف اقتصادی، قومی و مذهبی در جامعه ترکیه شده و از این طریق زمینه را برای حل بحرانهای مشارکت، هویت و مشروعیت و توزیع فراهم نماید.مهم ترین برنامه اردوغان برای گریز از مشکلات انباشه شده داخلی , به‌خصوص سیاسی شدن شکاف های اجتماعی و مشکلات حاد اقتصادی و اجتماعی , پناه بردن به دیپلماسی تهاجمی است .

    سیاست خارجی مداخله‌جویانه و تهاجمی برای دولت ترکیه فرصتی فراهم می کند تا افکار عمومی شهروندان سرگرم نمایش اقتدار و بازیابی افتخارات تاریخی عثمانی ها شده و از مشکلات داخلی منحرف گردد.

    جالب اینجاست که بلوک غرب و آمریکایی ها نیز با این سیاست ترک ها مخالفتی ندارند و حتی در حوزه هایی هم تسهیلاتی برای افزایش نقش‌آفرینی ترکیه فراهم می کنند، به نظر می رسد که نگاه بلوک غرب نگاهی تمدنی ورقابت افکن است . غربیها به تجربه به این دریافت رسیده اند که نه حکام تن پرور عرب توانایی رقابت با ایران را دارند و نه گفتمان وهابیت امکان رقابت با اسلام ایرانی را دارد و اگر گفتمان و رقیبی بخواهد با ایران رقابت کند یقینا رقیب استراتژیک قدیمی و گفتمان نو عثمانی گری خواهد بود .نو عثمانی گری با شاخصه هایی همچون  سکولاریسم، تسأهل و تسامح در رفتارهای اجتماعی، اولویت اقتصاد بر مسائل دینی و ...

     میت (سازمان اطلاعات ترکیه) با تجربیاتی که از بحران سوریه  بدست آورده امید وار است تا بتواند بحران قره باغ را به جنگی فراگیرتبدیل نموده و زبانه های آتش این جنگ را به مرزها و داخل سرزمین ایران برساند . تروریست های تکفیری تحت نظارت میت که در قره باغ مستقر شده اند شیوه های جنگی و رعب افکنی داعش را دراین منازعه بکار گرفته اند بگونه ای که از شواهد پیداست که این منازعه قرار نیست به این زودی ها خاتمه پیدا کند و می بایست منطقه قره باغ  محل نفوذ تروریست ها و عوامل فرا منطقه ای شده و فرسایشی شدن جنگ ,  موجبات ناامنی در جناح شمالی ایران را فراهم آورد .

    تحلیل محتوی تولیدات رسانه‌های ترکیه  این گزاره را تقویت می کند که راهبرد ترکیه از عدم دخالت جدی در امور داخلی ایران و عمدتا دخالت‌های فرهنگی و ارائه سبک زندگی به القاعات امنیتی و سیاسی رسیده است و با  رصد رسانه ای  و بازخوردهای جنگ ادراکی وابستگان موساد و آمریکایی ها و سازمان منافقین این گزاره را تقویت می کند که اتاقی مشترک برای بحران قره باغ  تشکیل شده  و ظاهرا هدفی جز تقویت و تشدید احساسات قوم‌گرایانه پان ترکی در ایران ندارد و النهایه  تشدید این  تنش‌ها و شکاف‌های قومی، زبانی می تواند به راه اندازی یک اعتراض یا شورش قومی بزرگ در ایران منجر شود .

     

    محمد پور خوش سعادت

    Foumani.ir@gmail.com

    ۰ نظر ۳۰ مهر ۹۹ ، ۰۱:۳۱
    محمد پور خوش سعادت

    دولت راضی! کارفرما راضی! فقط کارگر ناراضی است!

    ستون جای امضای کارگران زیر مصوبه افزایش 15 درصدی دستمزد در سال 99 خالی است و نمایندگان کارگران حاضر نشدند که این اجحاف را امضا کنند. دولت راضی! کارفرما راضی! فقط کارگر ناراضی است! جالب است که همیشه وزرای این حوزه از مهمترین عناصر امنیتی، بوده اند ولی ترجیح داده اند تا طرف دولت و کار فرما و سرمایه بایستند.

     ریل گذاری دولت و مجلس در سالهای پس از جنگ با تفکرات لیبرال سرمایه‌داری بوده و به هیچ عنوان مدافع حقوق کارگران نبوده است. در سال‌های اخیر به دلیل نرخ بالای فساد و تورم، رکود اقتصادی، خصوصی سازی و... وضعیت معیشتی کارگران وخیم شده است. رانت و فساد و آقا و آقازاده پروری , اقتصاد و سفره مردم را نحیف و لاغر کرده و طبقه متوسط را کوچک و کوچک تر کرده است !

    فرایند های عاصی ساز در ابعاد اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیز چاشنی احتراق شورش فقرا و محرومان بوده است. آمارهای آبان نود و هشت نیز بر این نکته تاکید میکنند که پای کارگران کم درامد و کارگران بیکار شده نیز بعضا به اعتراضات خیابانی باز شده است . بدون تردید , اعتراضات خیابانی و شورش , محتوم ترین بازخورد این نوع از معامله با معیشت کارگران است .

    اگر بخواهیم وضعیت کارگران را با کاپیتالیستی ترین نظام های سرمایه داری دنیا مقایسه کنیم و همه حق را هم به سرمایه و اصالت سود بدهیم بازهم به این نکته می رسیم که در کاپیتالیستی ترین کشورهای دنیا اینگونه برای ضعیف ترین قشر اجتماعی تصمیم نمی گیرند .با اندکی مقایسه شاید ابعاد موضوع روشن تر شود :

    حداقل دستمزد کارگران در سال جاری را اگر با دلار ۱۶ هزار تومان محاسبه کنیم میشود به عبارتی ۱۱۲ دلار یعنی ساعتی حدود ۶۳ سنت این در حالی است که حداقل دستمزد ساعتی درچین 3.3 دلار در ترکیه ۵.۹ دلار , آلمان ۱۰.۶ دلارو در امریکا 23.38 است. همان گونه که همه می دانیم دستمزد ها در کشور به ریال است و مخارج به دلار.

    مثلا برای قیمت بنزین نرخ جهانی را در نظر میگیرند و برای دستمزد کارگران, نرخ تورم منتشر شده بانک مرکزی هم که میبایست طبق قانون برای افزایش میزان دستمزد مورد استفاده قرار بگیرد , اعمال نمیشود. آنچه در نگاه اول به چشم می آید اینست که سرمایه داری لجام گسیخته , کشور را در حال بلعیدن است و طبقات اجتماعی پایین جامعه , در حال از بین رفتن اند و ادراک عمومی بدین سو است که دولت صرفا ناظر و یا حتی شریک جرم است.

    اما در آن سوی ماجرا بیمه و مالیات و عوارض سنگین کمر بسیاری از کارفرمایان و کارآفرینان را خرد کرده و به مرز ورشکستگی ویا ورشکسنگی کامل کشانده است. آنچه که کارگران از دولت انتطار دارند اینست که حد اقل دولت از حقوقش به نفع کارگران کوتاه بیاید .با کم کردن سهم دولت و بخشش آن به نفع کارگران می تواند بخشی از مصایب کارگران را کاهش داد .

    طبق قانون در هر حقوقی که کارفرما میدهد ۳۰درصد، حق بیمه کسر میشود که ۲۳ درصد آن را کارفرما میدهد و ۷درصد آن را کارگر پرداخت میکند و علاوه بر این بیمه در هر قراداد اجرایی ۱۶.۶۷ درصد از کل مبلغ قرارداد را دریافت میکند . همانطور که میبینید , بیمه و مالیات و عوارض سنگین بر صاحبان کسب و کارها تحمیل میشود ولی عملا خدماتی داده نمیشود .

    متولی اصلی امور کارگران در کشور سازمان تامین اجتماعی است و می بایست با دریافتی هایی که از کارگران و کارفرمایان دارد خدمات اجتماعی برای آنان ارائه کند. خدماتی شامل بهداشت، درمان، مسکن و همچنین خدمات بازنشستگی و حتی خدمات گردشگری برای افراد تحت پوشش خود .اما عملا تنها به خدمات بیمه درمانی و مستمری بازنشستگی می پردازد و کارگران عادی از سایر مزایای عضویت در این سازمان عریض و طویل و کارتل های اقتصادی آن بهره ای نمی برند .

    اما بهره اصلی را چه کسانی می برند ؟ کافی است اسامی اعضای هیات مدیره ومدیران ارشد سازمان تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگی و کارتل اقتصادی شستا و هلدینگ و شرکت های ریز و درشت را طی سالیان اخیر ملاحظه بفرمایید . بسیاری از آقا ها و آقازاده ها و شخصیت های سیاسی و حزبی و ... را میبینید که با پول کارگران به امور آقایی خود مشغول بوده اند و با حق السهم کارگران زندگی کرده اند . البته این نکته را در نظر داشته باشید که تامین اجتماعی معمولا حیاط خلوت دولت ها برای اقربا بوده است و از این بابت فرقی میان دولت ها نیست .

    بررسی جامعه شناختی آبان 98 این نکته را مشخص میکند که , میزان احساس و ادراک محرومیت و تبعیض (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) در اقشار فرودست جامعه بسیار بالا است . در جامعه هر چه میزان محرومیت و احساس تبعیض و بی عدالتی در افراد بیشتر می شود میزان پتانسیل اعتراض سیاسی آنان هم افزایش می یابد. همچنین هر چه میزان رضایت از زندگی افراد کاهش می یابد میزان پتانسیل اعتراض سیاسی آنان افزایش می یابد.

    افزایش نامعقول نرخ دستمزد کارگران در سال 99 شروع یک بازی خطرناک است .حاکمیتی که دشمنان بیرونی دارد اگر بخواهد ماندگار باشد میبایست با مهم ترین اقشار اجتماعی بازی نکند . به گمانم مسؤولان کشور اینگونه متصورند که شورش آبان98 سوء تفاهمی بوده که رفع شده است!

     

    لینک مقاله در بولتن نیوز 

    ۰ نظر ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۸
    محمد پور خوش سعادت
    ۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۹
    محمد پور خوش سعادت
    ۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۷
    محمد پور خوش سعادت
    ۰ نظر ۰۸ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۰
    محمد پور خوش سعادت

    لینک دانلود از : 


    ۰ نظر ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۵۹
    محمد پور خوش سعادت

    جامعه امروزدرگیر نوعی تضاد رفتاری, با ارزش های رسمی کشور شده است . ارزش‌های مادی(یعنی پول، قدرت و لذت )فراگیر شده و رشد فردگرایی بیش از پیش نمود پیدا کرده است . نظام هنجاری( دینی و اجتماعی) ضعیف شده است .جامعه به سمتی پیش می رود که سه نهاد خانواده، دین و سیاست در حال از دست دادن کارکردهای انسجام‌بخش خودهستند . شکاف فرهنگ رسمی و غیررسمی نیز به مشروعیت نهادهای جامعه‌پذیری لطمه زده است . نفرت و کینه، خشونت، مسئولیت‌گریزی، تک‌روی و منفعت‌جویی های خودخواهانه و چاپلوسی و تملق که همگی از نشانه های یک جامعه ازهم گسیخته است روز به روز تشدید می شود . تورم و رکود برای مستضعفان که مخاطب اصلی انقلاب اسلامی هستند , پررنگ تر از دیگران احساس می شود.فساد ستیزی مسولان هم شبیه شوخی است . فساد به حس تبعیض دامن می زند مردم می بینند که ارزش‌های اجتماعی همچون پاک دستی اعتبار خود را از دست داده‌اند. بسیاری از مسولان با تخطی از قواعد اخلاقی یا قانونی به ثروت‌های کلان رسیده اند و بر مردم فخر می فروشند ، در این فضا ارزش‌هایی مثل کارکردن، فداکاری برای وطن و دین در ذهن مردم اعتبار و اهمیت خود را از دست می‌دهند. وقتی اخبار فساد به صورت گسترده منتشر می‌شود و واکنشی هم صورت نمی‌گیرد، به جامعه پیام داده می‌شود که فساد یک روش مناسب برای کسب ثروت و رشد فردی است. این‌جاست که اعتبار ارزش‌های اجتماعی فرو می‌ریزد.

    فساد باعث می‌شود افراد به آینده بدبین شوند. در جامعه‌ای که تصور فساد همه‌گیر وجود دارد، امیدی شکل نمی‌گیرد. هر مسیری برای تغییر به علت فساد مسدود می‌شود. فساد باعث می‌شود مجموعه‌ای از احساسات و عواطف نسبت به جامعه شکل بگیرد، از احساس خشم، سرخوردگی و تبعیض گرفته تا کاهش احساس تعلق و وفاداری.
    مردم به اهالی سیاست بی اعتماد شده اند و صبرشان از وعده ها تمام شده است .چالش جدی اینست که برخی از مردم احساس می کنند صدا و نماینده ای در ساختار سیاسی کشور ندارند. مردم خود را در جامعه‌ای می‌یابند که در سراشیبی قرار گرفته است. جامعه‌ای که فرصت‌های آن عادلانه توزیع نشده، اعتماد اجتماعی در آن پایین است و آینده‌ای روشن پیش روی خود نمی‌بیند. این عوامل موجب رشد احساس بیگانگی با جامعه، احساس استیصال و بی‌پناهی شده است و النهایه ذهن جمعی جامعه احساس زوال اجتماعی میکند . ادراک مردم از سیاست مداران بگونه ای است که ایده جذابی برای اداره و توسعه کشور وجود ندارد و این ادراک ماحصل اختلافات و نزاع های سیاسی است ، مردم تضاد بین بخش‌های مختلف حکومت، بین نخبگان و حکومت را می بینند. برخی هم اینگونه میگویند که فقط ما میفهمیم و ماست ما و علم ما شیرین است و دیگران و سایر علومی که از سایرمعارف بشری تغذیه میکنند به گمراهی ختم می شوند . خیلی واضح است که دراصلی‌ترین سیاست‌های اداره کشور توافق نظر وجود ندارد. در سیاست خارجی، در سیاست‌های اقتصادی واجتماعی و حتی آموزشی ...و اینها همگی اشکالی از گسیختگی اجتماعی است.همه این مشکلات، بنیان‌های جامعه را سست می‌کنند و کلیت جامعه را هدف گرفته‌اند یعنی اگرهمین مسیر را ادامه بدهیم و کاری نکنیم در مسیر فروپاشی و انفجار اجتماعی قرارداریم .
    خیلی ساده است که بگوییم رقیب مقابل من باعث همه مشکلات کشور است و تنها راه ممکن حذف و منکوب نمودن رقیب است حذف رقیب همه مشکلات را حل میکند و ...بیاییم واقع بین باشیم . این ناامیدی گسترده , مستعد آفرینش فاجعه است، آن یوم الفاجعه نیاز به سیاستمداران و تشکل هایی است که بتوانند ناراضیان خیابانی را آرام کنند و آتش را فرونشانند، به نظر می رسد چنین گروه ها و افرادی در سیاست ایران به حد کافی نداریم و این چالش کوچکی نیست. باید کاری کرد و تدبیری اندیشید و مهمتر از آن دست به اقدامی زد.
    کشور به همه ظرفیت ها نیاز دارد . کثرت‌ سیاسی را باید به رسمیت شناخت. امروز نیاز کشور به انسجام اجتماعی و دوری از اختلافات است . عقلای جامعه می بایست تندروها را کنترل کنند. بجای کوبیدن بر طبل تفرقه و نزاع های بی حاصل, گفتگو و مدرا را گسترش دهند . برفساد ستیزی متمرکز شوند و قبایل سیاسی را در خصوص منافع ملی توجیه کنند . وقتی روابط حاکم بر جامعه عادلانه باشد، هنجارهای اخلاقی هم رعایت خواهد شد ، مردم به هم و به حاکمیت اعتماد میکنند و احساس میکنند آینده‌شان رو به بهبود است، احساس تعلق‌شان به جامعه افزایش می‌یابد. آنها به چنین جامعه‌ای و نهادها و ارزش هایش دلبستگی خواهند داشت و به آن وفادار خواهند بود.


    رخداد گیلان شماره 249 اسفند 96

    محمد پور خوش سعادت
    www.foumani.ir
    https://t.me/foumani_ir

    ۰ نظر ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۱۱:۵۴
    محمد پور خوش سعادت


    وقتی گرد و خاک ابراهیم حاتمی کیا در اختتامیه جشنواره فیلم فجر را دیدم بی اختیار یادشهیدهادی باغبانی و مستند ناتمامش افتادم  حاتمی کیا رجزهای حاج اسماعیل حیدری را به زبانی دیگر گفت .هادی باغبانی کارگردان و مستند ساز بسیجی بود که توسط گروهک لوا داوود( از متحدان داعش) در سوریه به همراه سرداراسماعیل حیدری به شهادت رسید .هادی فرصت نکرد تا فیلمی که خود تمام مراحل تصویر برداریش را انجام داده بود را به اتمام رساند.شاید اگر تمام هم میشد هرگز نمی توانست جایی منتشرکند و می بایست در آرشیو های محرمانه خاک بخورد .

    هادی در معرکه مصاف با تروریست ها به شهادت رسید , بعد شهادتش دوربین به دست تروریست ها افتاد و فیلمی که هادی برایش زحمت زیادی کشیده بود به رسانه همکار تروریست ها یعنی بی بی سی فارسی منتقل شد و شبکه ملکه نیز برای اینکه نشان دهد چقدر ایرانی ها در سوریه دخالت دارند با آسمان و ریسمان بافتن سعی کرد تا از این فیلم برای اهداف خود بهره برداری کند.

    معتقدم فیلم بی بی سی فارسی(جنگ پنهان ایران در سوریه) روایت خاموش مجاهدت های فرزندان ایرانی در سوریه است که بعد چند سال دوباره دیدنش خالی از لطف نیست . فیلمی که اگر این دو زنده می ماندند شاید هرگز پخش نمی شد و بر گمنامی مجاهدان خاموش ایرانی می افزود ولی خواست خدا بود تا هادی روایت گر مجاهدت های خاموش باشد و فیلمش از معاند ترین شبکه ضد نطام اسلامی پخش شود و برعزت مجاهدان و پاسداران بیفزاید . نمی دانم  لحظه ای که دوربین هادی از دستش افتاد به چه فکر می کرد اما می دانم این مسیربی هادی نمی ماند .

    دانلود مستند جنگ پنهان ایران در سوریه  بی بی سی فارسی از یو تیوب :

    https://www.youtube.com/watch?v=YjqLTQ_jU40


    ঊঈ محمد پور خوش سعادت ঊঈ
    ঊঈ www.foumani.ir ঊঈ

    https://t.me/foumani_ir


    ۰ نظر ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۹
    محمد پور خوش سعادت

    آنانی که با تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر آشنا هستند و جامعه و فضای سیاسی فعلی را رصد می کنند نیک می‌دانند که  جامعه در موقعیت عدم تعادل قراردارد. جامعه ای که فساد، تبعیض، شکاف طبقاتی ,حقوق های نجومی، اختلاس های کلان، ژن های خوب، پارتی بازی، رانت خواری، ماستمالی مفاسد اقتصادی و نبود عزم برای اصلاح رویه‌ها وعدم درک موقعیت اجتماعی توسط مصلحان اجتماعی و ارباب قدرت, بلای جانش شده و انباشت و تراکمِ نارضایتی طبقات مختلف مردم , کارد را به استخوان رسانده است .موارد پیش گفته , گسل‌های اجتماعی  را فعال کرده و دشمنانِ خنّاس  نیزبا تمام توان ,تلاششان را میکنند تا فتنه فراگیر, ایجاد کنند و بهره خود ببرند.

    زیست جمعی ایرانیان به واسطه عدم تدبیر به خطر افتاده و امید مردم به واسطه بی کفایتی دیروز و امروز, نا امید شده است . مردم ریشه مشکلات را دررفتارهای حکمرانی می بینند. حکمرانی همه جناح ها و جریانات سیاسی و حاکمیتی, و همه در بروز این نابسامانی ها سهمی دارند . این زخم ها التیام نمی یابند مگر توسط همین جریانات و گروهها . حکمرانیِ ایرانی، محتاج اصلاح جدیست.

    برای ثبات اجتماعی می بایست همه دغدغه مندان در ترمیم این زخم ها , همراه هم باشند. سرمایه های انسانی کشور محدود است و هیچ یک از جریانات سیاسی و اجتماعی نمی تواند مدعی بی نیازی از دیگری برای اداره جامعه باشد .

    پ ن : تعدادی از جوانان اصولگرا و اصلاح طلب و معتدل گیلانی برای ایران عزیز دور هم جمع شدیم تا بگوییم فضایی که گذشتگان با دشمن انگاری رقبا, ایجاد کردند را بر نمی تابیم . تا بگوییم میشود رقابت در کنار رفاقت با حفظ هویت سیاسی, باشد

    و بگوییم برای ساختن ایران و عزتش , ما هستیم .



    ঊঈ محمد پور خوش سعادت ঊঈ
    ঊঈ www.foumani.ir ঊঈ

    کانال foumani.ir

    ۰ نظر ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۳۳
    محمد پور خوش سعادت


    چاپلوسی به معنای مدح وثناگویی ,خوشامدگوئی همراه با چرب زبانی و فریب کاری جهت جلب توجه یا اظهار دوستی ظاهری و زبانی است .چاپلوس با ظاهری متوسل به فروتنی میکوشد تا مخاطب خویش را جذب نموده و آنچه در ضمیر خویش ندارد ، تظاهر نموده و فریب دهد.

    چاپلوسی با واژه های پاچه خواری , ژاژخایی , تزویر, زبان بازی, چرب زبانی, مداهنه، کرنش، مجیزگویی، مترادف بوده و در کنار، خبرچینی، جاسوسی، دورویی، نوکر صفتی و خیانت قرار می گیرد .

     پدیده ی چاپلوسی مسئله ای است که ریشه در تاریخ سیاسی اجتماعی کشورمان دارد و ساختارمند و همه گیر شدن آن, ماحصل دوران ارباب رعیتی است .

     برخی از رفتارشناسان معتقدند که چاپلوسی به حدی فراگیر شده است که میزان برخورد مردم با رفتار چاپلوسانه بیشتر از میزان برخوردشان با رفتاری شفاف و عاری از چاپلوسی , می باشد .

    از منظر جامعه شناسی و رفتار شناسی , جامعه ایران به لحاظ تاریخی و فرهنگ عشیره ای واستبداد زدگی, مستعد چاپلوس پروری است. چاپلوسی یک رفتار اکتسابی است که فرد از جامعه و خانواده می آموزد و فرایند جامعه پذیری در این زمینه تاثیر گذارند .

     فرهنگ عشیره ای مانند باندبازی،بی قانونی و عدم شایسته سالاری , این معضل را دو چندان می کند . در یک جامعه با فرهنگ عشیره ای وفقدان آزادی های سیاسی , فردیت رشد نمی کند و افراد هویت خود را هضم شدن در جمع یا اشخاص بزرگ و با نفوذ می جویند.

    در این جامعه راه های دست یابی به امکانات و منزلت اجتماعی بسته است و قدرت در دست گروهی خاص و یا عشیره ای خاص متمرکز است .تصاحب جایگاه ها و منصب های اجتماعی تناسبی با شایستگی و صالحتر بودن افراد ندارد. تملق، راهی کوتاه و بی هزینه برای کسب منزلت دروغین در اجتماع است , نه شایستگی می خواهد و نه زحمت و کوشش. طبیعتا رفتاری که پاداش داده میشود، تکرار هم می شود.

    ساختار بیمار وقتی در اختیارمدیران بیمار قرار میگیرد مشکل بصورت تصاعدی فزونی می یابد .چاپلوسان بزمی تدارک میکنند که هرکه دراین بزم متملق تر باشد، مقربتر خواهد بود, کافی است که زبان تملق گویی داشته باشی تا ره صدساله را یک شبه طی کنی .

     در حقیقت ستایش خواهان ، چاپلوسان را دوست داشته ، آنان را اطراف خود جمع می کنند ، چرا که ایشان از شنیدن تعریف و تمجید لذت می برند و از انتقاد نگران میشوند .

    در این فضا تعادل جامعه بهم می خورد و به سمت, حالتی ریاکارانه , غیر واقعی,دروغین و مسموم خواهد رفت .

     نیاز به توضیح ندارد که یکی از علل عقب ماندگی جامعه ایران نسبت به برخی جوامع در حال گذار ، وجود مدیران نا اهل , ستایش پذیر و تملق طلب و فاقد تعهد اخلاقی است .

    نگارنده به کرات در حین انجام اموراداری به موضوع خودشیرینی کارمندان نسبت به مدیران برخورد نموده است و به دفعات مشاهده نموده است که عنصر چاپلوسی و خودشیرینی باعت مثبت شدن ارزیابی عملکرد یک چاپلوس و خود شیرین نسبت به دیگران شده است .بارها با این مساله مواجه شده ام که , اشخاصی فاقد تخصص و اطلاعات کافی ولی چاپلوسی و تملق گو در سازمان و تشکیلات اداری به دنبال حفظ یا ارتقای خود از طریق تملق وچاپلوسی هستند. آن قدر تملق می گویند تا شاید منفعت بیشتری کسب کنند .

    آنچه به رواج این عادت رفتاری دامن می زند علاوه بر موارد پیش گفته , شرایط جامعه خصوصاً سیستم اداری و تشکیلاتی کشور است . هیچ کس فی نفسه چاپلوس نیست بلکه این شکل روابط و مناسبات است که جامعه ای را چاپلوس تر و جامعه ای دیگر را صادق تر می سازد. کمبود واقع بینی و شایسته سالاری , حاکمیت رابطه به جای ضابطه و قانون ، برخی افراد را بسوی چاپلوسی و ستایش گرائی و یا ایجاد رابطه عاطفی مرید و مرادی با افراد قدرتمند و بانفوذ هدایت می کند.

     چاپلوسی به جامعه ضربه زده و آن را در خطر زوال اخلاقی قرار می دهد . خلاقیت را می خشکاند . افراد نان به نرخ روز خور را افزایش می دهد .عزت نفس را در بخشهایی از جامعه کاهش داده و افراد خودساخته و داری حمیت و غیرت را بی انگیزه میکند . صوری‌گرایی، ظاهرسازی و دورویی را رواج می دهد و همه اینها باعث کاهش شادی جامعه خواهد شد .

    با اینحال روز به روز شاهد رشد روز افزون این پدیده فرهنگی و اجتماعی در کشور هستیم . به هر شکلی به این معضل می نگرم اینگونه به نطر می رسد که توقف و کاهش این معضل صرفا با فرایندی از بالا به پایین و توسط گروههای مرجع مقدور است .جامعه ایرانی برای تحول و پیشرفت نیازمند تحکیم اخلاق است. یکی از راههای تحکیم اخلاق در جامعه ایرانی فروکش کردن عطش چاپلوسی است .


    ঊঈ www.foumani.ir ঊঈ

    ঊঈ @foumani_ir ঊঈ

    ۰ نظر ۰۴ آذر ۹۶ ، ۰۳:۲۵
    محمد پور خوش سعادت

    پیر شدن مدیران نسل اول انقلاب , کشور را در شرایطی قرار داده است که نیازمند پوست اندازی در حوزه مدیریت میانی و کلان کشوراست. این پوست اندازی با حاشیه های فراوانی روبه رو شده است .برخی از مدیران مادام‌العمر کنونی ,  همچنان بر مناصب چسبیده و جوانگرایی مدیریت کشور را مدیر شدن فرزندان و وابستگان خود تعریف کرده اند .  "ژن خوب" مفهوم تازه ای است که جامعه و افکار عمومی به مدد فضای مجازی در کنار مفهوم آقازادگی و رانت خواری در این باره خلق کرده است. واز مهمترین سر فصل های جدید در جامعه شناسی سیاسی ایران است. ژن خوب اشاره ای به این موضوع دارد که مقامات سیاسی و حکومتی از قدرت برای انتفاع شخصی و خصوصاً به دست آوردن پست و مقام برای فرزندان و نزدیکانشان  سو استفاده می کنند .

    انتشار مصاحبه ای از فرزند محمدرضا عارف رئیس فراکسیون امید مجلس منجر به ورود کلمه و عبارتی جدید به ادبیات سیاسی  در خصوص پارتی بازی شد و توجه رسانه ها به مشاغل آقازاده ها را برانگیخت . وی در این مصاحبه  می گوید که پله های ترقی را نه به خاطر رانت و امتیاز‌های ویژه بلکه به دلیل “ژن برتر”اش کسب کرده است.

     نگارنده با مطالعه نظرات کاربران مختلف در شبکه های اجتماعی و پرسش در کلاس های دروس مختلف  از تعداد کثیری از دانشجویان , بدین نتیجه رسیده است که , ادراک مردم با آنچه پسر آقای عارف متصوراست, کاملا متفاوت است و اصولا مردم از طیف های مختلف فکری , نمی توانند ادعا های پسر آقای عارف را بپذیرند .

     افکار عمومی و مردم بدین نتیجه رسیده و یا حد اقل این تصور را دارند که , امتیازات درون جامعه براساس قانون و عرف  تقسیم‌بندی نمی‌شود و نظام شایسته‌سالاری در جامعه طبق روابط و وابستگی به افراد صورت می‌گیرد، یعنی فرد یا افرادی که روابط سببی و نسبی با برخی از مسولان دارند ، در مناصب بالا می‌نشینند و اشخاص تحصیل‌کرده و حتی نخبه از هیچ امتیازی برخوردار نیستند. به عبارتی, رفاه، شغل، امتیازات اجتماعی , براساس روابط و وابستگی تقسیم می شود, نه شایسته سالاری و لیاقت. البته مردم  چاپلوسی و ریاکاری وبرخی از گزاره های ایدیولوژیک را نیز جزو شاخصه های این مسیر متصورند .

    اختصاص امتیازات ویژه برای نزدیکان مسولان(ژن های خوب) و توزیع نامناسب فرصت‌ها, در جامعه‌ای که فقر و شکاف طبقاتی برای مردم ملموس است و اخبار ارقام نجومی اختلاس، حقوق های نجومی دولتمردان و واگذاری املاک نجومی و رانتخواری و فساد آقازادگان و پدرانشان ، اعضای جامعه را دچار حس سرخوردگی , حسرت و خسران و محرومیت نسبی, می کند. اینها در حالی است که , مردم برای کسب نظم موجود, هزینه های گزاف اجتماعی و سیاسی و حیثیتی و جانی هم پرداخت نموده باشند .

    نگارنده تا کنون به خبری بر نخورده است که دادستان شهر و استان و یا دادستان کل کشور به موضوع ژن های خوب که برای افکار عمومی حایز اهمیت است و بصورت کاملا روشن و آشکار در نقض عدالت و سواستفاده از جایگاه قدرت و اصولا عملی مجرمانه است ورود کرده باشد و برای جامعه نیز این فرایند دخالت دربرهم زدن رفتارهای مجرمانه را تشریح نموده باشد . من تا کنون به این گزاره بر نخورده ام که دستگاه قضایی هیچ مقام عالی رتبه اعم از مذهبی و سیاسی  را در این خصوص بازخواست وتوبیخ نموده و به جامعه معرفی کرده باشد .

    آنچه از موضوع ژن های خوب ورفتارهای متبخترانه آقازاده‌ها به جامعه ساطع و صادر می شود بحران بی اعتمادی سیاسی اقشار مختلف جامعه به حاکمیت و کاهش سرمایه های اجتماعی است . انباشت سرخوردگی و کینه و خشم توده های مردم که عمیقا و از ته جان احساس می کنند که خودشان و یا فرزندانشان در این کشور، بعد از ژنهای خوب، جنس درجه دوم و سوم هستند, در رفتارها و اعتراضات اجتماعی و سیاسی مردم مشهود است . بی توجهی به این پدیده مهم می‌تواند تبعات ناگواری برای کشور به دنبال داشته باشد و حاکمیت اگر برای ژن های خوب , فکری نکند یقینا دچار خسران خواهد شد .

    محمد پور خوش سعادت

     @foumani_ir

    ۰ نظر ۲۱ آبان ۹۶ ، ۲۱:۱۳
    محمد پور خوش سعادت

    قانون کاتسا قانون مقابله با دشمنان آمریکا از طریق تحریم است که بر اساس آن ایران، کره شمالی و روسیه هدف قرار گرفته شده است. قانون کاتسا چهارم مرداد 96 در مجلس نمایندگان آمریکا تصویب شد و 11 مرداد ماه توسط ترامپ امضا شد . بر اساس این قانون دولت آمریکا موظف است ظرف 90 روز این تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کند. این قانون راهبرد منطقه ای مقابله با تهدیدهای متعارف و غیرمتوازن ایران در خاورمیانه و شمال آفریقا، اعمال تحریم های بیشتر در پاسخ به برنامه موشک های بالستیک ایران، اعمال تحریم های مرتبط با تروریسم در رابطه با سپاه پاسداران، اعمال تحریم های بیشتر در رابطه با اشخاص مسئول در نقض حقوق بشر، اعمال تحریم های تسلیحاتی، تداوم تاثیر تحریم های مرتبط با حمایت ایران از تروریسم، گزارش درباره هماهنگی تحریم ها میان ایالات متحده و اتحادیه اروپا و گزارش درباره شهروندان آمریکایی بازداشت شده در ایران را شامل می شود.اعمال قانون کاتسا عملا با از بین رفتن برجام همطراز است .رییس جمهور محترم و وزیر امورخارجه تلویحا از برجام بدون آمریکا سخن می گویند . متصورم در بعد مالی امکان ادامه برجام با تکیه بر اروپایی ها ممکن نیست .آمریکا برای اعمال تحریم های مالی علیه ایران روی دلار و هر ارز دیگر از جمله یورو نیازی به هماهنگی با دولت های اروپایی ندارد .هر نهادی که به یک عضو لیست تحریمی آمریکا در فقره SDN لیست خدمت مالی برساند از چرخه دلار قطع می شود. و اگر بخواهد وصل شود ناچار از پذیرش جریمه سنگین است. هیچ بانک معتبر یا نیمه معتبری بین دسترسی به بیش از 80 درصد از تراکنش های سوئیفت و تجارت حداکثر 60 میلیارد دلاری با ایران دومی را انتخاب نمی کند. اروپایی ها از همکنون خودشان را برای دوشیدن سرمایه های ایران آماده می کنند ادامه حیات برجام با تکیه بر اروپا، یعنی اینکه اروپایی ها امتیازاتی که از قبل برجام نمی توانستند بدهند را با هزینه گزاف به ما خواهند فروخت .

    @foumani_ir

    ۰ نظر ۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۵
    محمد پور خوش سعادت

    حاج حمید کامرانزاده مبارز پیش از انقلاب و از مدیران انقلابی گیلان که در سالهای پس از انقلاب عهده دار مسولیت های مختلف  از جمله مدیریت کمیته امداد  و هلال احمر و ... در استان گیلان بوده اند در کتاب سه شیفته پای کار که بخشی از خاطرات ایشان در حوزه دفاع مقدس و حواشی ان است که توسط بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس گرد آوری شده است , خاطره جالبی از شهید حجت نطری فرمانده گردان حضرت ابوالفضل لشکر قدس گیلان , ذکر می کند : 

    پیشنهاد شد بچه های جنگ، مسئولان و فرماندهان را در قالب معاون و خدمه کاروان به حج بفرستیم. این کار می توانست رفع خستگی و تقویت روحیه آنان را فراهم کند. بحث هم حج واجب بود. خودمان با فرماندهان ارشد لشکر تماس می گرفتیم که  فلانی حالا که شما گیلان هستی و برای مرخصی آمده ای وسایلت را آماده کن تا شما را برای حج بفرستیم. یک روز برادر حجت نظری فرمانده گردان ابوالفضل (ع) فومن برای سرکشی به خانواده اش آمده بود. من به جهت شناخت دیرینه ای که از وی داشتم، میخواستم که همراهی ایشان با یک کاروان حج به مدت یک ماه را پیشنهاد نمایم. با خودم گفتم یک ماهی به عنوان خدمه برود حج، هم زیارتی باشد و هم خدمتگزاری به حجاج؛ با منزل ایشان تماس گرفتم که  فلانی شما فردا بیا هلال احمر کارت دارم. گفتم همراه خودت شناسنامه و دو سه قطعه عکس هم بیاور. گفت عکس و شناسنامه برای چه منظوری می خواهید ؟گفتم برای اعزام به حج

    خندید و گفت: حاج آقا چطوری به فکر ما افتادی؟ گفتم: این برای همه فرماندهان جبهه است تجدید قوا می شوید و می توانید برای ادامه کار مفید تر باشید  ...حجت نظری لبخندی زد وگفت تشکر از  اینکه به فکر ما هستی  واقعا جای تقدیر دارد ولی اجازه بدهید از راه کربلا برویم مکه. این جمله آقای نظری برایم عجیب بود. اصرار کردم مدارکش را بدهد نگاهی به ساکش انداخت و گفت: نیامدم که مدارک را به شما بدهم، آمدم حضوری با شما خداحافظی کنم. اصرار کردم که این حرف را نزند، من با بچه های سپاه بابت اعزام به حج صحبت می کنم، گفتم:  شاید الان نیاز باشد شما بروی جبهه پس شما مدارک را بده من کارهایت را انجام بدهم روز اعزام را اعلام می کنم، شما یک روز جلوتر بیا و اعزام شو  با جدیت گفت: حاج آقا من دلم نمی آید که یک ماه جبهه را ترک کنم، زیارت کعبه مغتنم است. ولی اجازه بدهید جنگ تمام بشود ما کار جبهه ها را به جایی برسانیم، انشاء الله از راه کربلا به مکه می رویم .   

    ۰ نظر ۰۳ آبان ۹۶ ، ۲۳:۵۶
    محمد پور خوش سعادت